بیش از چهل روز از فوت آیتالله هاشمیرفسنجانی میگذرد اما همچنان بنرهای تسلیت فوت و اربعین ایشان در بیرون از دفتر خودنمایی میکند، برای گفت و گو با برادر رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام آمدهایم، از بیم ترافیک صبح زودتر راه افتاده و بر خلاف انتظار زود رسیدیم؛ ۴۵ دقیقه قبل از قرار، این شد که فرصتی پیدا کردیم تا نگاهی به کتابخانه و ماکتها انداخته و کمی با رئیس دفتر وی، همکلام شویم، مدیر دفتر متعجب از اینکه چرا حاجآقا مصاحبه را به صبح خیلی زود موکول کرده به ما یادآوری کرد که دو جلسه خیلی مهم دارد و باید کار را زود تمام کنیم تا ایشان به دو جلسه کاری برسد، اما جالبتر از همه برخورد محمد هاشمی بود که بدون محدودیت زمانی و حتی بدون محدودیت محورهای تعیین شده خیلی ساده و صمیمی و البته خیلی راحت به سوالات پاسخ داده و آرامش خاصی هنگام پاسخ به سوالات داشت، از شخصیت مردمی آیتالله، تا شایعات به وجود آمده همه را پرسیدیم و در آخر وارد مسائلی از چگونگی فوت آیتالله شدیم که شاید یادآوری آنها بر اندوهش میافزود، اما وی همه سوالات ما را با دقت و سعهصدر پاسخ داد و در نهایت فقط یک توصیه کرد؛ «به همه خبرنگارها میگویم امانتدار باشید و به شما هم همین توصیه را دارم.»
با این مقدمه بخوانید مصاحبه صمیمی ما با محمد هاشمی برادر آیتالله هاشمیرفسنجانی، کسی که مسیر زندگیاش را مدیون هدایت آیتالله میداند و او را فرشته نجات و منجی خود میخواند.
از شخصیت آقای هاشمی شروع میکنیم، از مقبول جناحهای مختلف سیاسی بودن و در عین حال مورد توجه مردم بودن که اوج این مقبولیت را در مراسم تشییع ایشان شاهد بودیم؛ جایی که همه جامعه چه موافقان نظر ایشان و چه منتقدان برای بدرقه آمدند، منشی که منجر به این اتفاق شد چه بود؟
برای بررسی شخصیت و منش آیتالله پیش از بررسی ابعاد شخصیتی ایشان باید یادمان باشد که آیتالله هاشمی بیش از اینکه در قالبهای دیگری متبلور شده و تعریف شود یک عالم دینی بود. ایشان از سن ۱۳ سالگی از روستا به قم رفته و تحت تعالیم دینی در حوزه قرار گرفت و شاگرد افراد برجستهای از جمله آیتالله بروجردی بود و همین امر یکی از دلایلی است که آیتالله را مردمی کرد. آقای هاشمی دیدگاه مبارزاتی و عدالتخواهی و ظلمستیزی داشت و بر همین اساس در دوران طاغوت مبارزات بسیاری را انجام داد که باعث شد یکی از اولین نفراتی باشد که توسط ساواک بازداشت شده و تحت شکنجههای سنگین قرار گیرد، یکی از شکنجههایی که وی تحمل کرد دو شبانهروز شلاق پیدرپی بود که وقتی گوشتهای پای ایشان بر اثر این شکنجهها شکافته میشد تنها پانسمان سطحی انجام میشد و شکنجه بر روی همان جراحت ادامه مییافت. این شکنجه که تنها یک فقره از سرگذشت ایشان در زندانهای ساواک است در زبان، ساده است اما در میدان عمل به شدت سخت و طاقتفرسا خواهد بود. ایشان نمیتوانست شاهد ظلم باشد و ساکت بنشیند و همین امر موجب شده بود که بارها و بارها توسط ساواک دستگیر شده و تحت پیگرد باشد، این ظلمستیزی و افشای ظلم همان امر به معروفی است که در اسلام سفارش شده و آیتالله به خوبی بر این امر مبادرت میورزید.
