سعید ابوطالب را بیشتر فردی فرهنگی میدانیم اما از زمانی که به واسطه مستندسازی در عراق به اسارت امریکاییها درآمد و چهار ماه اسیر بود رگههای سیاسی او هم برجسته شد و تا جایی پیش رفت که توانست در دور هفتم مجلس به نمایندگی مردم تهران برسد. اما با همه این تفاسیر دلش نمیخواهد او را چهره سیاسی ببینیم و سوالات سیاسی بپرسیم. همین شد که شرطی برای مصاحبه گذاشت و آن نپرسیدن سوالات سیاسی بود. هر چند که در بدو ورود مورد پرسشهای سیاسی و جناحی زیادی قرار گرفتیم اما در طول مصاحبه به جز مسایلی که لزوما نیازمند پرسش سیاسی بود، بحث را به اسارت و شایعات پیرامونش و البته مسایل سیاسی نکشاندیم تا وفای به عهد داشته باشیم. مصاحبه فرهنگی این مستندساز و فیلمساز هم سراسر از مسایلی جذاب و شنیدنی است که نمیشود از آنها به راحتی گذشت و شاید به قول خودش تبعاتی برایش به همراه خواهد داشت.
بخش نخست
یک راست برویم بر سر بحث داغ فضایمجازی، به نظرتان برخوردهای سلبی با فعالان در این فضا راهحل درستی برای کنترل جو ایجاد شده است؟
معتقدم جریان محافظهکار در ایران با شبکه اجتماعی همان کاری را میکند که ۳۰ سال پیش با ماهواره، ۵۰ سال پیش با تلویزیون، حدود ۷۰ سال پیش با رادیو و ۱۰۰ سال پیش با سینما انجام دادند. یعنی برخورد سلبی که اتفاقا در زمانهای خودش هیچ نتیجهای هم نداشت. این اتفاق سبب شد که جامعه سنتی ما که در واقع به عنوان بخش مذهبیتر شناخته شده است از فضای روز جهانی عقب بماند که در نهایت همیشه به ضرر جریان سنتی و مذهبی تمام شده است.
این صحبت شما یعنی با برخورد سلبی مخالفید؟
یعنی باید تلاش کرد که اتفاقات جهان را فهمید و خود را با آن تطبیق داد. واقعیت این است که جلوی پیشرفت و رشد تکنولوژی را نمیشود گرفت. اگر ما سرعت خود را با جریان پرشتاب فنآوری تنظیم کنیم، میتوانیم تاثیرگذار باشیم؛ اما اگر سرعت ما از این فرآیند کمتر باشد همیشه تاثیرپذیر هستیم. من معتقدم از اتفاقات اجتماعی جهانی باید جلوتر باشیم. اگر ما شتاب بیشتری داشته باشیم در مقام هدایتگری توده مردم قرار میگیریم و میتوانیم جامعه را درست هدایت کنیم. منتهی جریان سنتی یا محافظهکار (البته منظور جریان سیاسی نیست نگاه محافظهکار در جامعه را میگویم) برای اینکه همیشه برخورد سلبی با اتفاقات روز داشته و در حالت دفاعی بوده و از روند تحولات عقب مانده است.
می گویند جریان سنتی جامعه برای حمایت از دینداری جوانان با تکنولوژی مخالف هستند، این استدلال را چقدر صحیح میدانید؟
نه اتفاقا باید بگویم که شبکه اجتماعی یا همان جریان آزاد اطلاعات بیشتر از آنکه یک اتفاق فرهنگی باشد یک رویکرد تکنولوژیک است و میتوان جلوی آن را گرفت. البته به نظر من شبکههای اجتماعی یک اتفاق خیلی خوب است. ما معتقدیم که دین مبین اسلام دین روشنگری، دانستن، علم و پیشرفت است. این آموزههای دینی ما است. در آموزههای دینی ما نمیگویند که نبینید، نپرسید و ندانید بلکه بالعکس همیشه میگویند ببینید، بپرسید، بشنوید و سفر کنید و بدانید و بهترین را انتخاب کنید. پس باید شناخت و انتخاب کرد، البته که کنترل و آموزش هم لازم است.
