داریوش سجادی در بخش دوم مصاحبه با سیاست روز هم تحلیلهای جالبی از سیاست داخلی و همچنین تغییرات اصلاحات از ابتدای انقلاب تاکنون دارد. او معتقد است که ظریف ذاتا دیپلمات خوشبینی است و همین خوشبینی و اعتماد بیش از حد دردسرساز شده است، همچنین با انتقاد از کابینه روحانی این را بیان میکند که چرا باید وزرا در تاریخ جمهوری اسلامی ایران تکرار شوند و جایی برای رشد جوانها وجود نداشته باشد. او در خلال مصاحبه گریزی هم به تغییر جهت اصلاحات از خطی که امام خمینی(ره) داشتند زده و میگوید که به دلیل تفکرات غلط و شعار نه غزه، نه لبنان طرفداران موسوی، از این طیف جدا شده است.
شما تعریفی از اصلاحطلبی دارید؟ چون تاکنون تعریف واحدی از اصلاحطلبی که همه طیفها و مدعیان اصلاحطلب بودن را در خود جمع کند ندیدهایم؟
من ۲ سال پیش با تسنیم مصاحبه کردم که دیگر اصلاحطلب نیستم یا بهتر بگویم دیگر هیچ جناحبندی سیاسی ندارم. امام شعری دارد در باب هیچ نیستم و وابسته به هیچ نیستم. واقعیت هم همین است که اگر انسان میخواهد به کمال برسد نباید وابسته به هیچ جناحی باشد.
یعنی مخالف حزبگرایی هستید؟
نه بحث من چیز دیگری است. بحث عرفانی بود اما فعلا این بحث را ندارم و بحث سیاسی است. ببینید با آن اشتباهاتی که اصلاحات انجام داد از نظر سیاسی و جریانی دیگر من خود را اصلاحطلب نمیدانم و از آنها اعلام برائت کردهام؛ اما از نظر فکری هنوز اصلاحطلب هستم. از نظر من اصلاحطلب مانند باغبانی است که وقتی درختی آفت میزند آن را هرس میکند اما در ۸۸ اصلاحات به جای اصلاح شاخه با ریشه درافتاد و اصل نفی ولایت فقیه را مطرح کرد.
در سال ۷۸ هم همین طور بود؟
بله همینطور است. متاسفانه سابقه اصلاحطلبان در ایران ۲ آشوب است.
اصلاحطلبی چنانکه گفتید یک اصول و شاکلهای دارد براساس آن میتوانید بگویید که کدام بخش از اصلاحطلبان را قبول ندارید. شما اکنون بخشی از اصلاحطلبی را قبول ندارید یا همه آن را؟
نه من کلا ساختار سیاسی اصلاحطلبی را دیگر قبول ندارم. از نظر فکری اصلاحطلبم اما دیگر نگاه جناحی ندارم. چنانکه رهبری فرمودند هر اصولگرایی اصلاحطلب است و هر اصلاحطلبی اصولگرا، در صورتی که درست عمل کنند و من پیرو چنین اصلاحطلبیای هستم که در جریان اصلاحات چنین رویکردی نمیبینم.
آن نگاه ریشهای شما که به واسطه آن خود را اصلاحطلب میدانید چیست؟
میخواهم جواب شما را اینطور بدهم آقای شمقدری من را به برنامهای دعوت کرده است، به انقلاب جنسیتی که مستندی است که فساد جنسی مقامات در آمریکا و سایر کشورها را نشان میدهد. من به عنوان یک اصلاحطلب میگویم این فسادها باید در کشور من اصلاح شود اما نه با زدن ریشهها و حذف اصل ولایت فقیه.
در سال ۸۸ که آمدم ایران یکی از رسانههای طرفدار سبزها با من مصاحبه کرد به او گفتم من با شما بودم اما زمانی که شعار دادید نه غزه نه لبنان من خط خودم را جدا کردم، چراکه شما یکی از اصلیترین یادگارهای امام(ره) را زیر سوال بردید.