در همان سالهای قبل از انقلاب زمانی که ایشان طلبه جوانی بود یکبار با ترجمه کتاب یک نویسنده عرب که درباره مشکلات فلسطین نوشته و دنیا را متوجه ظلم اسرائیل کرده بود، و البته اضافه کردن مقدمهای بر آن که بر سیاهی و تباهی ایجاد شده توسط اسرائیل در منطقه صحه میگذاشت، منطقه را نسبت به رژیم غاصب آگاه کرد و البته به همان خاطر زندانی شد و امریکا و شاه و متحدان رژیم غاصب را بابت ترجمه و چاپ کتاب متزلزل و عصبانی کرد. برای اینکه ایشان آن زمان خیلی جوان بود کسی باور نمیکرد که نظر آیتالله همین بوده باشد و مقدمه را خودش نوشته باشد. بر همین اساس در زندان برگهای را دادند تا او امضا کند و بگوید که کتاب را به توصیه کسی نوشته یا کتاب و مقدمه برای خودشان نیست اما تحت شکنجه هم نپذیرفت که مطالب کتاب و اشغالگری رژیم صهیونیستی را انکار کند.
کتاب در سال ۱۳۴۲ ترجمه و منتشر شد. البته پیش از این نیز در آخرین شماره نشریه «مکتب تشیع» مقالهای درباره فلسطین نوشته بود. کتاب مذکور با نام عربی «القضیه الفلسطینیه» و نام فارسی «سرگذشت فلسطین» نوشتهی اکرم زعیتر و مقدمه آیتالله پس از انتشار به سرعت معروف شد و مخاطبان زیادی پیدا کرد. آیتالله هاشمی این کتاب را بدون گرفتن مجوز از سوی اداره فرهنگ وقت منتشر کرد و باعث ایجاد سروصدای زیادی در برخی از محافل سیاسی و مذهبی شد.
بعد از مطرح کردن دیدگاه ضد صهیونیستی آیا مساله دیگری هم بود که آقای هاشمی بابت مطرح کردن آن در زمان طاغوت تحت فشار قرار بگیرد؟
مسایل زیادی بود که باعث میشد خوشایند رژیم شاهنشاهی نباشد، اما یادم میآید که یکبار در همان زمان به دلیل تحقیقی که آیتالله بر استعمارستیزی و مردممحوری شخصیت امیرکبیر داشت و کتابی که در این زمینه نوشت باعث شد تا تحت فشار و زندان قرار بگیرد. هاشمیرفسنجانی در سال ۱۳۴۶ کتابی را با نام «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» منتشر کرد. این کتاب برای روشنگری مردم در مقابل استعمار انگلیس و امریکا تدوین و چاپ شد، آیتالله به زندگی امیرکبیر که تمام عمر را به مبارزه با استعمار و البته روشنگری مردم پرداخت علاقهمند شد و به نوعی او را الگوی خود انتخاب کرده بود، چراکه امیرکبیر هم محبوب مردم بود و هم استعمارستیز، بر همین اساس زندگانی این شخصیت تاریخی را علیرغم همه فشارهای موجود به چاپ رساند.
برادرم همواره مردم و ملت را محور اصلی پیشرفت دانسته و همواره بر حضور مردم در صحنه در چارچوب ارزشهای اسلامی تأکید داشت و بر کلمه جمهوریت و اسلامیت که امام(ره) بیان کرده بودند تاکید داشت و اسلام و مردم را در کنار هم میدید.
مردمی بود چون در برابر منتقد خشوع داشت، هر بار که میگفتم برخیها یا رسانهها علیه شما صحبت میکنند و پاسخ دهید به من میگفت اشکالی ندارد بگذار بگویند، آزادی بیان را تا حد و حدود رعایت ارزشهای دینی مقبول دانسته و بر آن تاکید میکرد.
بعد از انقلاب هم بیشترین همراهی را با بنیانگذار جمهوری اسلامی داشت و مانند امام(ره) با جمهوری اسلامی موافق بود و میگفت این واژه نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد باید باشد، یعنی هم بر حضور مردم به عنوان پشتوانه نظام و هم بر رعایت ارزشهای اسلام توأمان اعتقاد داشت و خط قرمزشان تا اواخر عمر همین موضوع بود. همین منش بود که ایشان را در نزد مردم محبوب میکرد. ایشان در دوران پهلوی با خانواده زندانیان سیاسی ارتباط میگرفت و در حد توان به آنها کمک میکرد تا در عسر و حرج نباشند و همین یکی دیگر از ابعاد شخصیتی آیتالله را به نمایش میگذارد.