با توجه به صحبتهای شما، عدهای یا به قول شما محافظهکاران سنتی صورت مسئله موجود را پاک کردهاند و نتیجه آن بحرانهایی شده که مشاهده میشود؟
بله همیشه صورت مسئله را پاک کردهاند. در مسئله فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، من وجود بحران را قبول ندارم چون هیچ بحرانی اتفاق نیفتاده. توسعه این فضا یک تحول کاملا طبیعی است، ولی برخورد سلبی راهحل نیست.
طرحی که برای استفاده از ماهواره آن زمان که نماینده مجلس بودید ارائه کردید که براساس آن ماهواره مدیریت شده به مردم ارائه شود را برای شبکههای اجتماعی موثر میدانید؟
باید بپذیریم که سرعت پرشتاب جریان آزاد اطلاعات و یا شبکههای اجتماعی و یا ماهوارهای و یا موضوعاتی مشابه آنها، فقط مسئله ما نیست بلکه مشکل همه دنیاست. چرا فکر میکنیم که ماهواره فقط معضل ماست؟ گاهی فکر میکنیم خانواده فقط برای ما موضوع است شبکههای اجتماعی فقط برای ما موضوع است، اما باید گفت، برای همه ملتها و جهان اینها مسئله است. به جز صاحبان شرکتهایبزرگ که خودشان منافعی دارند بقیه شامل تودههای مردم درگیر آن هستند و همه دولتها و ملتها با این موضوع دست و پنجه نرم میکنند.
طرح من برگرفته از یک مدلی بود که در مالزی و برخی از کشورهای اسلامی پیاده شده بود اما ما از تجارب دیگران استفاده نمیکنیم و میگوییم باید روش خود را انجام بدهیم. روش ما همیشه سلبی بوده و همیشه هم جواب نداده است.
بیشتر توضیح میدهید که برخورد سلبی چه تبعاتی را برایمان به ارمغان آورده؟
برخورد سلبی باعث شده اقدامات و استفاده از تکنولوژی نوین بلافاصله زیرزمینی شده و گسترش پیدا کند که غیرقابل کنترل است و بلافاصله هم رو میآید.
تعداد متولیان فرهنگ در پستها و سمتهای متفاوت کم نیست، شما هم زمانی عضو کمیسیون فرهنگی مجلس بودید. چرا قبل از اینکه موج پدیدهای نوین در کشور ایجاد شود برای آن فکری نمیکنیم؟ آیا کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی که شما هم عضو آن بودید وقتی برای آینده پژوهشی و مطالعه برای چالشهای آینده میگذارد؟
اولا اینکه شما میگویید آینده پژوهی داشته باشیم برنامه کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشیم این خود مشکل اصلی ما در کشور است. یعنی اغلب صبر میکنیم مشکل پیش آید بعد سعی میکنیم آن را حل کنیم. این مشکل در کشور ما وجود دارد که ما هرگز به پیشواز مسائل و مشکلات نمیرویم. بلکه میایستیم تا مشکل ایجاد شود و بازهم توجه نمیکنیم تا زمانی که تبدیل به بحران شد آن وقت برای حل آن فکر میکنیم، در حالی که بازهم راهحل ما منسوخ و قدیمی است. همان موقع هم که قانون ممنوعیت ماهواره تصویب شد با وجودی که خیلیها میگویند آن قانون در زمان خود خوب بوده و الان خوب نیست، معتقدم همان موقع هم آن قانون واپسگرا و قدیمی بود. به هر حال الان معلوم شده است که آن قانون تاثیر نداشته است. شبکههای اجتماعی هم همین طوری است. با این تفاوت که شبکههای اجتماعی دیگر به هیچ عنوان قابل پیگیری نیستند. عدهای در این میان فقط نق میزنند که چرا با این شبکهها مقابله نمیشود. ببینید شبکهاجتماعی یک فرصت است. مثل اینکه همه آدمهای در جهان میتوانند با هم حرف بزنند. این موضوع حتما چیز خوبی است. جلوی فقر و جهل را میگیرد. دین آمده که جلوی جهل را بگیرد. بنابراین شبکههای اجتماعی ابزاری هستند که میتوان کاملا از آنها استفاده دینی کرد. ولی ما عقبیم و فقط مضرات آن را میبینیم.