من چپ خط امامی هستم. وقتی اصول امام و یادگارهای امام(ره) میرود زیر سوال و موسوی و کروبی از آنها اعلام برائت نمیکنند، من نمیتوانم دیگر آنها را همراهی کنم. من اصلاً این رفتارهای آنها را نمیفهمم. موسوی برای ما چپیهای خط امام یک اسطوره و الگو بود حالا عدهای بچه که اصلا آن دوران را ندیدهاند آمدند سنگ او را به سینه میزنند و موسوی نیز به جای آنکه آنها را مدیریت کند تحت رفتارهای آن جوانان به زدن ریشه انقلاب پرداخت.
در کتاب بینوایان ویکتور هوگو فردی به نام ماریوت وجود دارد که جوانی انقلابی است و در انقلاب فرانسه مبارزه میکند اما آخر قضیه همه هدفش رسیدن به کوزت خلاصه میشد. در سال ۸۸ هم آن جنبش سبز همین بود که این جوانان به دنبال کوزتهای خود بودند نه حمایت از موسوی و یا جریان سبز. این حرکتها نوعی هیجان بازی بود که بزرگان به جای آنکه آن را مدیریت کنند اسیر جو شدند و دنبال جوانان دویدند. همین آقای خاتمی اگر میخواست میتوانست اوضاع را مدیریت کند و مانع آن همه آشوب ۸۸ شود اما نخواست.
یعنی میخواهید بگویید خاتمی با آنها همراهی کرد؟
واژه لیدر یعنی اینکه دیگران را مدیریت کنید؛ در ۸۸ آنها نه تنها مدیریت نمیکردند بلکه این توده کف خیابان بود که آنها را مدیریت میکرد.
اما باز واضح نگفتید که تعریف شما از اصلاحطلبی چیست؟
برای ما چپیهای خط امامی یک سری اصول مطرح است که از آنها عدول نمیکنیم. آن واژهها عبارت است از امام، انقلاب، ولایت فقیه، این را هم بگویم که اشغال سفارت امریکا برای من افتخار بوده و هست.
به اشغال سفارت اشاره کردید اما چرا اغلب همان آقایانی که از دیوار سفارت بالا رفتهاند اکنون اعلام پشیمانی میکنند؟
من گفتم که آنها استحاله شدهاند. اکنون یک بحثی دارند و میگویند اشغال سفارت یک هیجانزدگی بود که خلاف کنوانسیون وین این کار انجام شد. من میگویم این یک خودفریبی است. من بارها گفتهام قوانین بینالمللی ارزنی ارزش ندارد. آنهایی که به واسطه کنوانسیون وین برای اشغال سفارت آمریکا به ما اعتراض میکنند، چرا نمیبینند که همین کنوانسیون وین درباره اقدام علیه کنسولگری ما در موصل سکوت کرد. این هم نه توسط دانشجویان، بلکه آپاچیهای آمریکا روی کنسولگری در موصل فرود آمدند و دیپلماتهای ما را دستبند زدند و از رختخواب بیرون کشیدند و دزدیدند. نه سازمان ملل چیزی گفت نه کنوانسیون وین، بر همین اساس است که میگویم این نوع حرفهای اصلاحات خودفریبی و عوامفریبی است. در اصل همان استحاله شدن است. آنها میخواهند بچه خوب نظام بینالملل شوند، به این بها که آمریکا دستی به سرشان بکشد. مثال زدم مانند قذافی و صدام که در نهایت هم، چنان سرنوشتی داشتند. این نوع تفکر به فکر آن است که کدخدا دستی بر سرشان بکشد که البته چنین هم میکند اما یک شرط دارد و آن اینکه همان گربه ملوس شویم و تمام ماهیت خود را بفروشیم که همان سرسپردگی پهلوی میشود. شما درباره تعریف اصلاحطلبی من قانع شدید؟
نه خیلی ... یعنی تعاریفی که به عنوان یک اصلاحطلب درباره جناح چپ گفتید در اصولگرایان هم وجود دارد. خب آنها هم ولایت مدارند و انقلابی پس چرا میگویید اصلاحطلب هستید و به سمت اصولگرایی نمیروید؟
ببینید اصولگرایان و اصلاحطلبان واقعی یکی هستند آنها بر سر اصول و موازین با هم اختلافی ندارند صرفا در تاکتیک متفاوت هستند.
