در آستانه چهل سالگی انقلاب شاهد انجام مصاحبههای کوتاه و بلند بسیاری با مسئولان چپ و راست و جناحهای مختلف در کشور هستیم که هم به تحلیل مباحث موجود و چهار دهه اخیر میپردازند و هم برای آینده توصیههایی دارند، اما در این بین هستند افرادی که اتفاقا جزو مسئولان روزهای نخست انقلاب بودند و حالا نقد میکنند و اینطور اعتقاد دارند که باید اصلاحاتی صورت گیرد در حالی که آنها به عنوان کسانی که خشتهای اولیه مسئولیت را نهادهاند باید پاسخگو باشند که اگر ایرادی هست، چطور بوجود آمده و همان ایراد در دوره خودشان که مشکلات برطرف کردن آن شاید کمتر از امروز میبوده چرا برطرف نشده است!
اما متاسفانه میبینیم مسئولان سابق به جای پاسخگویی درباره عملکرد خود، در صف مطالبهگری ایستاده و خود را همطراز افراد عادی میبینند و به جای پاسخگویی و روشنگری مطالبهگری میکنند!
حتی گاها دیده شده که مسئولان فعلی هم به جای ارائه راهکار به جملاتی با کلمات امری بسنده کرده و مدام میگویند «باید ... صورت گیرد» انگار نه انگار که آنها مسئول ارائه راهکار برای رسیدن به اهداف هستند و باید پاسخ مطالبه مردم که انقلاب را دستشان سپردند بدهند نه اینکه خودشان طلبکار مردم باشند!!
در تازهترین این اتفاقات جناب موسویلاری وزیر کشور اصلاحات، نماینده مردم شهرستان لار در مجلس اول و نماینده مردم تهران در مجلس سوم و همچنین، معاون حقوقی - پارلمانی سیدمحمد خاتمی در بخشی از سخنان خود ضمن اینکه بر ضرورت ماندگاری انقلاب اسلامی تأکید میکند، هشدار میدهد که اگر بنا باشد این انقلاب بماند، لازم است که برای کاهش فاصله بین ملت و دولت و حاکمیت به معنای عام، چارهاندیشی کرد. او به شفقنا گفته است: «رمز موفقیت انقلاب، رمز بقای آن نیز هست. انقلاب اسلامی با تیر و تفنگ به نتیجه نرسید، انقلاب اسلامی از طریق تسخیر قلوب مردم توسط امام خمینی(ره) به نتیجه رسید. اگر بنا باشد این انقلاب بماند که باید بماند، لازم است که برای کاهش فاصله بین ملت و دولت و حاکمیت به معنای عام، چارهاندیشی کرد. اگر بر طبل حذفها، تهمتها، تخریبها و نابودکردن داشتههای اجتماعی بکوبند، اگر کارهای اساسی و بنیادی نادیده گرفته شود و به فروعات پرداخته شود، اگر انسانهای دون پایه و ضعیف با تواناییهای محدود به کار گمارده شوند و از انسانهای با فضلیت فاصله بگیریم، جامعه دچار مشکل میشود. بنابراین توجه به اصول و شایستهسالاری اساس کار است، اگر این اتفاق بیفتد و مردم دوباره به سمت نظام برگردند انشاالله که این نظام و انقلاب ادامه خواهد داشت، ولی اگر همین روال تخریب، نابودی و برچسب زدن ادامه پیدا کند و برای هر کسی که قبول نداریم، مشکل درست شود، جامعه به سوی سراشیبی میرود. ما امیدواریم همه ارکان نظام از جمله دولتمردان و مدیران بزرگ جامعه و کسانی که جامعه را در قوای سهگانه (دولت، مجلس و قوه قضاییه) اداره میکنند به این مساله توجه کنند که رمز موفقیت انقلاب حضور مردم بوده و رمز بقای انقلاب اعتماد مردم است. باید از هر آنچه به اعتماد مردم لطمه میزند جلوگیری شود تا رابطه ملت و حاکمیت مجدداً برقرار گردد.»
این سخن موسویلاری در حالی مطرح میشود که پیش از این نیز افرادی همچون سعید حجاریان سخنان مشابهی را درباره لزوم اصلاحات مدنظرشان مطرح کردهاند، حتی در این بین برخی این نکته را مطرح کردند که باید انقلاب را کنار گذاشت و به دموکراسی پرداخت!! در حالی که میثاقی که ملت یکبار در ۱۲ فروردین ۵۸ و یکبار در رفراندوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به آن رای دادند چیزی جز تداوم انقلاب و صدور آن و تلاش برای رسیدن و گره زدن انقلاب به انقلاب حضرت مهدی(عج) نبوده و نخواهد بود. انقلابی که بنیانگذار آن رسما اعلام میدارد که جریانی شروع شده که در همه جهان پیشرونده است و حد و مرز نمیشناسد چون بیداری مردم در جمهوری اسلامی ایران نکتهای است که قطعا باعث جرقه در بین ملتهای دیگر شده و باعث میشود که آن ملتها نیز در آستانه انقلاب روحی و فکری باشند همانطور که دیدم انقلاب چه طرفدارانی بدون تبلیغ در دوردستترین مناطق نیز کسب کرده بود.