چرا مدیران و مسئولان از اتفاقات صد سال اخیر تجربه کسب نکرده و همان اشتباهات تکرار میشود؟
توضیح آن مقداری طولانی است، ببینید فرهنگ یک مقوله بطنی است. مردم ما اگر شیعه هستند، اگر امام حسین(ع) را دوست دارند، اگر طرفدار مظلوم هستند، اگر ظالم ستیز هستند، یک مقوله تاریخی است که تاریخی هزاران ساله دارد. انقلاب اسلامی هم محصول همین اتفاقات تاریخی است. یعنی محصول همان باورهای دینی است یعنی محصول صدها سال ظلم به تشیع است و اینها نشان میدهد که فرهنگ یک موضوع کاملا بطنی است که در سیر تاریخ ایجاد شده است. نکته اینجاست که ما ظاهرهای فرهنگی را با مقوله فرهنگ اشتباه میگیریم.
البته نوع پوشش، لباس، ظاهر، نوع حرف زدن و راه رفتن، نوع غذا خوردن و بسیاری از مسائل دیگر همه در جمله تظاهرات فرهنگی است، هر چند که تظاهرات فرهنگی بخشی از فرهنگ است اما بخش بسیار بسیار کوچکی از فرهنگ است. اما در باور مدیران فرهنگی ما مسئله تظاهرات فرهنگی با مسئله فرهنگ اشتباه گرفته میشود. یعنی به عنوان مثال اگر یک فرد بد حجاب میبینند، کرامت انسانی، باورهای دینی، و به ساختار خانوادگی او شک میکنند در حالی که اصلا این چنین نیست.
درباره تظاهرات فرهنگی بیشتر توضیح میدهید، یعنی مسئولین ما نباید از روی ظاهر افراد قضاوت کنند؟ همین ظاهرها رفته رفته در بطن فرهنگ هم اثر نمیگذارد؟
باید بگویم که ما دو نوع تظاهرات فرهنگی داریم. تظاهرات فرهنگی بد و تظاهرات فرهنگی خوب. اینکه مردم ما نظمپذیر و تشکیلاتپذیر و سیستمپذیر نیستند یک مقوله فرهنگی است که ریشههای تاریخی دارد. مردم ما میهماننوازند، طرفدار یتیم هستند، طرفدار مظلوم هستند. در مواردی حتی بیش از اندازه طرفدار زیردست هستند که رفتاری غیرمعقول و احساساتی است. اینها همه جزیی از فرهنگ ماست.
نکته این است که مدیران ما گاهی اصل فرهنگ را با تظاهرات (ظاهرها) اشتباه میگیرند و شروع میکنند به مبارزه کردن با تظاهرات فرهنگی. تظاهرات فرهنگی مانند تب در فردی که بیمار شده است. فردی که بیمار میشود یکی از نشانههای آن تب است. اینکه برای پایین آوردن آن تلاش همهجانبه شود خوب است و شاید بتوان تب آن را پایین آورد اما باید علت تب را یافت و آن را برطرف کرد.
زمانی مشاهده میکنید که مردم ما قانونگریزند. به عنوان مثال مردم از چراغ قرمز رد میشوند، دولت میگوید یارانه نگیرید میگیرند و ... این یک بیماری فرهنگی است قبول دارم اما این مسئله دارای یک ریشههای بطنی است که باید به دنبال یافتن آنها بود.
مردم ما صدها سال ضد حکومت بودند چراکه حاکمانی ضد مردمی بر کشور حاکم بودهاند و مردم هم به حق در برابر آنها قرار گرفتهاند. حالا هم مردم دوست دارند که اعتراض علیه ساختار داشته باشند و این یک امر ریشهای و بطنی است. این امر البته صرفا معطوف به ایران نیست بلکه مردم بسیاری از کشورها این چنین هستند حتی در اروپا. مردم دوست دارند که خلاف جهت حکومت موضعگیری کنند.
به هر حال میخواهم بگویم نباید اصل فرهنگ را با تظاهرات فرهنگی اشتباه گرفت و دیگر اینکه برای فرهنگسازی نباید با تظاهرات فرهنگی مبارزه کنیم.