خب سوال ما همین است این تفاوتی که میان این دو وجود دارد و باعث شده شما به سمت اصلاحطلبی بروید چیست؟
آن موقع که ما وارد عرصه شدیم مهمترین مسئله اصلاحطلبان مسئله آزادی اجتماعی بود که درگیری دو جناح بر سر آن بود. در آن زمان دکتر سروش مباحثی را مطرح کرد که دانشجویان را به سمتی برد که از آن مسیر آزادی اجتماعی مدنظرمان به انحراف کشاند. ما آن زمان خودمان دانشجو بودیم و پای صحبتهای دکتر سروش مینشستیم و میگفتیم که آزادی اجتماعی میخواهیم که در چارچوب موازین و اصول اسلامی و دینی باشد. اما متأسفانه تأثیرات تفکراتی مانند سروش بر نسل جوان چنان بود که وقتی میگفتی چرا نماز نمیخوانی میگفت قرائت من از دین با شما متفاوت است.
غافل از اینکه نماز قرائت متفاوت ندارد! این نوع دیدگاه چند قرائتی چیزی بود که دکتر سروش وارد کرد و عملا مسئله آزادی اجتماعی را به انحراف کشاند. من از آن اصلاحطلبی با آن تفکرات برائت جستهام چون چنین تفکری را قبول ندارم.
اصولگرایان تاکنون دولت دستشان نبوده است حتی آقای احمدینژاد هم هرگز در این طیف نبوده و یا در دوران ناطق هم شاهدیم که نتوانستند به قدرت دست یابند. اگر اصولگرایان قدرت را در دست داشته باشند میتوانند بهتر از وضع کنونی و یا جریانهای دیگر کشور را اداره کنند؟
ما در بیزینس یک اصلی به نام مارکتینگ و پکیجینگ داریم. یعنی شما برای فروش نیاز دارید هم مارک و برند خوب داشته باشید هم بستهبندی را مناسب انجام دهید. اصولگرایان مواضع خیلی خوبی دارند ببینید مواضع سعید جلیلی خیلی ایدههای قشنگی است ولی بستهبندی کردن آن را بلد نیستند در حالی که اصلاحطلبان در عوامفریبی به ویژه در قبال نسل جوان تخصص خوبی دارند. مثلا ببینید آقای علمالهدی با آن مواضع گل به خودی میزند، اگر کنسرت را قانون مشروع اعلام کرده در همه جای کشور چنین است اگر نه که همه جا باید جمع شود. شما با این رفتارها عملا نسل جوان را طرد میکنید.
در زمانی که ایران بودم در دزفول کنسرتی قرار بود برگزار شود که اصولگرایان با این عنوان که اینجا شهر شهادت است اجازه برگزاری ندادند. چند وقت بعد خبری منتشر شد مبنی بر گرفتن خانههای زیرزمینی برگزاری کنسرتهای غیرمجاز در دزفول. من آن زمان یک مقاله نوشتم با این محتوا که بالاخره تکلیف این جوان را مشخص کنید وقتی کنسرت مشروع را از او دریغ میکنید میرود زیر زمینی میشود که دیگر قابل کنترل نیست. همین جاست که میگویم اصولگرایان آن مارکتینگ و پکیجینگ مناسب را ندارند.
مواضع اصولگرایان مواضع به حق و زیبایی است اما چون آن زبان مناسب و نرم را ندارند نمیتوانند بویژه در میان جوانان جایی کسب کنند. با خشکترین ادبیات مباحث خود را مطرح میکنند در حالی که طرف مقابل صحبتهای خود را که بعضا بسیار ضعیف هم هست با آب و تاب مطرح میکند و جوان هم به این سمت جذب میشود.
