هفتهای که گذشت عرصه بینالملل تحولات قابل توجهی را ثبت کرده است که یک کلید واژه در آنها ثابت است و آن نام جمهوری اسلامی ایران است. نشست لابی آمریکایی اسرائیلی موسوم به آیپک در حالی در آمریکا با حضور نتانیاهو نخست وزیر صهیونیستها و مقامات ارشد آمریکا برگزار شد که محور سخنرانیها و موضع گیریهای حاضران در نشست، ایران بوده است.
وزیر خارجه فرانسه در حالی به تهران سفر داشته که پیش و پس از آن ماکرون رئیس جمهور فرانسه ایران را تهدیدی برای منطقه عنوان و ادعا میکند که برنامههای مشخصی در قبال توان موشکی و عملکرد منطقهای ایران دارد. «ترازمی» نخست زیر و جانسون وزیر خارجه انگلیس در حالی با بن سلمان ولیعهد سعودی دیدار کردند که محور مشترک آنها را موضع گیری در قبال ایران تشکیل میداد. انگلیس که چندی پیش در شورای امنیت قطعنامه ضد ایرانی را با ادعای حل بحران یمن ارائه کرده بود در سفر بن سلمان نیز ادعای دغدغه واحد با عربستان در قبال ایران را مطرح کرد.
مجموع این تحرکات در حالی صورت گرفته که چند نکته در قبال آن قابل توجه است. نخست آنکه محور بودن ایران بیانگر آن است که ادعای منزوی و ضعیف بودن ایران به دلیل عدم ارتباط با غرب ادعایی واهی است. اگر ایران مانند سایر کشورها، کشوری ساده و بی اثر در معادلات منطقه و جهان بود هرگز محور مواضع، نشستها و دیدارهای جهانی قرار نمیگرفت لذا محور بودن ایران را باید برگرفته از جایگاه جهانی آن دانست که غیرقابل انکار بودن ظرفیتهای انقلاب اسلامی را آشکار میسازد.
دوم آنکه نوع رفتار کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و انگلیس بیانگر این حقیقت است که میان آمریکا و اروپا تفاوتی وجود ندارد. در طول یک سال ریاست جمهوری بر آمریکا ترامپ در حالی ادعای خروج و ابطال برجام را مطرح میکند که اروپاییها ادعای مذاکره و تعامل با ایران را سر داده اند. رفتار نخست وزیر انگلیس در دیدار با ولیعهد سعودی، و یا مواضع ماکرون رئیس جمهور فرانسه نشانگر واهی ادعای رویکرد تعاملی آنها با ایران است و نمیتوان اروپا را از آنها جدا کرد.
سوم آنکه در صحبتها و مواضع مطرح شده از سوی سران آمریکا و اروپا دو واژه محوری تعریف شده است اول ادعای مقابله با توجه موشکی ایران است. آنها ادعا دارند که اجازه نمیدهند که موشکهای ایرانی امنیت آنها را تهدید کنند. دوم آنکه آنها تغییر رفتار منطقهای ایران را هدف اصلی خود عنوان کرده و ادعا دارند اجازه نمیدهند که ایران موقعیت منطقهای خود را گسترش دهد و باید بپذیرد که در بازی جهانی ایفای نقش کند.
در باب موضوع موشکی این سوال مطرح میشود که اروپا و آمریکایی که هزاران کیلومتر از ایران فاصله دارند و ایران نیز هیچ منافعی در آنها ندارد چگونه از تهدید بودن توان موشکی ایران سخن میگویند؟ این کشورها که هیچ موقعیت جغرافیایی در غرب آسیا (خاورمیانه) ندارند لزوم خروج ایران از منطقه را سر میدهند و خواستار عدم نقش آفرینی ایران در منطقه دارند. در اینجا دو مولفه مطرح است اگر در نقش آفرینی کشورها در معادلات منطقه ای، موقعیت جغرافیایی کشورها محور است پس ایران به عنوان بخشی از خاورمیانه حق دارد که در معادلات منطقه ایفای نقش کند و اروپا و آمریکا حق دخالت در امور غرب آسیا و انتقاد از ایران را ندارند.
