مهم نیست آقاجان. فدای «سر» خودتان و دردانههای پرپر شدهتان.
بگذار دشمنان دستگاه شما هرچه میخواهند بگویند. یکی خیر سرش نگران «زباله»های نذریها میشود. دیگری خودش را به خواب میزند و افاضه میکند که به جای هیئت و نذری و... به فقیران برسید و نمیداند که این سفرهها را همان فقیران پهن میکنند.
آن یکی میخواهد رنگ شهر را عوض کند. یکی از همه بیخبرتر از خدا زور میزند و ناخن به هم میکشد که رابطه مردم ایران و عراق را به هم بزند. که چه؟ که همان دست فرمانی را برود که قبلهی حاجات و «کدخدا»های ریز و درشتشان میخواهند.
همانها که همایش «شیرخوارگان حسینی» را ترویج خشونت میدانند و عزاداری برای شما را عقبماندگی در تاریخ.
اصلا ما میخواهیم تا همیشه در سال ۶۱ هجری بمانیم. ما میخواهیم همیشه «به عقب برگردیم».
ما به این جا ماندن در تاریخ، پابند شدن در کربلا و جان کندن در عاشورا دل خوش داریم و این عیش تمامناشدنی را با دنیای دنیاییها عوض نمیکنیم.
ما به عشق شما «سلام بر حسین» را به جرعه آخر «آب» وصل میکنیم و جگرمان میسوزد.
حالا این وسط آنها که نگران جوشش خون کربلاییها هستند، بگذار تا همیشه نگران باشند. اما ما که میدانیم «إنّ لِقَتلِ الحُسينِ حَرارَةً في قُلوبِ المُؤمِنينَ لاتَبرُدُ اَبَداً».
آنها فکر میکنند که ما «دست» از شما برمیداریم و میگذاریم پرچم «عباس» بر زمین بنشیند.
بگذار آنها در مذاکره و معاملههای دنیاییشان غرق شوند. اما ما از پای منبر روضهی شما «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ» را یاد گرفتیم و مشق کردیم هزاران بار که بیعت با یزیدیان غلط «زیاد»ی است.
بگذار آنها بروند. نیازی به خاموشی روشناییها نیست که آنها خیلی وقت است بقچهی فرار خود را برقرار کردهاند.
اما ما یک عمری زیر کتیبهی «باز این چه شورش است» محتشم سینه زدهایم و از چای روضهی شما لب «تر» کردهایم.
ما با تربت شما زنده شدهایم و با «مهر» کربلایتان در خاک خواهیم خفت.
ما از پس روزها و سالها دوری صدای «هَلْ مِنْ ذَابٍّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخافُ اللهَ فِینا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجو اللهَ بِإِغاثَتِنا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجو مَا عِنْدَ اللهِ فِی إِعانَتِنا» حضرتتان را شنیدهایم و «لبیک» گفتهایم و تا پای جان پای شما و خونهای جاری در کربلا ایستادهایم. ما تا همیشه کربلایی و عاشورایی میمانیم، اگر شما دعایمان کنید انشاءالله.
نویسنده: مهدی رجبی