تنها نقطه ضعف اصولگرایان را همین میبینید؟
نه همین نیست، اما بیشترین ضربه را از این نقطه میبیند وگرنه مواضعشان مواضع قابل دفاعی است. به عنوان مثال بگویم مواضع جلیلی انصافاً مواضع و دیدگاه خیلی خوبی است. من در سال ۹۲ به ۴ میلیون رأی جلیلی بالیدم و حتی نوشتم اگر جمهوری اسلامی توانسته ۴ میلیون پا به رکاب انقلابی تربیت کند کار بزرگی کرده است. رأی جلیلی رأی بچههای انقلابی و پای کار نظام بود و این خیلی رأی خوب و بزرگی است. برای آنکه بتوانی رأی بیاوری باید خوب و در بستهبندی خوب صحبت کنی. من نمیگویم اصولفروشی کنید چون کار اصلاحطلبان همین اصولفروشی است که فقط شعار و حرفهای قشنگ است. چنانکه برای رأی جمع کردن حاضر به هرجور قرطیبازی و رفتار خلاف عرفی شدهاند که عملا اصول را تحتالشعاع قرار میدهد.
۱۶ میلیون رأی آقای رئیسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
رأی بسیار خوبی بود. آقای حجاریان مصاحبهای داشت با این محور که رأی رئیسی نشان داد که جناح اصولگرا توانسته است رشد خوبی داشته باشد. من یک نکته بگویم و آن اینکه دموکراسی یک شیوه عوامفریبانه است.
من در آمریکا مدعی مهد دموکراسی جهان نشستهام اما واقعیت این است که هر طرفی بهتر بزک کند رأی میآورد میخواهد کلینتون باشد یا ترامپ. توده عوام در همه جهان یکی است. الان دغدغه قشر فقیر در آمریکا همان اوباماکر است که براساس آن هر فردی باید برای بیمه خود ۷۰۰ دلار بدهد که قشر فقیر این رقم را ندارد.
متأسفانه دموکراسی دقیقاً یک عوامفریبی شده و لذا من فکر میکنم باید با ساختاری پارلمانی که رئیسجمهور از طریق نمایندگان مجلس انتخاب شود، کشور را اداره کرد. ببینید رای آقای روحانی از همین عوامفریبی بوده که میگفت طرف مقابل میخواهد در وسط خیابانها دیوار بکشد... .
خب مجلس هم همینطور است مگر لیستی رأی نمیآورد و آن سلفی را... .
من هم موافقم؛ تنها فردی که میگفت انتخابات این دوره مجلس رأی کوفی آورد من بودم و پای آن هم ایستادم. آقای هاشمی رأی کوفی جمع کرد.
وقتی رهبری میگوید لیستی رأی ندهید بلکه براساس کارکرد رأی دهید و آقایان گوش نمیدهند همین میشود. یامینپور در برنامهاش من را دعوت کرد و آن زمان میگفت کرباسچی درباره آقای هاشمی چه خوب جواب بیبیسی را داد. گفتم کرباسچی اگر خیلی مرد است چطور سال قبل زمانی که بیبیسی در قبال رأی لیستی از آنها دفاع کرد چیزی نگفت؟ وقتی به نفعشان است سکوت میکنند و هرجا نیست صحبت میکنند.
میخواهم بگویم مجلس این دوره ما برگرفته از یک رفتار عوامفریبانه لیستی بود که برگرفته از گرفتاری عوام از رفتارهایی عوامفریبانه همچون بیبیسی بود. مجلسی که از درون بیبیسی درآمد و نتیجه آن هم این نمایندگانی شد که آنطور با فضاحت با موگرینی عکس یادگاری گرفتند. من یکبار در مقالهای نوشتم خوب شد که ما با آمریکا رابطه نداریم والا ترامپ با خانم ایوانکا میآمد ایران را زیرورو میکرد.
از این مجلس انتظار دارید که یک رئیسجمهور تراز جمهوری اسلامی بیرون آید؟
نه؛ ما اصلا در این مجلس برآمده از لیست اصلاحات چهره شاخص نداریم. آقای علی مطهری مثلا شاخص است؟ آقای مازنی است؟ نه اصلا ما در این مجلس چهره شاخص نداریم. گل مجلس آقای لاریجانی است که نشان داده خوب بلد است سوییچ کند و جابهجا شود.