اگر هم معتقد به جهانی شدن و برچیده شدن مرزهای جغرافیایی هستند پس ایران نیز به عنوان بخشی از جهان حق دارد که در ورای مرزهای خود ایفای نقش نماید به ویژه اینکه ایران اثبات کرده که محور امنیت منطقه و مقابله با ظلم وحمایت از مظلوم است.
چهارم آنکه در رفتار آمریکاییها و اروپاییها دو محور وجود دارد، نخست حمایت از لابی صهیونیستی که آن را مولفهای برای رسیدن و حفظ قدرت میدانند و دوم سرکیسه کردن کشورهای عربی به عنوان مولفهای اقتصادی.
در تحولات هفتههای اخیر این دو موضوع را به خوبی میتوان مشاهده کرد چنانکه سران آمریکا در نشست صهیونیستی آیپک موضع و ماکرون رئیس جمهور فرانسه در جمع لابی صهیونیسی به موضع گیری علیه ایران پرداخته اند. در همین حال همزمان با ادعاهای ضدایرانی، آمریکا از فروش ۴۵۰ میلیون دلار تسلیحات به قطر و امارات خبر داد در حالی که پیش از آن نیز میلیاردها دلار تسلیحات به عربستان و بحرین فروخته اند.
در سفر ولیعهد سعودی به لندن نیز، انگلیس از قرارداد ۱۰ میلیارد دلاری با عربستان سخن گفت که بخش عمدهای از آن فروش تسلیحات است. این نگاه کاسبکارانه انگلیسیها چنان بوده که «ترزا می» و جانسون رسما جنگ یمن را مجاز و از کشتار مردم یمن حمایت کرده اند. ایران هراسی انگلیسیها نیز بخشی از سیاست دلخوشی دادن به سعودی و تشویق آنها به باج دهی به انگلیس بوده است.
در این میان برخی این نظریه را مطرح میکنند که با دادن امتیازهای اقتصادی و حتی منطقهای و یا موشکی میتوان اروپا و آمریکا را به سوی خود جلب کرد لذا واردات بی رویه از غرب و نیز مذاکره و امتیاز دادن را تجویز میکنند. این دیدگاه در حالی مطرح میشود که تمام شواهد امر نشان میدهد که چنین رویکردی هرگز دستاوردی نخواهد داشت چرا که از یک سو ماهیت نظام سلطه بر استعمار و برده سازی کشورها و ملتها استوار است و از سوی دیگر منافع سران غرب در حمایت از لابی صهیونیستی و سرکیسه کردن سران عرب استوار شده است چنانکه هرگز حاضر به کنار نهادن آنها برای آنچه تعامل با ایران نامیده میشود نخواهند شد و امتیاز دادن به غرب هرگز دستاوردی به در پی ندارد.
بر همین اساس است که پس از دو سال آزمودن غرب در قالب برجام، دولتمردان جمهوری اسلامی ایران رویکرد تعاملی به شرق و مولفههای جدید تعاملی در جهان را در پیش گرفته اند که سفر دکتر روحانی رئیس جمهوری اسلامی ایران به هند و سفر ظریف وزیر امور خارجه به اروپای شرقی و پاکستان را میتوان در این چارچوب ارزیابی کرد. رویکردی که در کنار حمایت و همراهی با جبهه مقاومت، قطعا دستاوردهای بسیاری در عرصههای منطقهای و جهانی برای ایران رقم خواهد زد و در عین حال این پیام را به غرب میرساند که ایران هرگز حاضر به کنار نهادن حقوق دفاعی و موقعیت منطقهای نخواهد شد و این آنها هستند که باید تغییر رفتار داده و با کنار نهادن نگاه سلطهگرایانه پذیرنده جایگاه جهانی ایران باشند.
نویسنده: قاسم غفوری