او مروج نگاه عينکي (به تعبير خودش) در شناخت است، بدين معني که همه ما از پس عينکهاي رنگي خودمان به عالم نگاه ميکنيم و به همين دليل اين تصاوير رنگ عينکهاي ما را هم دارد. سروش ميگويد آنچه از احکام شريعت وجود دارد فهم ما از احکام شريعت است. (پارادوکس شريعتي ـ سروش/ وبگاه عبدالکريم سروش)
اين ديدگاه به طور کاملا آشکار مبتني بر نسبيگرايي است. در واقع وي هر چيزي را نسبي و غيرمطلق در نظر ميگيرد زيرا درک و فهم بشر از هر چيز متغير است. عوارض اين نسبيگرايي را در جاهاي ديگر در اظهارات و مواضع او ميتوانيم ببينيم و البته اين ديدگاه نسبيگرا تناقضهاي جدي دارد که فهم و پذيرش مدعيان نسبيگرايان را به شدت مختل ميکند.
شرک مخفي در اظهارات و باورها
برخي ديدگاهها و اظهارات سروش بوي شرک ميدهد. بنا بر آيات قرآن کريم و روايات و تفاسير و آموزههاي اسلامي، صفات حضرت حق يا ثبوتيه است يا سلبيه. از جمله صفات ثبوتيه حضرت حق، فعال ما يشاء و قادر مطلق و جبار و رحمن و رحيم و ... است. اما سروش معتقد است «خدا خود را در مقام پاسخگويي قرار ميدهد و مردم حق دارند او را مورد پرسش قرار دهند و از او بازخواست کنند»! سروش بر اين باور است که «در سنت اسلامي ما با دو خدا مواجهايم؛ يکي خدايي که پاسخگوست و ديگري خدايي که قاهر است و وراي پاسخگويي است و امروزه در جهان اسلام، اين خداي دوم يعني خداي قاهر و غير پاسخگوست که پرستيده ميشود.» اين نوعي ثنويت است که سروش در قالب عبارات دوپهلو پيچيده و مطرح ميکند. او ميگويد «ما ميتوانستيم خداي ديگري را بپرستيم. ميتوانستيم تصور و تلقي ديگري از خدا را داشته باشيم.» (صورتي بر بيصورتي؛ گفتگوي جان هيک و عبدالکريم سروش/وبگاه عبدالکريم سروش)
شهيد مطهري در کتاب جهانبيني توحيدي پس از شرح صفات خداي متعال، به توضيح درجات توحيد و سپس مراتب شرک ميپردازد. نظريه سروش در باب خداوند که در بالا به آن اشاره شد هم با تعريف شرک ذاتي سازگار است و هم با تعريف شرک صفاتي.
اخلاق
اعتقاد سروش به اخلاق براساس نسبيت است. سروش در مصاحبهاي خواستار جايگزيني فقه با اخلاق شده است. او در کتاب «اخلاق خدايان» اخلاق را به دو دسته تقسيم کرده و با قرار دادن بسياري از اصول اخلاقي در گروه اخلاقيات نسبي که در هر مکان و هر دورهاي متغيرند، مينويسد: «اخلاق ثابت که در طول تاريخ ثابت است و زندگي بشر در راه تحقق چنين ارزشهايي معني مييابد و در ذات خود ارزشمند است. تعداد اين ارزشها بسيار محدود است. آزادي، عدالت و کمالطلبي نمونه اين دسته است. اخلاق نسبي که همواره نسبت به زمان متغير است و در خدمت اخلاق ثابت ارزش مييابد و در ذات خود ارزش محسوب نميشود. اين اخلاق در اديان نيازمند ترجمه فرهنگي است و عرفي و قراردادي است. بيشتر اصول اخلاقي از اين دسته هستند. دروغ و حجاب مشهودترين نمونههاي اين اصول اخلاقي است که نسبي ميباشند.»
سروش معتقد است که اخلاق را بايد در صدر نشاند آنگاه پرداختن به بحث در باب دين اخلاقي و سياست اخلاقي از جمله مسائلي است که در اولويت اول قرار ميگيرد. يا با خلط مبحث و قرار دادن حق در برابر ولايت فقيه به قصد نفي ولايت فقيه، مدعي ميشود که «حقمداري بايد در صدر مواد قانون اساسي نوشته شود، يعني همان جايگاهي را که ولايت فقيه در قانون اساسي کنوني ما دارد بايد به حقمداري داد و هر چه که با اين اصل مخالف است از حيض انتفاع ساقط و غير قابل پيروي است.» («تفسير سبز» از اسلام با خرافهزدايي و استبداد زدايي/ جرس ـ۱۳ اسفند ۱۳۸۸)
او ضمن تحسين دستاوردهاي غرب در حوزه مدرنيسم، با اين پيشفرض که مسلمانان با مفهوم حق بيگانهاند، توضيح ميدهد که «در ميان آثار انديشمندان بزرگ مسلمان و از جمله ايراني اثري از تاکيد بر حق و آزادي به معناي امروزي آن نيست چرا که مسئله انسان سنتي اينها نبود و اعلاميه جهاني حقوق بشر فايدهاي بود که از پديدار شدن حقمداري در انسان دوران مدرن حاصل آمد.» (سخنراني دکتر سروش در لندن با عنوان ناکامي تاريخي مسلمانان - بيبيسي فارسي)
بسياري از رفتارهاي سروش با همين اعتقاد وي به نسبيت اخلاقي قابل توجيه است. از جمله مواردي که در مورد شخصيت و منش فردي او نقل شده است. نزديکان وي به تندمزاجي، دروغگويي، هتاکي، غرور و حسادت به عنوان ويژگيهاي شخصيتي وي که نمود بارز و آشکاري در رفتار و مواضعش دارد اشاره کردهاند و حتي از قول همسر وي گفتهاند که او اخيرا گاهي نماز هم نميخوانده است. (نظريهپرداز مدعي، چرا به پاسخ انتقادها و مناظره بيتوجه است!/ بولتننيوز ـ ۱۷ بهمن ۱۳۹۰)
هتاکيهاي وي به مسئولين نظام جمهوري اسلامي و به ويژه رهبر معظم انقلاب اسلامي ناشي از نسبيگرايي وي در اخلاق است که در اين وضعيت خود را براي فحاشي و هتاکي مجاز ميشمارد. وي در هنگامي که يکي از بستگانش به جرم همراهي با فتنهگران براي مدت کوتاهي بازداشت و سپس آزاد شد در نامهاي ضمن فحاشي به مسئولين نظام، حتي اسلام را هم نفي کرد.