ظاهراً فاصله بین دولت اعتدالی و اصلاحطلبان هر روز بیشتر میشود؛ البته با رصد موضعگیری فعالان اصلاحطلب نمیتوان تمام واکنشها به دولت روحانی را در یک دسته قرار داد. برخی مثل عباس عبدی کلاً منکر مسئولیتپذیری اصلاحطلبان برای انتخابات ۹۲ و ۹۶ هستند؛ چراکه نامزد خود را نداشتند و مجبور بودند از یکی از گزینههای حاضر حمایت کنند، زیرا اگر این کار را نکرده بودند باز هم امروز محکوم میشدند که چرا وارد میدان نشدند.
در مقابل سعید حجاریان تئوریسین اصلاحات در سخنانی کنایه آمیز معتقد است" انتخابات بهمعنای کنونی آن، مصداق گدایی قدرت است. اصلاحات صدقهبگیر نیست و اگر مکنت دارد باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود. اگر پول بازار سیاست را نداشتیم، باید تلاش کنیم آن را کسب کنیم نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهیم".
البته عبدالواحد موسوی لاری، وزیر کشور دولت اصلاحات عنوان میکند دیدگاه حجاریان، نگاه غالب بین اصلاحطلبان نیست، اما تاکید میکند آنها در دوره آینده با مشکل جدی تفاهم با مردم روبه رو هستند.
در مقابل بهزاد نبوی احتمال تکرار انتخابات سال ۸۴ را میدهد و میگوید: همه میانهروهای اصلاحطلبان و اصولگرا باید متحد شوند، والا مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را به تندروها میبازیم که برای کشور، ملت و اصل نظام نگرانکننده است. آقایان ناطقنوری، علی لاریجانی و علی مطهری و باهنر اصطلاحطلب نیستند، اما اصولگرای میانهرو هستند و به منافع کشور فکر میکنند.
تامل در اظهارنظر چهرههای اصلاحطلبان نشان دهنده این است آنها یقین دارند پروژه دولت اعتدال شکست خورده، دولت توانایی بازسازی گفتمانی خود را ندارد و مردم از عملکرد دولت ناراضیاند. همچنین چشم اندازی که دولت سروسامانی به اوضاع و شرایط اقتصادی و سیاسی بدهد، وجود ندارد. بنابراین هر کدام از گروههای و افراد اصلاحطلبان بدنبال راهی هستند تا بین جریان و دولت اعتدالی حائلی ایجاد کنند تا از تبعات و نتایج آن خود را خلاص کنند و کارنامه دولت روحانی به پای اصطلاحطلبان نوشته نشود.
البته این نوع مرزبندی با دولت نشان دهنده، فرصت طلبی است و بدون شک قابل قبول نیست، اما این که چه میزان این تاکتیک به کمک اصلاحطلبان میآید تا در انتخابات آینده موفق شوند محل سوال دارد.
اما نسخه سیاسی که چهرههای اصلاحطلبان برای برون رفت از بن بست دولت اعتدال ارائه میدهند، تفاوت دارد. سعید حجاریان درپی مقصر نشان دادن نظام سیاسی، تحریم انتخابات و تمرکز بر جامعه مدنی است، اما بهزاد نبوی با هدف کسب قدرت سیاسی، خواستار تقلیل از خواستهها و حتی ائتلاف با شخصیتهای اصولگرایی مانند باهنر و لاریجانی برای پیروزی در انتخابات آینده است. ایده بهزاد نبوی بین حزب اعتدال و توسعه و کارگزاران نیز طرفداران جدی دارد و صحبتهای نبوی در روزنامه سازندگی منتشر شده است.
تامل در صحبت اصلاحطلبان درباره شکست و ناامیدی از دولت اعتدال، نشان دهنده ژست اپوزیسیون طلبی، تلاش برای القای حاکمیت دوگانه و مقصر نشان دهنده نهادهای دیگر است. این در حالی است که نامزد آنها در انتخابات ۹۲ و ۹۶ بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زده و نمایندگان لیست امید و اعتدالیها در مجلس اکثریت را دارا هستند.
این سوال مطرح است که اگر اصلاحطلبان واقعاً خواهان پیاده سازی برنامههای خود هستند، چرا از یک نامزد اصلاحطلبان حمایت نمیکنند؟ اما اگر در انتخابات ائتلاف کردند بالاخره باید اقتضائات چنین مسئلهای را نیز قبول کنند و آن مسئله کاهش خواستهها و کنار آمدن با واقعیت است.
آیا اصطلاحطلبان نمیتوانستند از نامزدهای خود مانند عارف و جهانگیری تا آخر حمایت کنند، یا اینکه نامزدی مانند پزشکیان که قبل از انتخابات ۹۶ زمزمههایی مبنی بر احتمال ورود وی به انتخابات مطرح بود، اما در نهایت با مخالفتهایی که با وی شد قید نامزدی را زد.
آیا رفتار سیاسی اصلاحطلبان را نمیتوان صرفاً با انگیزه کسب قدرت و بیاعتنا به خواستههای جامعه رایی که دارند، تفسیر کرد. آیا براساس این سابقه نمیتوان تصور کرد ایده امثال بهزاد نبوی در نهایت به عنوان تاکتیک اصلی انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آینده بکار گرفته شود. الف