آن روزها مدیران ارشد راههایی برای ادامه حضور خود در پستهایی با امضاهای طلایی پیدا کرده بودند تا ضمن حفظ محبوبیت در جامعه اما برای روزهای تنگدستی هم توشهای ذخیره نمایند. ازاینجهت معاونینی بخصوص با عنوان برتر و اول برای خود انتخاب میکردند و آموزشهای لازم را به آنها میدادند تا هر زمان زیر درخواستی امضا مدیر را دیدند که متن آن مبنی بر توصیه بر انجام کاری بود، بهانهای بتراشند و خواسته را به تأخیر بیندازند! این پروسه باعث میشد تا امر بر متقاضی مشتبه گردد که شاه میبخشد و نخستوزیر انقولت میکند! سیر زمان مسئله را برای همگان به صورتی روشن نمود تا دیگر مزاحم شاه و نخستوزیر نشوند که این دو دستشان در یک کاسه است زیرا هر دو با چالش برادرانی روبرو هستند که هنوز نتوانستهاند راهی برای برونرفت از آن پیدا کنند چه رسد به اینکه باری از دوش آحاد جامعه بردارند و از آن سوسیالیستهای لو رفته نیز به صورتی تغییر ماهیت داده که ورق برگردد و نخستوزیر به وساطت نزد شاه برود و بخواهد تا مشکلی از کوه معضلات را به صورتی حل نماید و اینجاست که معاون اول نقش مصلح را به عهده میگیرد و بالطبع این معامله پایاپای یک سر باخت دارد که متعلق به رئیسجمهور خواهد بود درحالیکه هیچ نوع گرهگشایی از دو سو صورت نگرفته و همچنان معاون اول نقش مترسک پای جالیز را بازی میکند! داستان غریبی است که سیاست جایگاه خود را در وزارت امور خارجه ازدستداده تا نقش اتاق بازرگانی کشور را عهدهدار شود اما همه ارگانها و نهادهای زیرمجموعه به وابستگان «پلیتیکال کارکتنس» های تبدیل شدهاند. ماجرا برمیگردد به بعضی انتخابهای ناروا و بر اساس وام خواهی بعضی افراد از نظام تا بدون تخصص و تبحر در مقام و سمتی که پذیرفتهاند هشت سال تمام به نان قرض دادن و قرض گرفتن از یکدیگر بپردازند. پذیرش سمت حساس معاون اولی یک رئیسجمهور که بسیار مشکلتر و پیچیدهتر از وظیفه ریاست جمهوری است که بیشتر جنبه تشریفاتی دارد و نیازمند پیشینهای بس گران و کلان بوده تا شخص زیر بار آن استخوان ترکانده باشد درحالیکه انجام وظایفی همچون مسئول جهاد سازندگی یک شهرستان در ادامه نمایندگی مجلس شورای اسلامی از همان منطقه کوچک برای یک دوره و سپس استفاده از رانت حزب کارگزاران سازندگی و انتخاب بهعنوان استاندار اصفهان و در ادامه همین روند وزیر صنایع و معادن و بالاخره با یک جهش بزرگ روی صندلی معاون اولی رئیسجمهور دولت یازدهم نشستن و دولت دوازدهم را نیز با همین عنوان سپری کردن را بهتنهایی نمیتوان رزومه کامل و قابل قبولی بهمنظور احراز مقام دوم قوه اجراییه کشور دانست! زیرا همیشه شعبان نیست و رمضان هم درراه میباشد تا قدرت و تواناییها را رصد کند که آیا در زمان بحرانهای سخت نیز مدیری با پیشینه مبل نشینی میتواند به سلامت از آن گذر کند؟! به عمل کار برآید به سخنرانی نیست که این روزها کشور نیازمند مردانی است بسیجی تا بتوانند بهجای حرف زدن عمل کنند. شاید نقد اینگونه بر دکتر قالیباف جایز نباشد که در سالهای دفاع مقدس امتحان خود را پس داده و بعدازآن نیز پلک برهم نگذاشته تا همچنان حضور داشته باشد و نیروی انتظامی را متحول کند و در کنار آن خلبانی ورزیده شده و تحصیلات را تا کسب دکترا ادامه دهد و در مقطعی حساس شهردار ابر شهر پایتخت باشد و آن زمان که هجمه سیل بیامان این شهر را به بنبست میکشد به اندازه ده کارگر حرفهای شهرداری دهانه ورودی سیلاب به مترو را مسدود نماید! همین چند روز پیش بود که وزیر بهداشت در نشستی هجمه نسبتاً سنگین کرونا و آنفولانزا را در پاییز و زمستان امسال به استحضار معاون اول رئیسجمهوری رساند و فهرست نیازهای فورس ماژور بهمنظور مقابله با این تنش را اعلام کرد اما آیا تا این لحظه اقدامی در جهت رفع چالشهای موجود برای متولیان بهداشت کشور شده است تا بر اساس روشهای مرسوم در گذشته با چند جمله و کلامی که تنها بارقه امید دارد نشست به پایان رسیده و هرکس بهسوی تنهایی خود برود! این برهه زمانی است تا نهتنها رئیسجمهور بلکه معاون اول ایشان خودشان را بهجای میرزا تقیخانها بگذارند و آنگونه به دل شیر بروند که مشکلات سلامتی، امنیتی و معیشتی این دوران با تعامل قابلحل نخواهد بود.
نویسنده: حسن روانشید