میشود در روزگاری که اخبار رسانهها و به ویژه فضای مجازی کشور سراسر پر شده از اخبار و گزارشهایی از اختلاسها و زد و بندها و سوءاستفاده از ارز دولتی برای واردات کالای لوکس و غیرضروری که شاید دلسردی و ناامیدی مردم از حال و آینده را به همراه داشته باشد، میتوان افرادی را یافت که اینگونه اخبار تاثیری در روحیه آنها نداشته و میگویند باید در حد توانمان برای ساخت کشور و کمک به هموطنانمان تلاش کنیم.
افرادی که شاید برای زندگی روزمره خود نیز با مشکلات بسیاری مواجه باشند در خانه مادر بیمار و یا همسر جانباز و از کار افتاده داشته باشند اما با تکیه بر این اصل که هرکس از خودش باید شروع کند تا مملکت گلستان شود به جنگ با مشکلات میروند. در همین چارچوب پای صحبتهای پرستار و مددکار جهادگری از استان البرز نشستیم. بانوی جهادی که هم مراقب مادر زمینگیر خود است و هم پرستار همسر جانبازش و البته همزمان وظایف مادری و مادربزرگی را نیز به بهترین نحو انجام میدهد و در کنار آن فعالیتهای گستردهای در آموزش، امدادرسانی و گسترش فرهنگ امداد و نجات دارد و به گفته خودش این همه کار نه تنها خستهاش نساخته بلکه برکت زندگی اوست و موجب شده تا هرگز کم و کسریهای زندگی بر او اثر نداشته باشد. بخوانید ما حصل این گفتوگو را:
پیش از هر چیز خود را معرفی کنید؟
خدیجه محمودی هستم از استان البرز پایگاه امام سجاد حوزه ۲۱۴ حضرت رقیه که کار اصلی من در پایگاههای کوثر یا زینبیه است.
دقیقا چه کاری در گروههای جهادی انجام میدهید ؟
یکی از مسئولیتهای اصلی من امداد و نجات است که با گروههای جهادی که همراه میشویم مسئولیت درمان و امدادگری با من و دوستان من است.
بعنی منتظر میمانید تا حادثهای روی دهد و امدادرسانی کنید و یا اینکه کار شما جنبه آموزش و پیشگیری هم دارد؟
در همه موارد مراقب هستیم هم پیشگیری داریم و هم درمان. مثلا اگر یک اردوی مشهد راه بیندازیم یا به جنوب برای راهیاننور و بازدید از مناطق جنگ زده و یا اردوی جهادی که سفر میکنیم. در محل خودمان آمدهایم گروههای ۲۲ نفره تربیت کردهایم و آموزش دادهایم. در هر برنامهای یک گروه را با نیروهایمان میفرستیم تا مراقب باشند. وقتی همراه هستند یک آرامشی به گروه وارد میکند و میدانند که اگر اتفاقی بیفتد بچهها در کنارشان هستند.
وقتی خانوادهها بخواهند فرزند دلبندشان را بسپارند به گروههای جهادی حتما باید یک اطمینان خاطری دچار باشند چه کارهای برای اطمینان خاطر والدین و جهادگران انجام میدهید؟
ما در گروههایمان ردههای سنی مختلفی داریم. به عنوان مثال اردوهای مشهدی که میبریم افرادی را شامل میشود که از بدو تولد تا هر سنی که الان هستند تا به حال مشهد نرفته باشند. به عنوان مثال در این اردوها افراد مسنی اگر باشد بچهها مراقبت میکنند که داروهایش را سر وقت استفاده کنند. ما همیشه جعبه کمکهای اولیهمان شارژ است و سعی میکنیم بر مبنای مشکلات این عزیزان بتوانیم کمک آنها کنیم.