برخی اصلاحطلبان بصورت عمومی از این میگویند که انقلاب اسلامی به اکثر یا تمامی اهداف خود نرسیده و نسل جوان نیز از آرمانهای نظام و انقلاب بری هستند! کمااینکه پیش از موسویتبریزی، غلامحسین کرباسچی نیز در اظهاراتی از این گفته بود که نسل جوان و نظام اسلامی با یکدیگر دچار تنافر هستند. اما مشخص نیست چرا مقولاتی مثل جوانان مدافع حرم و همینطور شهدای جوان دفاع از امنیت ایران در عرصههای اطلاعاتی و انتظامی در آنالیز سیاسی این افراد جایی ندارند.
اما این افراد پاسخ نمیدهند که آیا شهید حججی به عنوان یک نسل چهارمی که در راه امنیت مردم و نظام اسلامی توسط داعش شهید شد؛ اهداف انقلاب را نشناخته بود؟ هزاران جوانی که در مراسم دعای عرفه و اعتکاف شرکت میکنند آیا ندای اسلامخواهی امام راحل را نمیشناسند؟ بسیجیانی که در اردوهای جهادی و کارهای عامالمنفعه شرکت دارند چطور؟! آیا آنها هم از نظر این اصلاحطلبان دچار تنفر از نظام و اهداف آن هستند؟ بدیهی است که چنین فرضی صحیح نیست و معمّرین اصلاحطلب که نوعاً اهل مطالعه و تفکر هم نیستند صرفاً براساس یک دنیای شخصی خودساخته قضاوت میکنند.
البته این در حالتی است که بخواهیم نسبت به قضیه خوشبین باشیم و با بدبینی از این نگوییم که آقایان مشعل خرمنسوزی برای انقلاب را به دست گرفتهاند و با پرتاب آن به هر جای ممکنی، قصد ایجاد آتش فتنه را دارند... .
در این بین حسین راغفر و احسان سلطانی از اقتصاددانان نزدیک به جریان چپ در بخشی از یک بیانیه مشترک نوشتهاند: «همکنون وضعیت فقر در کشور به گونهای گسترش و تعمیق یافته، که دیگر نقاط بسیار محروم و کپرنشینان و حاشیهنشینان نماینده فقرا نیستند و حداقل یکسوم طبقه شهری (شامل کارگران و بازنشستگان) به طبقه فقرا پیوستهاند. گستره اقشار آسیبپذیر شامل بخش قابل توجهی از دوسوم جمعیت شهرنشین کشور در شهرهای کوچک، متوسط یا بزرگ میشود. باید توجه داشت که دریافتی حداقل دستمزدها (با اشتغال رسمی) و همینطور بخش مهمی از کارکنان و بازنشستگان در اغلب نقاط شهری از خط فقر پایینتر است و در سطح کشورهای فقیر و کمتر توسعه یافته قرار گرفته است. نتیجه سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی سه دهه اخیر و به ویژه با مالیسازی اقتصاد از ابتدای دهه هشتاد، افزایش نابرابریها و فقر بوده است. طی ده سال اخیر که ارزش پول ملی به کمتر از یک-دهم تنزل یافته و بهای حاملهای انرژی تا ده برابر بالا رفته، جز بینواسازی بخش قابل توجهی از مردم دستاورد دیگری عاید نشده است.» اما در قبال این نامه باید گفت که اقتصاد علم منطق و آمار است. دو گزارهای که هیچکدام از آنها در سطور بالا به چشم نمیخورد و نه تنها به چشم نمیخورد بلکه نگاه منطقی و آماری به این نوشته چیز دیگری میگوید!
از تأملبرانگیز بودن ارسال این نامه در ایام جشنهای دهه فجر و ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی که بگذریم، بایستی اشاره کرد که بر خلاف ادعای این دو نفر پیرامون افزایش نابرابریها و فقر! اما شاخص «ضریب جینی» ایران که نماگر نابرابری درآمدی است طی سالهای اخیر بهبود یافته و هماکنون در جایگاهی بهتر از آمریکا و روسیه نیز قرار دارد.
البته جامعه ایران به لحاظ پیادهسازی سیاستهای اقتصادی دولت اصلاحطلبان در ۶ سال اخیر با مشکلاتی اقتصادی مواجه شده و از قدرت خرید سابق مردم کاسته شده است اما آیا این مشکلات به معنای زیاد شدن فقر و بحران اقتصادی هستند؟ اگر آری پس کشورهایی با نرخ بیکاری ۲۰ درصد و بیشتر مثل ونزوئلا، سودان، یونان و اسپانیا (مقایسه شود با نرخ بیکاری ۱۲ درصدی ایران) و یا مثلاً کشور فرانسه که ۲۰ درصد مردم آن به گواه نظرسنجی پیو گرسنه هستند در چه وضعیتی به سر میبرند؟!
بحث کاهش ارزش پول ملی و افزایش بهای حاملهای انرژی نیز اگرچه صحیح هستند اما بیان خالی و بدون تطابق آنها بیشتر نوعی بهانهجویی به نظر میرسد. به راستی چرا این حقایق روشن به مردم گفته نمیشود و صرفاً یک فضای تاریک و سیاه در مقابل چشم افکار عمومی تصویر میشود که هیچ راه برونرفتی هم از آن نیست؟! به نظر میرسد برخی به جای پاسخگویی مطالبهگری کردهاند.
نویسنده: سوشیانت آسمانی