مهدي رجبي: سلام آقاي دكتر مصطفي چمران. به تو و به جايگاه تو حسودي ام مي شود. مي پرسي چرا؟ برايت مي گويم. براي آنكه : "ملت شهيدپرور ما سربازي را از دست داد، که در جبهههاي نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ايران، حماسه ميآفريد و سرلوحه مرام او اسلام عزيز و پيروزي حق بر باطل بود. او جنگجويي پرهيزگار و معلمي متعهد بود، که کشور اسلامي ما به او و امثال او احتياج مبرم داشت و تبريک از آنرو که اسلام بزرگ چنين فرزنداني تقديم ملتها و توده هاي مستضعف ميکند و سرداراني همچون او در دامن تربيت خود پرورش ميدهد." اينها را من نگفته ام. اينها را امام امتي براي تو نوشت كه سال هاست او هم آسماني شده است. رشك مي برم به تو كه توانستي همه كوچكي و بزرگي هاي اين دنيا را زير پايت بگذاري و از دانشگاه تگزاس و برکلی راهت را جدا كني و آخر سر هم از تپه هاي الله اكبر دهلاويه سر در آوري و چون خدا تو را هم مثل ايرج رستمي دوست مي داشت، خيلي زود تو را هم به سوي خويش فراخواند. دكتر، مثل تو آنقدر كم پيدا مي شود كه نيازي به انگشتان دست نيست كه براي صحت شمارش به آن نياز داشته باشيم. اين 30 سالي كه از نبودنت گذشته است به ما ثابت كرده است كه امثال چمران جايشان نه در دانشگاه و كرسي تدريس، نه در ميدان دفاع و نه در لبنان كه در همه جاي اين كره خاكي خالي است. امثال تو آنقدر دوست داشتني هستند كه خدا دوست دارد، پيش خودش اينچنين نگينهايي را داشته باشد. دكتر، اين روزها برخي ها (اگر نگويم خيلي ها) هدف و آرمان و انديشه تو و امثال تو را لاي دفتر خاطرات ذهنشان گم كرده اند و اين گمگشتگي، خودخواسته بوده است. دكتر،سالروز رفتن تو را روي آخرين برگ تقويم بهار ثبت كرده اند. خوش بحال تو كه بهاري بودي و شهد شكوفه شهادت را به زيبايي نوشيدي. آقاي دكتر مصطفي چمران. به تو و به جايگاه تو حسودي ام مي شود. باز هم مي پرسي چرا؟