ملت ایران اگرچه عصاره و طینت پاک را از دودمانی به ارث بردهاند که بیش هفت هزار سال از تاریخ آن میگذرد اما چهارده قرن گذشته را مدیون دین و آیین مقدسی هستند که آنها را از لحاظ معرفت به تکامل رسانده است.
تاریخ تابناک این هفتاد قرن هیچگاه نشان از ذلت و خواری برای پارسیان نداشته بلکه هر لحظه از آن توأم با غرور و افتخار بوده است.
نگاهی گذرا به نامآوران پهلوانی این خطه در چکامه سراییهای حکیم ابوالقاسم فردوسی و دیگر اسطورههای قهرمان در فاصله زمانی ۱۳۴۲ شمسی تا به امروز میتواند الگوهای ایستاده بر سکوی افتخار را برای ما تبیین نماید.
اینجا ایران همان بیشه شیران است که میشود در آن کسانی را یافت که راه پهلوانپروری و قهرمانسازی را تا سرحد اسطوره به فرزندان کشور بیاموزند و سمت مربی و سرمربی و داور را خردمندانه در میدانها و آوردگاههای جهانی به عهده گیرند تا خدای ناخواسته فرهنگ بیگانه به آن چیره نگردد و از این طریق ۲۰۳۰ دیگر به اصالتها وارد نشود همانگونه که تختیها کردند و امروز فغانیها میکنند.
بهصراحت باید گفت پس از گذشت چهل سال از انقلاب اسلامی کمرشکن بیگانگان غرضورز، هنوز ورزش این کشور که نماد مردانگی و غیرت آن است نتوانسته خود را با معیارها همگون سازد و اهداف را بر حفظ سنت پهلوانی متمرکز کند. قامهای پراکنده بر زمین قمار، همچنان در حاشیه ورزش بالا و پایین میافتند تا هر روز از گوشهای لیلاجهای زمانه نجوا کنند و در نهایت عربده سهمخواهی سر دهند.
پول بیزبانی که با عرضه سرمایه نفت از حلقوم جهان خواران بیرون کشیده میشود صرف رانتهایی میگردد تا کاپ یا مدالی به دست آمده و بر دیوارهای افتخار خاکستری نصب شوند! و در حاشیه آن ورزشکار نماها به چهره یکدیگر چنگ بکشند و حیثیتها را لگدمال کنند!
افتخار به پهلوان شدن است نه مدال آوردن! این کلام را با آب طلا بنویسید و الگوی ورزش کشور کنید تا همه معضلات و چالشهای پشت و پیش پرده آن حل شود.
قرار نیست برای سرگرم شدن سوری آحاد جامعه از محل ارزشها هزینه شود! ورزش نیز به نوعی تقدس است که علاوه بر میراث دیرینه سنتی آیینی میباشد.
اسلام برای تداوم این روش پسندیده در میان متقیان خود ارزش فراوان قائل است تا جایی که جهت بعضی از رشتهها از جمله اسبسواری شرطبندی را مجاز دانسته بنابراین نمیتوان به دید اغماض به جریانهای حاشیهای آن نگاه کرد و اجازه داد ملعبه دستهای سیاست شوند!
هر روز نکبتی از پس پرده شرطبندیهای قمارگونه در شبکههای اجتماعی هویدا میگردد تا سادهلوحان بیپیرایه را مجذوب خود کرده و دام طمع را برای آنها پهن کنند!
دلالان جهانی، آمریکای جنوبی را پایگاه خود قرار دادهاند تا از بین چهرههای نه چندان موجه مربیانی را انتخاب و پس از دریافت درصدی برای حقالعمل خود، به سوی کشورهای نفت خیز روان سازند تا گوشهای از این لاشه نذری را به چنگ آورند! اما همین به اصطلاح مربیان ورزشی که کوس سرمربی گری را مینوازند در دوران اقامت خود بارها و سر از خود تیم را رها کرده تا بیانگیزه شود و خودشان را به آن طرف مرزها میرسانند تا سیاستهای جدید به آنها دیکته گردد! در حالی که همچون کبوتران ناسپاس دانه را از صاحبخانه میخورند و بازیافتشان را جایی دیگر تحویل میدهند!
چقدر طول میکشد تا این حصر را بدریم و از آن خارج شویم و بازهم همچون دودمان خود برای قهرمانی و پهلوانی ارزش قائل باشیم؟ زورخانهها را مقدس و محترم شمرده و پهلوان نایبها و تختیها و طیبها را زنده نگهداریم. کاوش و جستجو کنیم تا از میان همین ملت مربیان خود را انتخاب کرده و نان مردم را در سفره بیگانگان نگذاریم که نمک بخورند و نمکدان را بشکنند!
آحاد جامعه هرگز بیحرمتیهای سرمربی پرتغالی را طی این سالها و این اواخر به یکی از اعضای کابینه دولت بر نمیتابد حتی اگر رئیس فدراسیون فوتبال هم عذرخواهی کند زیرا ننگ با رنگ پاک نمیشود که این درس و شعاری ارزشمند و بیاد مانده از چنین روزهایی در سال ۱۳۵۷ ایران است.
مردم این سرزمین افتخار مدالآوری را به شرطی میپذیرند که توأم با پهلوانی و حفظ حیثیت و شئونات هممیهنان خود باشد.
نویسنده: حسن روانشید - روزنامهنگار پیشکسوت