نکته مهم این است که مدیرانی که مسئولیت فرهنگ را عهدهدار میشوند اصلا از جنس فرهنگ نیستند. مسخرهترین حالت این است که مثلا پلیس در موضوع فرهنگی دخالت کند. یعنی دو مقولهای است که هیچ تناسبی ندارد. به عنوان مثال پلیس چگونه میتواند تشخیص دهد که یک کنسرت فرهنگی است یا ضد فرهنگی. اصلا به پلیس چه ربطی دارد این کتاب باید چاپ شود یا نشود.
خب هنجار شکنیای که در کنسرتی که مثال زدید اگر اتفاق افتد مربوط به پلیس میشود؛ این را قبول دارید؟
ضمن احترام به نیروهای پلیس باید بگویم که حتی اگر افراد پلیس فرهنگی باشند باز هم مقوله فرهنگ به پلیس ارتباطی ندارد. وقتی پلیس معاون فرهنگی و اجتماعی ایجاد میکند مثل جوک میماند. پلیس را چه به فرهنگ. از آن فاجعهآمیزتر دخالت قوه قضاییه در مقوله فرهنگ است. من نمیگویم کار فرهنگی نکنید اما دخالت فرهنگی نداشته باشید.
فکر نمیکنید وقتی مسئولان فرهنگی پای کار نیستند دیگران مجبور به دخالت در فرهنگ میشوند، مثلا وقتی مجلس دهم شروع به کار میکند و هیچ کس برای کمیسیون فرهنگی ثبتنام نمیکند و در کل تنها ۲ نفر علاقه به فرهنگ دارند با وجودی که چهره فرهنگی در بین نمایندگان کم نداشتیم خب مجبور میشوند عدهای خارج از جریان برای پر کردن خلاء فرهنگیانی که نیامدند به این کمیسیون بروند، این یک نمونه کوچک استقبال اهالی فرهنگ از موضوعات خودشان است، قبول ندارید؟
درباره این سوالتان باید بگویم آدم فرهنگی در مجلس نداریم این بر میگردد به نحوه انتخابات. چرا مجلس شورای اسلامی برای اهل فرهنگ و هنر و ادب مجلس جذاب نیست؟ این خود یک سوال مهم است. چرا سیاستمداران و ورزشکاران میروند مجلس اما اصحاب قلم و سینما و شعر و ادبیات و هنر و موسیقی انگیزهای برای ورود به مجلس ندارند؟
این موضوع را قبول ندارم در دوره اخیر که مثال زدم حداقل ۴ مدیر مسئول در مجلس داریم. آنها فرهنگی نیستند؟
اگر منظورتان آقای حضرتی روزنامه اعتماد است که او کاملا سیاسی است.
آقای کواکبیان و وکیلی چه آنها هم فرهنگی نیستند؟
هر کس که روزنامه دارد که فرهنگی نمیشود.
اما همینها هم برای کمیسیون فرهنگی ثبت نام نکردند. وقتی اینها نمیآیند چه انتظار میتوان داشت دیگران بیایند؟
ببینید مسائل فرهنگی ما که قرار نیست در کمیسیون فرهنگی حل بشود. فرهنگ توسط حکومتها تغییر نمیکند و ساخته نمیشود. فرهنگ مقولهای است که به توده مردم مربوط میشود در بستر تاریخی شکل میگیرد. انقلاب اسلامی را یک نفر یا ده نفر شکل نمیدهند، یک حادثه تاریخی است. حضور در دفاعمقدس همین طور است، عشق به امام حسین(ع) همین طور است. پیاده روی اربعین همین طور است.
این مراسمها را دولتها برگزار نمیکنند بلکه مردمی است. اگر رضا شاه تکیه میزند برای این است که میخواهد خود را شبیه مردم سازد.
براین اساس دولتها در تغییر فرهنگها و ریلگذاری توده مردم کمترین سهم را دارند. فرهنگ یک اتفاق کاملا درونی است. به باورهای مردمی باز میگردد. فرهنگ یعنی باورها. دولتها نمیتوانند باورها را تغییر دهند. دولتها میتوانند برای فرهنگ کمی هزینه کنند. تظاهرات فرهنگی متفاوت نشان دهند. دولتها میتوانند بگویند این فیلمها پخش شود یا نشود. دولتها نمیتوانند فیلم بسازند، نمیتوانند شعر بگویند، دولتها نمیتوانند موزیسین تربیت کنند.