در اردوهای عمرانی مثل ساخت مسجد یا مدرسه در کنار جهادگران هستید. آیا تا به حال اتفاقی افتاده یا خیر؟
به هر حال امکان حادثه همیشه وجود دارد و ما نیز باید همیشه آماده باشیم. مثلا ما الان برای همین زینبیه که در آن فعالیت داریم، این مکان را از ابتدا خودمان ساختیم. در کارهای بناییاش نصب در و پیکر و نقاشی آن این اتفاق میافتد. مثلا یکی از خانمها افتاد و دستش شکست ما آمدیم بلافاصله کمکهای اولیه را انجام دادیم و اعزام کردیم به مراکز درمانی. این را هم بگویم همه این کارها را خانمها انجام میدهند یعنی از نیروی آقایان خیلی کم استفاده کردهایم. بیشتر سعی کردیم خودمان باشیم حتی الان هم که منبع درآمد اصلی مرکز ما سمنوپزی است و خانمها انجام میدهند.
خیلی جالب است سمنوپزی حالت درآمدزایی پیدا کرده است. این را بیشتر توضیح میدهید؟
ما در کارهای بسیج سعی میکنیم وابستگی نداشته باشیم. چون هزینههایی از سمت دولت برای ما واریز نمیشود تمام افرادی که در این پایگاهها مشغول فعالیت هستند به صورت داوطلبانه و افتخاری کار میکنند. به خاطر همین مجبوریم که یک کار درآمدزایی را شروع کنیم. الان پایگاه ما یک کار سمنوپزی را به نام عمه سادات حضرت زینب(س) راهاندازی کرده که چهار تا گروه ۶ـ۵ نفره داریم که مسئولیت کار را قبول کردهاند از کاشت گندم تا تولید خود سمنو زحمتش را میکشند و سمنو را به ثمر میرسانند و در نهایت میفروشیم به تمام محلهها، مدارس و حتی توسعه پیدا کرده و تا سطح کرج را پوشش میدهیم.
قیمت مناسبی هم دارد و اطمینان خاطر میدهیم به همه مردم و این اطمینان برای آنها حاصل شده که در سفارش بالا هم از ذره و دانهای شکر استفاده نمیکنیم و تمام آن از شهد گندم است. در کنار مراحل تولید سمنو، آمدهایم از بروشورهایی استفاده کردهایم از خواص سمنو، اینکه چه طبعی دارد و چه بیماریهایی را میتواند درمان کند.
از اولش چطور شد که شما با گروههای جهادی گره خوردید و وارد این عرصه شدید؟
من اولش برای گروه امداد و نجات برای آموزش کمکهای اولیه که ابتدا ۳۵ ساعته بود و الان شده ۲۲ ساعته دعوت شدم به پایگاه چون من آموزش کمکهای اولیه را هم در هلالاحمر و هم در فوریتهای پزشکی دیدهام. چون علاقه زیادی داشتم فقط به آن دورهها اکتفا نکردم و توانستم تجربه خودم را بالا ببرم.
الان در حد یک بهیار میتوانم کار کنم. متاسفانه مادری دارم که الان بستری است و چهار سال است که سکته مغزی کرده. در خانه نگهداری آن را انجام میدهم، لولهگذاری میکنم و تمام مراحل نگهداری وی را انجام میدهم. خدا را شکر میکنم که ذرهای زخم ایجاد نشده در کل اعضای بدنش و متاسفم که بیشتر از این نمیتوانم برایش کار کنم. چون سکته مغزی کرده است.
من از آموزش امداد شروع کردم بعد که آمدم در کار دیدم که کار ما خیلی هم جهادی هست. همین که میرویم شناسایی میکنیم مناطق محروم را که پزشک برای آنها بفرستیم تست قند و فشار خون برای آنها میگذاریم یا سالمندان را شناسایی بکنیم که اگر نیاز به کمک دارند همراهشان باشیم یا اگر هم نیاز باشد که به کهریزک سپرده شوند، معلولین را شناسایی بکنیم که به بهزیستی سپرده شوند.
چگونه شد که وارد عرصه بسیج سازندگی شدید؟
سال ۷۵ بود که دعوت شدم برای همکاری با جهاد سازندگی و بسیج سازندگی که مرا به عنوان مسئول ایستگاه سلامت اینجا قرار دادند و از آن سال مشغول به این کار هستم.