بعد از انقلاب به جز قرابت و نزدیکی که بین ایشان و امام خمینی(ره) وجود داشت، ایشان رفاقت عمیقی با حضرت آیتالله خامنهای داشت، درباره این رفاقت هم بگویید.
اوج این رفاقت در پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب در فقدان ایشان مشخص است که از ۵۹ سال رفاقت میگویند. آشنایی ایشان با آقای خامنهای به قبل از انقلاب بر میگردد که در بینالحرمین برای نخستینبار همدیگر را ملاقات کردند، به دلیل شرایط آن دوران قبل از انقلاب شرایط برای ارتباط آشکار فراهم نبود و بر همین اساس این ارتباط علنی نیست، مثالی میزنم که دقیقتر متوجه شوید؛ مثلا بعد از محاکمه آقای خامنهای و ممنوعالخروج شدن ایشان از تهران، آقای خامنهای در طبقه دوم خانه اجارهای برادرم ساکن شدند اما به لحاظ امنیتی حتی من هم از این ماجرا خبر نداشته و اتفاقی متوجه شدم. آن زمان برادرم در خیابان ایران خانهای را اجاره کرده بود که دو طبقه داشت و ما فقط میدانستیم طلبهای سید و جوان به همراه همسر و فرزندانش طبقه دوم مینشیند ما از هویت آقای خامنهای بعداً مطلع شدیم.
اما این ارتباط با پیروزی انقلاب علنیتر شد، یادم میآید که وقتی امام(ره) ۵ نفر را برای شورای انقلاب اسلامی برگزیدند که شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، هاشمیرفسنجانی و موسویاردبیلی عضو آن بودند بعدا با پیشنهاد آیتالله هاشمی، رهبری هم به این جمع اضافه شدند. در ادامه فعالیتها هم در تشکیل حزب جمهوری اسلامی آیتالله هاشمی با رهبر معظم انقلاب همراه سه تن دیگر حزب تشکیل داده و فعالیت میکردند.
در ماجرای رحلت امام و انتخاب رهبر جدید هم همانطور که همگان میدانند آیتالله تلاش زیادی برای جلب رضایت آقای خامنهای کرد، چون ظاهراً ایشان رهبری را قبول نکردند و اولین مصوبه خبرگان هم با توجه به این موضوع ایشان را برای ۴۰ روز موقت انتخاب کرد و بعدا آقای خامنهای متقاعد شدند که این مسئولیت را بپذیرند.
البته در ۵۹ سال ارتباط این دو بزرگوار که مصداق یک عمر است، اختلاف نظرهایی هم وجود داشته که البته طبیعی بوده و به قول علما اختلاف صاحبنظران دینی منشا خیر و برکت است. پدرم همیشه میگفت پنج انگشت دست یکسان نیستند و نمیتوان انتظار داشت همه یکجور فکر کنند، نکته مهم این ماجرا کشیده نشدن دایره اختلافات به جمع عمومی بود که این نشان از تدبیر دو طرف و احترام متقابل بود و البته هنر هر دو بزرگوار را نشان میدهد که منافع ملی را به اختلاف نظر ترجیح میدادند. همانطور که زمان پیروزی انقلاب میگفتند هرکسی میخواهد امام خمینی(ره) را هدف قرار دهد از هاشمی شروع کند که در واقع نشان میداد هرکسی هاشمی را میزند منظورش تخریب امام(ره) است، این رویه در ادامه روند نظام با آیتالله خامنهای هم وجود داشت، میگفتند هرکسی رهبری را میخواهد تخریب کند اول باید از آیتالله هاشمی شروع کند، در واقع این موضوعات نشان میدهد که دشمنان آقای هاشمی دشمنان نظام و انقلاب و رهبری هستند.
