روز یکشنبه خبری در شبکههای مجازی پیچید، مبنی بر اینکه یک آقای به اصطلاح نماینده، در پاسخ به سوال خبرنگاری وقتی نتوانست پرسشگر را اقناع کند، سعی کرد به صورت فیزیکی به او بفهماند که منظورش چه بوده است!
سوای از اینکه سوال خبرنگار مبنی بر تشکیل فراکسیون خاص درست بوده یا نه (که به نظر نگارنده کاملا درست به نظر میرسد و در چنین شرایطی لزومی بر تشکیل فراکسیونهایی با قومیتها و مناطق مختلف کشور وجود ندارد) عمل آقای به اصطلاح نماینده جای برخورد جدی دارد.
آنچه روز یکشنبه در راهروهای بهارستان رخ داده، قطعا ریشه در ادبیاتی دارد که طی سالهای اخیر متاسفانه به شکل مهیبی در کام نخبگان سیاسی ما جا خوش کرده است. اگر آن روزهایی که برخی نمایندگان نه شأن مجلس را حفظ کردند و نه شأن نمایندگی مردم ایران را، اگر آن روزی که فلان نماینده از ادبیاتی خاص در مقابل خبرنگار منتقد خود استفاده کرد و او را ...زاده خطاب کرد، وقتی فلان نماینده پشت تریبون مجلس در پاسخ به منتقدان نطق خود از واژههایی نظیر ...، خفهشو و بتمرگ، استفاده کرد و... این ما جماعت خبرنگار بودیم که به واسطه برخی خط و ربطهای سیاسی مجبور شدیم، بر دهان قلممان لگام بزنیم. فرقی نمیکند اینطرفی بودیم یا آنطرفی. حرمت امامزاده را ما نگه نداشتیم. ما اجازه دادیم هر کسی که این روزها دری به تخته خورده و «گنده» شده است، به خود اجازه دهد که نه تنها حرمت نمایندگی ملت شریف ایران را در هر جایگاه و نهادی حفظ نکرده، بلکه بر اهالی رسانه نیز بتازد و در آخر هم ژست طلبکارانه بگیرد.
آنها که از گذشته تا امروز، روی صندلیهای مسئولیت در نظام مقدس جمهوری اسلامی نشستهاند، برخی مواقع (با نگاه خوشبینانه) یادشان میرود که اولا میراثدار چه کسانی هستند و دوم آنکه مستخدم مردم هستند.
راستی این افراد که خودشان را نماینده مردم شریف ایران میدانند، نمایندگی چه کسانی را برعهده گرفتهاند؟ آذربایجان غربی، تهران و یا هرکجای این آب و خاک مردمانی دارد که بزرگی و عظمت فرهنگ و ادب آنها گوش دنیا را کر کرده است. پس لطفا خودتان را نماینده مردم ندانید. نماینده مکنونات قلبی و ادبیات به شدت «فاخر»تان بدانید که نه حرمت جایگاه حقوقی خود را حفظ میکنید و نه حرمت قلم را!
آقای نماینده که خود را مدافع «ناموس» این مملکت میدانید، این را هم یادتان باشد که جبهههای دفاع مقدس، جای آدمهایی بود که یا زلال بودند و یا زلال شدند. فرقی هم نمیکرد که اصلاحطلب بودند یا اصولگرا. به جامعه روحانیت علاقه داشتند و یا دوستدار مجمع روحانیون. جبهه «مدرس عشق» بود و البته بودند آدمهایی که در آنجا بودند و نفس کشیدند، اما «رفوزه» هم شدند.
لطفا خودتان را طرفدار ولایت فقیه، اصولگرا، رزمنده، مدافع ناموس و... ننامید. شما در جبهه «جهاد اکبر» اسیر شدهاید و دیگر نمیتوان پذیرفت که چنین فردی بتواند این صفات را با خود به همراه داشته باشد.