این کارهای جهادی در حالی که درآمدی هم برای شما ندارد آیا روی زندگیتان تاثیر گذاشته است؟
همسر من جانباز است و درآمد زیادی ندارد من در کنارش که این کارها را دارم انجام میدهم. در کنار آن در حوزه کاری خودم، فعالیتهایی دارم که درآمد هم برایم دارد.
مشکلی برای زندگی خودتان ایجاد نکرده؟ فرزند هم دارید؟
من تلاش کردم که از خوابم بیشتر بزنم چون عشق به این کار دارم فعالیت در این کار را دوست دارم. من اغلب شبها ۱ـ۱۲ میخوابم و صبحها نمازصبح که بیدار میشوم دیگر نمیخوابم. من ۳ فرزند دارم دو پسر یک دختر. در کنار آنها نوهام هم با من زندگی میکند. چون مادرش شاغل است و از بچگی با من بوده الان هم با ما زندگی میکند.
بچههایتان اگر بخواهند بروند کارهای جهادی انجام بدهند یا بخواهند به مناطق مرزی بروند آیا مخالفتی با آنها دارید یا خیر؟
اگر بخواهند بروند تشویقشان هم میکنم. نوهام که با من همراه است ما یک فنی را به کار بردهایم که مناطق محروم و محلههای خودمان (نه در مناطق دورافتاده) چون در استان البرز هم مناطق محروم زیاد وجود دارد. ما در این استان مردمانی که در محلههای محروم زندگی میکنند و نیاز به کمک دارند زیاد داریم. برای اینکه آنها را به سطح آگاهی در باب مسائل بهداشتی و تغذیه سالم برسانیم از نمایشنامه برای آموزش بویژه برای کودکان استفاده میکنیم و نوهام در این راه خیلی کمک میکند.
خودم سعی میکنم کارگردانی آنها را انجام دهم. مطلب نمایشنامه را مینویسم و بچههایی را برای اجرا انتخاب میکنم. یک نمایشنامه داریم که روزهداری را برای آنها به نمایش میگذاریم که چندین مورد در پایگاهها و مدارس اجرا کردهایم کارمان بد نیست مردم محلی خیلی راضی هستند الان در سطح شهر با ما تماس میگیرند که بتوانیم برای آنها اجرا کنیم.
انگیزه شما در سال ۷۵ چه بود که وارد جهاد شدید؟
من سال ۷۵ وقتی که دعوت شدم برای آموزش کمکم احساس کردم که روی خلق و خوی من خیلی خیلی تاثیر مثبت داشته است. من سال ۷۴ وارد هلالاحمر شدم و انگیزه من این بود که بتوانم یک نفر را درمان بکنم و به آرامش و سلامتی برسانم روز به روز درون من بیشتر شوق این کار ایجاد شد.
در حقیقت نمیخواهم غلو کنم وقتی که بالای سر یک سالمندی میروم و میتوانم به او کمک کنم خیلی خوشحال میشوم.
معمولا چه کارهایی انجام میدهید؟
استحمام حرفهای سالمندان، درمان پانسمان زخمهای بستر سالمندان را در سطح منطقه و محله به عهده دارم.
در همین حال به دیدار خانواده شهدا میروم. مخصوصا عزیزان سالمند خانواده شهدا پدران و مادران شهید را پوشش میدهم. وقتی میبینم کاری برایشان میکنم و آنها به آرامش میرسند و دردی از آنها کم میشود روز به روز انگیزه من بیشتر میشود شاید برخی از دوستان بگویند تو که درآمد نداری؟ چرا میروی؟ میگویم من آن عشقی که دارم درآمد من است. و واقعا میگویم کارم را دوست دارم.
با توجه به کارهایی که انجام میدهید آیا دعای خیر مردم را در زندگیتان دیدهاید و برکتی را حس کردهاید؟
بله، حتما من اصلا خودم نمیدانم که سر برج که میشود و با درآمدی که همسرم دارد که جانبازی است که در حدود ۱ میلیون و دویست درآمد ایشان است خودتان میدانید با این خرجها درآمد نمیرسد. خودم هم در کنارش میدوم ولی این خداوند است که کمک میکند و من لطف خداوند را میبینم و لطف خداوند این است که من خانم ۵۲ ساله فرد سالمیهستم، احساس میکنم سلامتی من را خداوند هدیه میدهد که بتوانم به مردم برسم.