هر هنرمندی در بستر تاریخی شکل میگیرد و هیچ ربطی به دولتها ندارد. دولت تنها میتواند تظاهرات فرهنگی را کم رنگتر یا پر رنگتر سازد. برخی را کمتر به مردم نشان دهد و برخی را بیشتر. بنابراین نباید از دولتها انتظار داشته باشیم که فرهنگ مردم را تغییر دهند. اما این به این معنا نیست که از دولتها انتظار فرهنگی نداریم چراکه دولتها باید مسیر فرهنگی را ریلگذاری کنند. جلوی آسیبهای فرهنگی را بگیرند. اما باید بدانیم اگر استاد فرشچیان متولد میشود ارتباطی به دولتها ندارد. حاتمیکیاها و کیارستمیها هم ربطی به دولتها ندارند و دیگرانی نیز که نامی در حوزه فرهنگ دارند همین طور است.
فرهنگ کار خود را میکند و حکومتها و دولتها خودشان زاییده فضای فرهنگی هستند. زمانی رهبر انقلاب از فرهنگ به عنوان هوایی که تنفس میکنیم یاد کردند ایشان تاکید کردند در این هوایی که تنفس میکنیم آدمها رشد میکنند زندگی شکل میگیرد و اتفاقات ایجاد میشود بنابراین اگر مردم به سمت جریانی حرکت میکنند و آن را به قدرت میرسانند و اگر مردم میروند پشت سر امام و انقلاب را رقم میزنند مردم حاصل یک اتفاق بزرگ تاریخی هستند. حضوری که با رهبری و هدایت امامخمینی(ره) به نتیجه رسید و اتفاقات خیلی خوبی افتاد.
بنابراین دولتها باید در مقوله فرهنگ کار خود را انجام دهند اما ما نباید از دولتها انتظار داشته باشیم که کار زیادی انجام دهند ما فقط از دولتها خواهش میکنیم که جلوی رشد و بسترسازی فرهنگی را نگیرند. دولتها خود را به زحمت نیندازند و اصحاب فرهنگ را هم اذیت نکنند.
دولتها میتوانند فقط سینما بسازند. ساختمان بسازند میتوانند حقوق بدهند اما نمیتوانند تغییر فرهنگ ایجاد کنند. ولی متاسفانه اغلب مدیران فرهنگی ما فهم این را ندارند و فکر میکنند خودشان هستند که دارند یک ساختار و یک وضعیت فرهنگی را شکل میدهند. و خود را صاحب حق میدانند و خود را اصلح میدانند.
اینکه امروز برخی از جوانان ایرانی به دنبال فرهنگ ایرانی راه بیفتند و بگویند تختجمشید را دوست دارند و یا صحبتهای کوروش را نشر بدهند به نظر شما با فرهنگ دینی منافاتی دارد؟ باید این رفتارها سرکوب شود و یا زمینه مناسبی برای آن ایجاد شود؟
اگر فرض کنیم که دشمن دخالتی در امور فرهنگی ما ندارد هر چند که من اعتقاد دارم آنها دخالت و برنامهریزی و هزینه میکنند که آنها هم در گذر زمان نتیجه میگیرند، مانند ترویج بهائیت و بابیت که در گذر زمان آنرا برجسته ساختهاند، تشیع انگلیسی که ید طولانی در آن دارند در ۵۰ سال و دهها سال جواب میگیرند. اما به هر حال دشمن در کوچکترین تظاهرات فرهنگی هم دخالت میکند.
اگر اینها را کنار بگذاریم یک اتفاقی در کشور میافتد که مثلا عدهای جوان دوست دارند عکس شهید همت را روی لباسشان بزنند بعضیها هم دوست دارند عکس کوروش را بزنند این هیچ چیز بدی نیست. اصلا مبارزه کردن با این ابلهانه است. کوروش و داریوش در واقعیت امروز ما هیچ تاثیری ندارد. اینکه شاه به نفع کوروش حرف بزند یا وزیر فرهنگ و ارشاد کشورمان علیه کوروش و داریوش حرف بزند هیچ فرقی نمیکند یعنی در اتفاقات امروز کشور ما تاثیری ندارد.
