این یک سونامی نیست بلکه تأسف نامهای است از سوی مسافری یکروزه که بالاجبار از شهرستان به پایتخت میرود تا بتواند ویزیت سالانه خود را در بیمارستان قلب ایران که تا همین چند سال پیش عنوان نمونه و برتر در خاورمیانه و منطقه را یدک میکشید طی کند و البته با رعایت تمام پروتکلهای بهداشتی ازجمله استفاده از سفرهای هوایی رفتوبرگشت که نیازمند بود علاوه بر ماسک و دستکش از شیلد و گان یا همان لباس پرستاری استریل هم بهرهور میشد.
تا بتواند طول یکساعت پرواز را با کمترین فاصله اجتماعی و فیزیکی با مسافری دیگر به مقدار ۵ سانتیمتر و با دلهره و ترس فراوان سپری کند! آنچه در مرحله اول اتفاق افتاد گذشت و دو هفته بعد باید منتظر پیامدهای آن بود که چگونه سازمان هواپیمایی کشوری نتوانسته است تصمیم ستاد ملی مقابله با کرونا را در اتاقکهایی به طول بیست متر و ارتفاع دو متر که حدود دویست نفر را در خود جای میدهد عملیاتی کنند تا تمامی صندلیها را به متقاضیان عرضه ننمایند! بگذریم که در مرحله بعدی این سفرنامه رسیدن سالم از فرودگاه مهرآباد به بیمارستان قلب در خیابان ولیعصر و نبش نیایش بود که بسیار شنیدنی است.
زیرا وقتی پلههای برقی را بهسوی خط مترو سپری کردم و در ایستگاه بیمه با موجی از جمعیت که سوار و پیاده میشدند روبرو شدم بازهم به یاد شعارهای جذاب وزیر بهداشت و معاونت کل ایشان افتادم که چگونه نقش اشک تمساح را بهخوبی بازی میکنند و همان روز هردو دم از آمار هجومی کرونا در این روزها میزنند .
که پلک زدن مسئولان را در شب تحتالشعاع خود قرار داده و شاید منظورشان این بود تا بگویند وقتیکه خوابشان میبرد تا صبح علیالطلوع پلک از پلک برنداشتند! چارهای نبود تا بازهم پلههای برقی مترو را بهسوی بالا طی کرده و با پرداخت مبلغ هفتاد هزار تومان بهواسطه یکی از اتومبیلهای فرودگاه خود را به بیمارستان قلب برسانم و پس از بسته بودن تمامی دربها برای رسیدن به درمانگاه ناچار گردم در امتداد بلوار نیایش وارد محوطهای شوم که صدها خودرو در آن پارک شده و محشری کبرا برپا بود زیرا قسمتی از اورژانس و درمانگاه این مرکز استراتژیک قلب را درست در دوران پرهیاهوی ویروس کرونا به بلدوزرها سپرده و تخریب کرده بودند تا از نو بسازند.
و البته آنهایی که این مجموعه را دیده بودند میدانستند آنچنان محکم و استوار ساختهشده که تا قرن آینده هم دوام خواهد داشت و نیازی نبود تا وزارت بهداشت کمک اهدایی مقام معظم رهبری را از محل صندوق سپرده ملی و درست در مقطعی که شدیداً به آن نیازمند است صرف اینگونه دوبارهکاریها و اختلال در نظم یک مرکز درمانی بزرگ کشور نماید.
هنوز هم دیر نشده و مسئولان و بخصوص شخص وزیر بهداشت بد نیست بهجای پلک نزدن سری به این بازار آشفته بزنند و شاهد باشند چگونه میشود آنجا را با یکی از میادین فروش ترهبار پایتخت که صدها نفر در میان مخروبهها به دنبال درب ورودی اورژانس، کلینیک پزشکان و درمانگاه میگردند شاهد بود.
درحالیکه در هیچیک از نقاط آن پروتکلی با عنوان رعایت فاصلهها وجود ندارد زیرا هرروز از ساعت ۱۲ ظهر الی ۵ عصر طبقه فوقانی این مجموعه شاهد حضور هزاران بیمار قلبی و همراهان آنها است که بهصورت ورقهای کتاب به هم چسبیدهاند و تنها یک کلینیک در فاصله ۲ تا ۵ بعدازظهر از ۵۷ بیمار قلبی با یک متخصص پذیرش میکنند تا نهتنها این معاینه نتیجهای در بر نداشته باشد بلکه مراجعان آن که اکثراً شهرستانی هستند حامل سوغات ویروس بوده تا از این مکان به شهرستان خود ببرند اگرچه در میان این موج ویروس و میکروب و بیماران متعدد که همگی ناچارند پروتکلها را رعایت کنند پزشک قانونی مستقر در این بخش با شهامت کامل حذف ماسک کرده است، درست در اخبار سراسری همان روز رسانه ملی معاونت کل وزارت بهداشت توصیه و تأکید میکند تا بخصوص در تهران که با موج سوم مواجه است پروتکلها بهشدت رعایت شوند اما در زیرمجموعه خودشان اینگونه عمل میشود.
آقای رئیسجمهور، شما که هفت ماه است از سوییت خود در پاستور خارج نشدهاید تا بدانید گزارشهایی که به دستتان میرسد اکثراً فاقد اعتبار لازم است.
و آنچه را هم که میگویند در حد شعار باقی میماند بهتر است دور تمامی افتتاحهای علی برکت اللهی خود را خط بکشید و با زدن ماسک همانند همان بهیاران و پرستاران جوان که داوطلبانه در بخشهای کرونا خدمت میکنند و مظلومانه به شهادت میرسند بدون توجه به گزارشهای واصله سری به اقصی نقاط حداقل در پایتخت و بخصوص مراکز درمانی دولتی ازجمله بیمارستان قلب شهید رجایی در ساعات پیک ۱۰ صبح تا ۵ بعدازظهر بزنید تا منبع بزرگی از نقلوانتقال ویروس کرونا را شاهد باشید.
نویسنده: حسن روانشید