انتخابات دور بعدی را برای اصولگراها چطور میبینید آیا آقای رئیسی میتواند مجددا نامزد شود؟
اول بگویم که من از اینکه آقای رئیسی در دوره دوازدهم ریاست جمهوری نامزد شد متأسفم.
یعنی اگر آقای قالیباف میماند و رئیسی کنار میکشید بهتر بود؟
بله به نظر من صد درصد، هم برای آقای قالیباف و هم برای آقای رئیسی بهتر بود. رئیسی ظرفیتهای بالایی برای آینده داشت ولی این انتخابات به او لطمه زد. نمیگویم که او تمام شده است اما اگر نمیآمد برای آینده میتوانست موقعیتهای بالاتری کسب کند. اتفاقا خوب هم رأی آورد.
به نظر شما برای دوره بعد اصولگرایان میتوانند روی رئیسی حساب کنند؟
باید دید آرایش سیاسی آن دوره چگونه خواهد بود و چه کسانی در طیفهای مقابل معرفی میشوند آن وقت میشود بررسی کرد که آقای رئیسی شانسی دارد یا نه.
اصلاحطلبها چطور؟ عارف میتواند نماینده آنها باشد؟
نه عارف نمیشود.
جهانگیری چطور؟
محتملتر است، ظرفیت و جایگاه او بالاتر از عارف است.
با توجه به شرایط سیاسی کشور میتوان گفت که اکنون آن وحدت ادعایی میان کارگزاران و اصلاحات وجود ندارد و هر کدام به دنبال انحصار قدرت هستند؟
آری. کارگزاران این کار را کرده و کاملاً در حال کسب یک طرفه قدرت است. آقای روحانی نیز از این مسئله استقبال کرده و به اصلاحطلبان میدان نمیدهد. کارگزاران با نجفی شهرداری را گرفتهاند، دولت هم دست آنهاست، به نظر من کارگزاران سوار کار شدهاند. آقای کرباسچی دارد در حد آقای هاشمی بازی میکند. در اصل اکنون اصلاحطلبان بیشتر از دست کارگزاران عصبانی هستند تا اصولگرایان.
یعنی آن وحدتی که در انتخابات میگفتند وجود ندارد و صرفا ظاهرسازی بوده است؟
بله به نظر من درگیری آینده میان کارگزاران و اصلاحطلبان است و حتی اعتدالیون نیز در این وسط نقشی نخواهند داشت.
با توجه به اینکه مجلس و شهرداری همراه دولت است و دیگر دولت بهانهای به نام نمیگذارند کار کنم ندارد فکر میکنید که دوره دوم آقای روحانی اوضاع کشور بهتر از قبل شود؟
خلاصه بگویم آقای روحانی در برجام تمام شد. مثالی بزنم، آقای مصدق وقتی وارد عرصه سیاست شد یک هدف برای خود تعریف کرد و آن ملی کردن صنعت نفت بود و بعد از انجام این کار دیگر تمام شد و به پایان راه رسید.
آقای روحانی هم همین طور است او برای خود فقط برجام را تعریف کرد و با ناکام ماندن برجام عملا او هم تمام شد. در چهار سال دوم آقای روحانی اتفاق خاصی نمیافتد و او خیلی هنر کند با همین وضعیت ادامه دهد تا دورهاش تمام شود. نه رابطهای با آمریکا برقرار میشود نه سرمایهگذاری در ایران صورت میگیرد چراکه سرمایهدار ترسو است و در فضای ملتهب تحریمی و تهدیدی وارد نخواهد شد.
آقای روحانی هم در این چهار سال همان حرفهای کلیشهای تورم را مهار کردیم و تورم تکرقمی و از اینجور حرفها خواهد زد. به نظر من آقای روحانی با برجام تمام شد، چون برجام تمام شد. این چهار سال دوران بطالت آقای روحانی است.
کابینه را چطور میبینید؟
کابینه هم برگرفته از همین وضعیت است. من ۲۰ سال است که آمریکا هستم. آنجا هیچ وقت وزیری تکرار نمیشود ولی اینجا ۳۸ سال است از انقلاب میگذرد و دائماً اسامی وزرا نعمتزاده، زنگنه و... کلا همه اسمها تکراری است. دائما صحبت از جوانان میکنند اما راه را برای آنان باز نمیکنند و همان شیوه قدیمی تکرار قدیمیها ادامه دارد.