صرفا در این حد است که مردم بدانند یک هویت تاریخی دارند. به هر حال یک سری خدمات متقابلی میان اسلام و ایران وجود دارد. این واقعیت است. چه شما در بی.بی.سی یا وی.او.ای بنشینید و بگویید اسلام خدماتی به ایران نکرده تاریخ را عوض نمیکند و چه اینجا بگویید کوروش خدماتی به ایران نکرده بازهم تاریخ عوض نمیشود. به هر حال ورود اسلام به ایران تاثیرات خود را گذاشته چنانکه انقلاب اسلامی نتیجه همان اسلام است در این هزار و چند صد ساله بسیاری از اتفاقات بزرگ نتیجه همان اسلام است اگر این را کسی انکار کند هم چیزی عوض نمیشود.
یعنی دو هویت اسلام و ایران را باید همزمان با هم داشت؟
اصلا این تفکیک شدن چیز نادرست و نشدنی است. هر دو لازم و ملزوم هم هستند.
اگر دائما این را بگوییم که بیان مسئلهای مانند ایرانیت پالس دشمن است و بخواهیم آن را سرکوب کنیم، این موجب نمیشود که عدهای جوان از روی لجبازی دائما به دنبال گسترش نگاه صرفا ایرانیت باشند؟
این را قبول دارم. دوباره میگویم دشمنی دشمن را قبول دارم اما در باب ایرانیت و اسلامیت آن جای خود را دارد که روش مبارزه خود را میطلبد که باید با آن برخورد سخت شود. این یک امر فرهنگی نیست و امنیتی است و باید با آن سخت برخورد شود، اما اینکه شما میگویید عدهای جوان بخواهند از کوروش حرف بزنند آیا باید با این برخورد شود، میگویم نه، اصلا لازم به برخورد نیست. اگر آن اتفاق طبیعی باشد به اندازه طبیعی خود تاثیرگذار است. مثلا از زرتشت چقدر در ذهن شما میماند شاید در اندازه یک جمله پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک. صدها برابر جملات حکیمانهتر و پندآموزتر در ادبیات دینی ما قرار دارد. مردم چه قدر برای این جملات که به تاریخشان نزدیکتر است اهمیت قائل میشوند که برای جملات دیگران کنند؟
برخورد کردن با این مسائل موجب میشود تا جوانان ما دچار یک ریای مثبت شوند. یعنی اینکه یک نفر آدم صالحی نیست اما خود را صالح نشان میدهد. این خیلی بد است. اما در کشور ما اتفاقی که افتاده این است که جوانان در کشور ما از آنچه که نشان داده میشود بهتر هستند. مثلا در ادارات زمانی میگویند آستین کوتاه نپوشید و ریش نزنید در این وضعیت جوان دوست دارد این کار را انجام دهد. اصلا دوست دارد با کراوات بیاید. این نوعی ساختار جوانی است. اصلا آستین کوتاه، کراوات و یا پاپیون و ریش چقدر در باورها و دین ما لطمه میزند؟! من میگویم هیچ. ولی جوانان ما این خصلت را دارند که بخواهند خلاف ساختار کار انجام دهند. این خصلت همه جوانهای دنیاست. جوانان فرانسوی همینطورند، جوانان سوئدی و فنلاندی هم همین هستند. آنها میخواهند علیه ساختار غالب مخالفت کنند. جوان دوست دارد مثلا موهایش را طور خاصی بزند، میگویم خب بزند. همان جوان یک هویت فرهنگی است که حاصل یک اتفاق هزار ساله تاریخی است. آن جوانی که مویش را مثلا رونالدویی یا خروسی میزند و رنگ میکند ماه رمضان روزه میگیرد و به اندازه ایمان و باورش کار میکند.