یکی از سیاستهای مرحوم آقای هاشمی اما تعاملاتی بود که او با کشورهای اسلامی از جمله عربستان داشت، چطور با سابقهای که از آلسعود و تفکرات این حکام میشناسیم این ارتباط مسالمتآمیز برقرار شد؟
ایشان بر تعاملات با کشورهای اسلامی از جمله عربستان تدبیر ویژهای به خرج میداد، آن زمان بحث میزبانی ایران برای برگزاری کنفرانس اسلامی مطرح بود که عربستان به عنوان مخالف سرسخت و جدی در این موضوع مطرح بود، در نشست قبل از این میزبانی که در پاکستان برگزار شده بود سران کشورهای اسلامی از جمله آقای هاشمی و ملک عبدالله که آن زمان ولیعهد سعودی بود حضور داشتند و قرار بر دیدار این دو بود. براساس پروتکلهای حاکم بر روابط دیپلماتیک مقام پاییندست باید به دیدار مقام ارشد میرفت اما آیتالله با تواضعی که به خرج داد برای دیدار پیشقدم و به سمت هتل ولیعهد حرکت کرد. در بین مسیر ملک عبدالله هم مطلع شده و او هم به سمت هتل آقای هاشمی حرکت میکند که در نهایت این دیدار در میانه راه اتفاق میافتد، رفتاری که باعث شد به تعبیر امروزیها از عربستان امتیاز بگیریم. همین تواضع باعث شد که عربستان خود پیشنهاد برگزاری کنفرانس اسلامی به میزبانی ایران را مطرح کند و مورد قبول جمع واقع شود.البته ملک عبدالله اصرار به برگزاری کنفرانس در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی را داشت اما با توجه به زمان کنفرانس که به اواخر دولت برادرم باز میگشت، آیتالله پیشنهاد داد این کنفرانس در دولت بعدی که آن زمان مشخص نبود چه کسی بر مسند آن تکیه میزند برگزار شود تا دولت بعد با اقتدار آغاز کند، همین موضوع مصداق بارز ترجیح منافع ملی بر منافع شخصی است.
تدبیر برادرم برای تعامل با کشورهای اسلامی و بهویژه بهبود مناسبات با عربستان چنان بود که در سفری که آیتالله به عربستان داشت و من هم همراه ایشان بودم ملک عبدالله ما را برای ضیافت ناهار به خانه خود در جده دعوت کرد. آقای هاشمی در همان ابتدا گلایههای خود از وضعیت نامطلوب زائران ایرانی از جمله درباره حضور زنان در قبرستان بقیع را مطرح کرد. در زمان صرف ناهار این موضوع را به ملک عبدالله گفت که دوست دارد تا زمانی که به مدینه میرسد مشکلات مرتفع شده باشد، این مراسم تقریباً یک ساعت طول کشید و بعد ما راهی مدینه شدیم. در فرودگاه مدینه والی این شهر به استقبالمان آمد و گفت ملک عبدالله دستور داده هرطور که شما بگویید همانطور اقدام کنیم. آن روز آیتالله به قبرستان بقیع رفت و همراه زائران ایرانی به زیارت پرداخت و بعد از آن زیارت بقیع برای ایرانیان بسیار آسانتر شد.
میرسیم به آن روز سخت، روزی که خبر فوت آیتالله را به برادر دادند، این موضوع برای جامعه شوکآور بود. برای خانواده چطور؟ واقعاً برادرتان چند روز قبل نشانههایی از قلب درد نداشتند؟
نه تنها چند روز قبل نشانههایی نداشتند بلکه دو ساعت قبل از این واقعه که با هم بودیم نشانههایی از بیماری قلبی در ظاهر ایشان مشخص نبود، البته وقتی پرسوجو کردیم پزشکان میگفتند به این دلیل که ایشان دیابت داشت تنگی عروق و درد دست را که نشانه ناراحتی قلبی است حس نمیکرد، آن روز بعد از جدا شدن از آیتالله به سمت محل کارم آمدم و بعد از پایان کار به سوی منزل حرکت کردم که خبر وخامت حال برادرم را شنیدم بیدرنگ خود را رساندم، اوضاع بیمارستان و پریشانی همه چیز را مشخص میکرد، باید بگویم در دو روز نخست حالم را نمیفهمیدم و اوضاع خیلی سخت و سنگین بود، شوکزده بودیم و البته راضی بر مشیت خداوند، هنوز هم فوت ایشان را باور نکردم و برایم سخت است، خانواده ایشان هم همین حال را دارند. همسر آقای هاشمی حالشان مساعد نیست و به نوعی بعد از این اتفاق تعریفی از خوب بودن حالمان نمیتوان پیدا کرد اما توکلمان به خداست.