دلیلش چیست؟
من در اوایل دهه ۷۰ در وزارت امور خارجه بودم. یک مقالهای در تبیین ساختار وزارت امور خارجه نوشتم اما قابل تعمیم در کل وزارتخانههای ایران است. نوشتم ساختار وزارت خارجه یک ساختار باندی است که متکی بر دو اصل تقرب و تمکین است. یعنی شرط ورود شما به این ساختار نزدیکی و فامیلبازی است و شرط ارتقای شغلی تمکین کردن و بله قربانگو بودن است. این وضعیت در تمام وزارتخانهها هست و مدیریت و توانایی کلا از بین رفته و همه چیز به رابطه تبدیل شده است.
در مستند فروشنده اتفاقاتی مانند اینکه ۱۵ ماه پیش از برجام متن آن در اندیشکدههای آمریکایی منتشر شده بود وجود دارد این بخش چه میزان واقعیت دارد؟
من و سایر کارشناسان در آن مستند گفتیم که در برجام کاری انجام نشد و همه چیز نوشته شده بود و آقای ظریف فقط یک نمایش به راه انداخته بود.
اینطور که شما میگویید یعنی سایر مذاکرات ما هم تشریفاتی است و از قبل چیده شده است؟
من یک مثال برای شما بزنم. آقای ولایتی و حتی آقای ظریف که پُز قطعنامه ۵۹۸ را میدهند در حالی که در آن قطعنامه آنها کاری نکردند. ببخشید اگر حماقت صدام در حمله به کویت نبود این آقایان نمیتوانستند حتی اُسرای ما را آزاد کنند. اوج هنر ولایتی که در کتاب خاطراتش هم آمده در آن زمان آن بوده که پس از ۳ روز توانسته بودند خاویر پرز دکویار را راضی کنند که در میز مثلثی بنشینند که کسی رئیس و مرئوس نشود. این کارنامه آقای ولایتی است و آقای ظریف هم بزرگ شده همین تیم و تفکر است. اینها از نظر شکلی در مذاکرات حضور داشتهاند. وقتی آقای ظریف میگوید که فضای بینالملل فضای مسئولیتپذیری است این یعنی اینکه او در فضای دانشگاهی و کلیشهای دارد زندگی میکند و از معادلات قدرت جهانی یا نمیداند یا نمیخواهد بداند. او کف سیاست یعنی اینکه حرف را قدرت میزند نمیبیند چنانکه در برجام چنین شد.
ایشان تفکرش این است یا میخواهد دیگران فکر کنند که اینطور است؟
نه واقعا قبول دارد و این تفکر اوست. من ظریف را از نزدیک میشناسم او بسیار فردی خوشبین است.
به نظر شما فردی که سالهاست دیپلمات است طبیعی است اینطور خوشبین باشد؟
وقتی شاکله ذهنی فردی اینطور باشد نمیتواند تغییر کند و در این مسیر حرکت میکند. اتفاقا در پرواز به تهران گفتوگوی محمدجواد لاریجانی را میخواندم و دیدم اشکالات قابل توجهی از برجام گرفته بود. متاسفانه نظام از سرمایههای خود خوب استفاده نمیکند به نظر من آقای محمدجواد لاریجانی برای خود در سیاست خارجی غولی است که باید از آن استفاده کرد.
گویا ایشان خود تمایل زیادی برای حضور در میدان ندارد؟
خب در وزارت خارجه با او خیلی بد رفتار شد. دوره ولایتی او را به ستوه آوردند.
میگفتند که به خاطر جریان دیدار با نیک براون بوده است؟
نه آن زمان لاریجانی در وزارت خارجه نبود. یادم هست آن زمان در اجلاس هَراره نطق آقای خامنهای را که آن زمان رئیسجمهور بودند آقای لاریجانی نوشت و به ولایتی خیلی برخورد. متاسفانه این دیدگاه بسته در ساختارهای مختلف اداری ما هست و همین باعث حذفش شد.