یعنی میگویید آن جوان در اصل آن باطن و هویت را دارد و فقط ظاهر خود را براساس تضاد تغییر میدهد؟
بله دقیقا همین طور است. برای امام حسین(ع) عزاداری میکند. جنگ هم شود میرود میجنگد. یعنی تظاهرات ظاهری ربطی به آن باور ریشهای ندارد. بنابراین درگیر مسایل ظاهری شدن وقت تلف کردن و مسخره است. همان است که میگویم پلیس میآید کار فرهنگی میکند، پلیس فکر میکند کار فرهنگی کردن از جنس پلیسی است. تشخیص خوب و بد پوشش! اینها مسخره است و البته به نظر من به دین مردم ضرر میزند. احتمال دارد جوان این موضوع را با اصل دین اشتباه بگیرد و بگوید اگر واقعا دین این است که جلوی من را بگیرد که چرا آستین کوتاه به تن داری، چرا یقهات باز است، چرا خالکوبی روی بازویت داری، من را سوار ماشین کنند و ببرند و من به کار و دانشگاه نرسم و آبرویم هم جلوی پدر و مادر و دوستانم برود، پس لعنت به شما و باورهایتان.
البته این تاثیر هم موقت است چراکه آن جوان هم میفهمد که این رفتار پلیس مطابق دین نیست ولی به هر حال تاثیرخود را میگذارد و دلخور میشود.
به نظر من ما نباید با برخورد سلبی و تند موجب بشویم که جوانان به سمت تظاهرات ضد دینی بروند و رفتاری از خودشان نشان دهند. این به معنای این نیست که آنها بیدین میشوند نه اصلا. اگر آنها بیدین میشوند یا اعتقاد دینی ندارند این اعتکافها را چه کسانی پر میکنند؟ ماه رمضان که از چین جوان وارد نمیکنیم، اینها همین جوانان کشورمان هستند که بسیاری از آنها همان تظاهرات ظاهری را دارند. اینها باورهایی دارند و در مراسم دینی نشان میدهند. اگر در برابر آمریکا موضوعی پیش بیاید عرق ملی و مذهبی دارند. اشکالی که وجود دارد این است که ما یک شکاف نسلی داریم و نسل قدیم نسبت به نسل جدید مدعی است.
یعنی معتقدید که نسل قبلی از نسل جدید انقلابیتر نیست؟
ببینید نسل قبلی فکر میکند باورمندتر، با ایمانتر، انقلابیتر و وطن دوستتر و مقاومتر و مبارزتر است. فکر میکند نسل جوان لاابالی وطنفروش و بیفکر است. در حالی که اصلا این طور نیست. من فکر میکنم اگر نسل قبلی خودش را اسطوره در وطن پرستی و مبارزه با شاه و صدام و آمریکا و... میداند، چرا این فرصت را به نسل جدید نمیدهد. چه کسی گفته که نسل جدید از آن وطنپرستتر و انقلابیتر نیست؟ اما مشکل این است که همه ابزار قدرت در دستان نسل قدیم است و این فضا را برای نسل جدید خالی نمیکنند.
چرا نسل قدیم نمیتواند نسل جدید را باور کند و با اعتماد پستها را به نسل جدید تحویل دهد؟
شاید چون از ظاهر نسل جدید خوشش نمیآید در حالی که نسل قدیم هم ظاهرش نسبت به نسل قبلی خود متفاوتتر بوده است. یعنی در دهه ۵۰ و ۶۰ تیپهایی داشتند که اکنون عکسهایشان هست. موهای بلند، پاچههای دم پا گشاد، یقههای باز. بیتلی مد بود. آن جوانها البته دینشان را داشتند، جبهه هم میرفتند. من الان خیلیها را میشناسم که مسئولند یا بازنشستند یا نظامی هستند در عکسهای جوانی آن طور بودند چون مد بود. آنها هم نسبت به نسل قبلی خود متفاوت بودند. این تفاوت به این معنا نبود که آنها نسبت به نسل قبلی بیدینتر هستند. اکنون نیز همین طور است نسل جدید کمی قیافهاش با نسل قبلی فرق میکند.
حالا نسل قدیم سعی دارد تا ظاهر خود و نگاه خود و تظاهرات فرهنگی خود را به نسل جدید تحمیل کند. میگوید مثل من لباس بپوش، مثل من یقه ببند. مثل من ریش بگذار، مثل من راه برو و رفتار کن. چه اصراری است؟ این رفتارها صرفا هزینه برای دولتها و نظام دارد و به نسل جوان آزارهای لحظهای میرساند.
گفتوگو: قاسم غفوری- مائده شیرپور