بحثهایی بعد از فوت آیتالله در فضای مجازی مطرح شد از انتشار عکس تا شایعات عجیب و غریب که فکر میکنم خانواده را دلخور کرد، درباره این موضوعات توضیح میدهید؟
از کلیت مردم، خانواده همیشه تشکر کردهاند بابت همراهیهایی که صورت گرفت. بحثهای مطرح شده در فضای مجازی برای بر هم زدن اوضاع جامعه و ایجاد آشوب بود که با توجه به این موضوع که بیت آیتالله مانند خود ایشان علاقهای به ایجاد اختلاف و خدشه وارد شدن به وحدت ملی و نظام و انقلاب نداشتند سعی کردند در مصاحبههایی فضا را آرام کنند، مردم هم در محافل مختلف اعلام میکردند که بعد از مصاحبهها آرام میشدند و خدا را شکر میکنم که فوت آیتالله مانند حضورشان باعث وحدت مردم شد. البته گلایههایی هم مطرح است از آنهایی که تلاش میکردند از اتفاقات سوءاستفاده کرده و اختلاف ایجاد کنند، به نظرم این افراد دشمنان نظام بودند که خوشبختانه مکرشان به سوی خودشان بازگشت.
فکر میکنید شخصیتی با جامعیت آقای هاشمی که مورد مقبولیت نسبی همه جناحها بوده و با رهبری و مردم هم تعامل داشته باشد اکنون در کشور وجود دارد؟
خبرنگار دیگری هم این موضوع را از من پرسید و من در پاسخ یک بیت شعر خواندم، به این مضمون که سالها طول میکشد کودکی در گهواره پرورش یافته و صاحب نام شود، به تعبیر رسانههای مورد تایید نظام بینالملل که خوشنام هم هستند، آیتالله را جزو سیاستمداران برجسته قرن اخیر میدانند و همین شاید تاکیدی بر این ماجرا باشد که پر شدن این جا طول میکشد، البته که مسئولانی داریم که انشاالله کشور را پیش میبرند.
خودتان فعالیت سیاسی را پررنگ ادامه نخواهید داد؟
نه من همیشه کنار بودم و همچنان همین مشی را ادامه میدهم.
وقتی اسم آیتالله هاشمی را این روزها میشنوید کدام تصویر در ذهنتان تداعی شده و او را با چه خاطرهای یاد میکنید؟
(به این قسمت میرسیم اندکی تامل میکنند، سعی در نمایان نشدن بغضشان داشته و دستمال کاغذی را بیشتر در دستشان میفشارند و ادامه میدهد) برای من ایشان خاطره نبود، به تعبیری فرشته نجات یا ناجی و منجی بود، چراکه از زمانی که به اعتقاد پدرمان برای آلوده نشدن به گناه در ۱۳ سالگی روستا را ترک و به عنوان آخرین فرزند خانواده به قم برای تحصیل دین رفتم، آقای هاشمی به دلیل فاصله ۸ ساله با من قیمومیتم را برعهده گرفت و هدایتم کرد، به نوعی میتوان گفت ایشان فقط برادر من نبود، حکم ناجی زندگی و تغییردهنده مسیر زندگیم را داشتند. او را تنها با خاطره یاد نمیکنم چراکه بخش جدانشدنی زندگیم هستند.
در آخر برای مردمی که مصاحبه را مطالعه میکنند اگر مطلب ناگفتهای دارید بفرمایید؟
من فقط میخواهم از طرف خودم و خانواده از حضور به موقع مردم تشکر و قدردانی کنم و بگویم مردم ما مردم فهیمی هستند و همیشه در لحظات حساس پشتیبان نظام و انقلاب و مسئولان هستند، همین موضوع را بارها و بارها آیتالله هاشمی هم باور داشتند و تاکید میکردند و معتقد بودند نظام منهای مردمی بودن و اسلامی بودن چیزی ندارد و مردم پشتوانه محکمی هستند. با این حساب حتی آنهایی را که باعث رنجششان میشدند ابتدا به خدا واگذار کرده و سپس حلال میکردند. یادم میآید در دوران آقای احمدینژاد یکی از قضات شخصی را به دلیل توهین به آقای هاشمی به عنوان مدعیالعموم تحت پیگرد داشتند، وقتی موضوع را به من و سپس به آیتالله منتقل کردند، یادم است که آقای هاشمی گفتند به این کار راضی نیستم.
گفتوگو: مائده شیرپور - قاسم غفوری