چه میزان ایران را در نگهداری و بهرهگیری از سیاستمداران خود پس از پایان دوره کاری موفق میبینید؟ مثلا در آمریکا افراد پس از دوران کاری میروند برای تحصیل و کادرسازی ولی در ایران گویا اینطور نیست؟
دکتر بشریه یک جملهای را به من گفت و آن اینکه مسئولان ما تا در قدرت هستند سادیسم دارند و از قدرت که پایین میآیند مازوخیسم میگیرند و مردمگرا میشوند و برای حفظ محبوبیت خود به هر اقدامی دست میزنند و حتی اپوزیسیون میشوند.
من امام(ره) را خیلی دوست دارم و اصلا من چپ خط امامی بودهام اما معتقدم مدیریت آقای خامنهای بسیار قویتر از امام (ره) است. چرا؟ چون امام یک کاریزمایی داشت که با خم ابرویش همه را به هدایت وا میداشت. آقای خامنهای آن کاریزمای امام را نداشتند اما چنان مدیریتی دارند که توانستهاند همه را مدیریت و کشور را از خطرهای متعدد حفظ کنند.
منظورتان چالشهای خارجی است؟
نه، داخلیها را میگویم. مثلا مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی را چنان مدیریت کردند که اولا نرود اپوزیسیون شود و با دادن کرسی ریاست تشخیص مصلحت نظام قدرتطلبیاش را ارضا کرد و ثانیا او را در خطوط مناسبی عقب نگاه داشت. درباره آقای احمدینژاد هم همین کار را انجام دادند از یک طرف اجازه ندادند که در انتخابات شرکت کند و از طرفی هم در مجمع تشخیص مصلحت نظام به او جا دادند تا از اپوزیسیون شدن آن جلوگیری کنند.
چرا رئیسجمهورها اغلب پس از پایان دوران کاری به سمت حرکتهای اپوزیسیونی حرکت میکنند؟
به قولی میتوان گفت که افرادی مانند آقای هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی گرفتار توهم دموکراسی و داشتن جایگاه مردمی میشوند و با پایان دوران کاری برای حفظ جایگاه مردمی تقلا میکنند و در مسیر اپوزیسیون شدن قرار میگیرند. به قولی کف زدن زیباست و این مسئله جوگیر شدن افراد را به همراه دارد. آقای هاشمی، آقای احمدینژاد و حتی آقای روحانی اسیر توهم منجیگرایانه شدند. آقای خاتمی شاید اسیر این مسئله نشد اما اسیر پایههای روشنفکرانه شد و در همین مسیر نادرست قرار گرفت. میخواهم بگویم این مشکل شخصی است و ارتباطی به نظام ندارد.
نظام اگر میخواست میتوانست تمام این افراد را حذف کند اما هرگز این کار را نکرده است. مگر آقای موسوی و کروبی تا یک سال بعد از انتخابات هم گربهرقصانی و بحرانسازی نکردند؟ اما نظام واکنشی نشان نداد تا زمانی که آنها در بهمن ۸۹ به دنبال وصل کردن سرنوشت ایران به حرکتهای عربی مصر و تونس بودند. نظام صبوری و انعطاف خود را نشان داد اما آنها به دنبال جاهطلبیهای خود بودند.
سوال ما صرفا درباره روسای جمهور نبود همه افراد در ردههای مختلف قدرت را میگوییم؟
فرقی نمیکند؛ شعله سعدی نماینده مجلس ما بود و چه اشعاری در وصف امام(ره) میسرود الان ببینید کجاست؛ کرواتش از گردنش باز نمیشود و در خارج ضد انقلاب شده است. یا مثلا نوریزاد که زمانی در کیهان مینوشت در تیم شهید آوینی بود الان کجاست ضد انقلاب خارجنشین. متاسفانه این یک اپیدمی است که افراد در سمتهای مختلف گرفتار آن هستند و به زعم خود میخواهند که با اپوزیسیون شدن جایگاه مردمی کسب کنند.
ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار ما قرار دادید نکته خاصی مانده؟
نه، منم ممنونم.
گفتوگو: قاسم غفوری- مائده شیرپور