«پشت دیوار سکوت»؛ چرا اینطوری شد؟
نویسنده: مسعود جعفریجوزانی، سحر جعفریجوزانی
کارگردان: مسعود جعفریجوزانی
بازیگران: پرویز پورحسینی، سحر جعفریجوزانی، حسین پاکدل، امین تارخ، آرمان درویش، شقایق فراهانی، سمیه نجومی، بهزاد فراهانی
مسعود جعفریجوزانی آدم دغدغهمندی است. این را از سوژه فیلمش میشود فهمید. او مثل آدمهایی چون اصغر فرهادی نیست که دست به سوژههایی بزند که فقط دنبال جوایز خارجی باشد و دست آخر هم اتفاق خاصی رخ ندهد. جعفریجوزانی آدم دغدغهمندی است، چون اتفاقاتی برایش مهم است که شاید خیلیها از جمله مسئولان از کنار آن به راحتی عبور کنند و ترجیح بدهند آسه بروند و بیایند تا مبادا یک گربهای شاخشان نزند.
اینکه یک کارگردانی این جرات و جسارت را دارد تا از «فاکتور ۸» و «خونهای آلوده فرانسوی» حرف بزند، آن هم در روزگاری که تدبیر و اعتدال ترجیح میدهد در چنین مسائل مهمی سرک نکشد و اتفاقا جلوی پرداختن به آنها را هم اگر بتواند میگیرد. اما این دغدغهمندی سبب نمیشود که نکات منفی فیلم تازه «عمو مسعود» را نادیده بگیریم.
سوژه انتخاب شده برای فیلم قابلیت درام را دارد، اما در مقابل دوربین و آنچه روی پرده رفته است، از این ظرفیت بزرگ به خوبی استفاده نمیشود. برای همین هم هست که فیلم نمیتواند با مخاطب خود ارتباط محکمی برقرار کند و همه چیز در حد یک سری شعارهای فانتزی باقی میماند. شعارهایی که از دهان یک دختر دانشجوی مددکار بیرون میزند و عملا آنچه کارگردان از ساخت فیلمش میخواسته تحقق پیدا نکند.
این فیلم داستان دختر جوانی به نام ستاره است که با همه وجود تلاش میکند تغییری در زندگی خود و دیگران ایجاد کند. همین.
شاید اگر این فیلم را یک کارگردان فیلم اولی میساخت تا حدودی میشد از کنار معایب آن گذشت، اما از یک کارگردان باسابقه قطعا توقعات بیشتری میرود. توقع داشتیم خرده داستانها به جای آنکه باری بر خط سیر اصلی داستان باشند، یاریگرش میشدند. توقع داشتیم بازیگران فیلم، تصویری واقعی از «شخصیت»ها بروز دهند، اما نشد. شاید تدوین مجدد فیلم و تندتر کردن ریتم آن بتواند تا حدودی مشکلات را حل کند.
«سد معبر»؛ نسبتا خوب با آدمهای تکراری
نویسنده: سعید روستایی کارگردان: محسن قرایی
بازیگران: حامد بهداد، باران کوثری، نگار عابدی، بهرنگ علوی، نادر فلاح، محسن کیایی، علیرضا کمالی، اکبر رحمتی، آوا شریفی، عرفان ناصری، مرتضی آقاحسینی، بهرام سرورینژاد، سجاد رحیمی، غلامعلی رضایی
سد معبر داستان چند مامور سد معبر شهرداری است که در کنار درگیری با دستفروشها، زندگی خودشان هم کم از درگیریهای پیادهروها ندارد. شخصیت اصلی داستان با بازی حامد بهداد کسی است که چالشهای موقعیت شغلیاش همزمان در کنار مشکلات زندگی شخصیاش قرار میگیرند و به نوعی او را لای منگنه قرار میدهند.
حسن اولیه فیلم زمان نسبتا کوتاه آن است. یعنی یک کارگردان فیلم اولی برخلاف خیلیها اینقدر دل و جرات داشته که دل از برخی راشهای اضافی و پلانهای بیتاثیر بکند و آنها را کنار بگذارد. در کنار این شیوه کارگردانی او و انتخاب زاویههای خوب و کنشهای به موقع هم میتواند از محاسن فیلم باشد.
