شاید علم نیز دراینباره کمک کرده است تا اگر دو ماده یا جسم و یا جریان نتوانند بهصورت مسالمتآمیز در کنار هم زندگی کنند مشمول اختلاط سیر و سرکه شوند که خاصیت هردو غلیان و جوشیدن است! اوایل انقلاب اسلامی بود که دولت و بخصوص وزارت آموزشوپرورش با چالش کمبود فیزیکی مدارس در سطح کشو روبرو شد زیرا میزان و آمار موالید طی سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ ازنظر تعداد بیسابقه بود بهطوریکه مدارس میرفت تا سه و چهار نوبته شوند و مسئولان را ناچار به چارهاندیشی Emergency میکرد که اگر بودجه هم بهاندازه کافی داشت تهیه مصالح، ایجاد ساختمان و تأمین کادر آموزشی نیازمند زمانی طولانی بود بنابراین چارهای جز توسل به ملیگرایی واحدهای آموزشی نداشت که این مسئله هم با قانون اساسی مغایرت پیدا میکرد زیرا نظام تعهد و تکلیف به آموزش رایگان برای تمام اقشار جامعه داشت بنابراین راهی بهجز دور زدن همهچیز نبود تا طرح فیالبداهه در آغاز عنوان مدرسه غیرانتفاعی را به خود اختصاص داده و همانند خدمت وکلای ایرانی که خوش پیشواز و بدبدرقه هستند شروع را با محتوا و قناعت طبع کلید بزدند و بهمرورزمان جبران مافات کنند تا کار به جایی برسد که یک خانواده نتواند هزینه تحصیل را برای تکفرزند خود در اینگونه واحدهای آموزشی غیرانتفاعی که این روزها تابلوی خود را هم به غیردولتی تغییر دادهاند تا در مواقع دریافت شهریه از اولیاء دانش آموزان با انتقاد و اعتراض روبرو نگردند، تأمین کند! و از سویی وزارت آموزشوپرورش هم بهمرورزمان و با افزایش قارچ گونه این تجارتخانهها فتیله همیاری با محدود مدارس دولتی خود را پایین کشیده تا پس از تبدیل آنها به هیئتامنایی، خاص، ویژه، تیزهوشان، نمونه مردمی و غیره فاتحه یکی از بندهای بااهمیت در قانون اساسی خوانده شود و حالا نوبت اولیاء دانش آموزان میشد تا درنهایت تنگدستی دست به حراج میراثهای بهجامانده و درنهایت خودزنی پیرامون اعتقاد به حلال و حرام بزنند و از هر طریق که ممکن است فرزندان خود را به اینگونه تجارتخانههای آموزشی بفرستند تا از این به بعد برخوردشان با جامعه فرهنگی، مدیران و مالکان اینگونه واحدها همچون سیر و سرکه باشد! این یک بدعت یا نهال اصلاحنشده و یا خشت کجی بود تا وزیر اسبق آموزشوپرورشی بگذارد که این روزها به اتهام قتل در زندان به سر میبرد و حاصل آن نیز تبعیت و تقلیدهایی است که پسازآن باب شد همانگونه که اقدام شاه سلطان حسین صفوی با بسط نشستن در مدرسه چهارباغ اجازه داد محمود افغان کشور را اشغال و به دست خود تاج را از سر او برداشته و بر فرق خود جای دهد! تشابه شاه سلطان حسین صفوی با شورای اسلامی شهر اصفهان که روزهای پایانی را سپری میکند در این است که هردو یک روند را انتخاب کردهاند تا در این میان رسانه ملی شنیداری استان پس از بهرهوری از تمامی اطلاعرسانیهای شهرداری و شورای اسلامی شهر در قالب رپرتاژ آگهی حالا که کفگیرها به ته دیگ خورده شمشیر را برای آنها از رو ببندد و در برنامهای با عنوان نقد و نظر نایبرئیس شورا را به چالش دعوت کند درحالیکه آنچه از پنجمین شورا بهجامانده حاشیهنشینی و به روایتی بسط شاه سلطان حسینی است که برای این چند ماه باقیمانده انتخاب کرده و تنها سعی بر ساختن ظواهر امر دارد تا آفتابهلگنها را افزایش دهند اما از شام و ناهار برای اهالی این کلانشهر خبری نباشد زیرا از آغاز کار اختیار آن به بهانه شهروند سالاری از دست اعضا خارج تا شهرداری آن را به پشتوانه درآمدهای خود مصادره کند که شورا همچنان بر طبل بزرگنمایی میکوبد تا بهطور مثال روابط عمومی خود را که محدود به یکی دو کارمند ساده است به اداره ارتباطات و روابط بینالملل ارتقا دهد و پاسخ اربابرجوع را که بهنوعی ولینعمت و انتخاب کننده آنها هستند به سیستم تلفنهای داخلی اما بدون جواب پاس بدهند و درست تکرار تاریخ شهرداری با سابقه ۹ ساله این کلانشهر است که رئیس دفتر خود را یکشبه مدیرکل نمود! و حالا این رسانه ملی دیداری شهر است که فرصت را غنیمت شمرده و بر آن میتازد تا زمینه را برای انتخابات دوره ششم شوراها ترسیم کند و مطالبات جامعه را طی دورهای که در حال گذر است عریان سازد و استدلالهای لازم را علیرغم الکترونیکی شدن خدمات شهرداری مستند و شفاف نماید که چگونه مناطق صورت محاسبات خدمات ازجمله صدور پروانه، تراکم، ماده صد و عوارضها را بهواسطه دست و بهصورت فیزیکی تغییر میدهند تا ثابت شود اختیار مطلق شهر در انحصار شهردار و شهرداری است نه شورای اسلامی شهر زیرا همه هزینهها از اینسو تأمین میگردد!
نویسنده: حسن روانشید