اما شاید اشکال اصلی داستان جایی است که در انتخاب بازیگران خود تا حدودی دچار اشتباه شده است.
به عنوان مثال حامد بهداد در نقشی قرار گرفته که پیش از این به دفعات خود را در آن ارزیابی کرده است. یک آدم عصبی و به همریخته که در اغلب موارد رفتارهای به هنجاری هم ندارد. در قدرت بازی حامد بهداد شکی نیست. او پیش از این بارها و بارها خود را در چنین نقشی قرار داده است، اما به نظر نگارنده شاید متفاوتترین نقش این بازیگر در «هرشب تنهایی» باشد که بد هم از کار در نیامده است.
اینکه او چنین نقشی را میپذیرد و بازی میکند، طبق معمول ذهن مخاطب را به سمت پیشانگارههای ذهنیاش میبرد. حالا فرض کنیم جای حامد بهداد و محسن کیایی در فیلم عوض میشد. آنوقت قطعا یک اتفاق بهتر در فیلم رخ میداد و هر دو این بازیگران در نقشهایی قرار میگرفتند که پیش از این تجربه چندانی از آن نداشتهاند. کاری که کارگردان فیلم «انزوا» در فیلم خود انجام داد و این ریسک را کرد تا چهرهای جدید از برخی بازیگران شناخته شده ارائه دهد.
«قاتل اهلی»؛ ضیافت اعتراض به کارگردان
نویسنده و کارگردان: مسعود کیمیایی
بازیگران: پرویز پرستویی، لعیا زنگنه، پگاه آهنگرانی، امیر جدیدی، پرویز پورحسینی، حمیدرضا آذرنگ، امیرحسین رستمی، حمیدرضا افشار، رضا رشیدپور، اکبر معززی، سعید پیردوست، شراره دولتآبادی
وقتی وسط فیلم بخش قابل توجهی از تماشاگران به پلانها و دیالوگهای «قاتل اهلی» میخندیدند و به نشانه تمسخر سوت میکشیدند و کف میزدند، دلم سوخت. برای کارگردانی که چند نسل با فیلمهایش خاطره دارند و با دیالوگهای ناب آن زندگی کردهاند.
وقتی در میان تمسخر جمعیت یکی از وسط جایگاه عوامل دو بار بلند فریاد زد «زهر مار» اصلا ناراحت نشدم. احتمالا آنهایی هم که مخاطب این حرف بودند ناراحت نشدند، چون این طبیعیترین واکنش کسی بود که مسعود کیمیایی را دوست داشته و نمیخواست مرد موسپیدکرده سینمای ایران با چنین اقبالی! مواجه شود.
واقعا چه اتفاقی افتاده که مسعود کیمیایی به این روز افتاده است؟ چرا باید حرمت یک فیلمساز هم روی پرده بشکند و هم روی صندلی تماشاگران؟ چرا کارگردان «قیصر»، «گوزنها»، «ضیافت» و حتی «اعتراض» کارش به جایی رسیده که به جای آنکه فیلمش حرف خوبی بزند، مجبور میشود در نشست خبری حضور پیدا کند و مخاطب را به نفهمی متهم کند؟
قاتل اهلی چیزی شبیه «متروپل» اما به مراتب ضعیفتر است. فیلم میخواهد ادای به روز بودن مولف را دربیاورد. دلش میخواهد حرفهای درشت سیاسی بزند. دوست دارد در نقش یک منتقد دلسوز ظاهر شود. اما نمیشود. فیلم فقط شعار میدهد و حرفهای خوب را به بدترین شکل ممکن بیان میکند. گویی مسعود کیمیایی که زمانی دیالوگهای فیلمهایش میتوانست نوعی ادبیات جدید را وارد جامعه کند به لکنت افتاده است.
کاش مسعود کیمیایی قدر خودش، جایگاهش و امضای پای فیلمهای گذشتهاش را میدانست و اینطور هویت و حیثیت مردی که سالها پای فیلمهایش زندگی کردهایم را به قربانگاه نمیفرستاد.