یک سری تصورات در عموم مردم وجود دارد که میگویند ما نمیتوانیم اطمینان داشته باشیم که یک هفتهمان را برای کار جهادی بگذاریم و از کار خودمان دست بکشیم با این خرجهای عجیب و غریب و آن وقت گره در زندگیمان نیفتد. آیا گره سنگین در زندگی شما افتاده که شما فکر کنید اگر من آنجا نمیرفتم میتوانستم درآمدم بهتر باشد؟
ببینید من هم مثل همه آدمها انسان هستم و میتواند برای من هم مشکلات باشد من نمیتوانم بگویم محمودی بدون مشکل است مثلا یک بار بگویم این مشکل برای بچه من افتاده چرا؟ یا برگردم بگویم همسرم بر اثر مشکلات جانبازی بدنش شروع کرده به غدهسازی و هر ۳ـ۲ ماه باید مورد عمل جراحی قرار گیرد که الان خیلی ترسیده مثلا یک زمانی برگردم بگویم من از او غافل شده ام اگر نمیرفتم آنجا این طوری نمیشد نکند من باعث شده ام ولی من این را اثرات جنگ میدانم که خودشان رفتند جبهه و جنگ روی او تاثیر گذاشته و خوشحالم از اینکه اگر من این کار را شروع کردم باعث شدم که همسرم هم مثل خودم طراح شده و به من کمک میکند.
پسرم در همین راه رفته و یک آتشنشان شد. من فکر میکنم اصلا در ذهن من هیچ موقع چنین چیزی خطور نمیکند. چون همیشه به وجود خدا خیلی ایمان دارم که هر کار خدا را یک حکمتی میدانم حتی دعوت شدنم به اینجا خیلی ناگهانی بود که به دوستم میگفتم نمیدانم خدا مرا با خودش به کجاها میبرد. فقط این را میدانم که مرا به جاهای خوبی میبرد. جاهای خوب از دید بعضیها شاید ثروت و پول باشد ولی جاهای خوب من جایی است که میتوانم دردی از مردم درمان کنم.
یک سری از اتفاقات ناگوار که میافتد قلب آدم را بعضی مواقع ناراحت میکند مثل اختلاسهایی که اتفاق میافتد یا آقازادههایی که خودشان را برتر میدانند. اینگونه اخبار را که میشنوید چگونه روحیه تان را حفظ میکنید که حالتان خراب نشود و کار جهادی را رها نکنید ؟
جوانان ما الان به خاطر تجملات زیادی که دوروبرشان هست توقعاتشان هم به نسبت زیاد شده است. بچههای من هم بعضی مواقع این سوال برایشان پیش میآید که مادر چرا اینطور زندگی میکنی و آنها اینچنین؟ ولی من خدا را شکر میکنم از وقتی که زینبیه رفتم و مسئولیت درمان و بهداشت را گرفتهام و مسئول تهیه و تنظیم مشاوره تمام سطح پایگاههای بسیج محلهها هستم خیلی تاثیر مثبت گرفتهام.
من بهترین کلاسی که شرکت کردم کلاسی است که در ارتباطات موثر است. من در این ارتباطات یاد گرفتم که هر کسی باید خودش باشد و به دو چیز هم خیلی ایمان داردم به این کلمه که به من چه، و به تو چه؟
این به من چه و به تو چه را با چه منطقی میگویید؟
این به من چه، به تو چه به من یاد داده اگر فلان آقا یا فلان خانم یا هر کسی دیگر که دارد اختلاس میکند اختلاس آن به من چه. این که من بخواهم مثل او شوم تحت تاثیر حرف دیگران میشود به تو چه.
در امدادرسانی به زلزله کرمانشاه نیز پایگاه شما نقشی داشت؟
در زلزله کرمانشاه خیلی مشکلات به وجود آمد که واقعا متاسف شدیم. من در این فکر بودم که چه کمکی از کانال و از طرف من به آن بندگان خدا ارسال بشود. به من خبر داده شد در بیمارستان شهید مدنی و شهید باهنر یک سری عزیزان را آوردهاند که جراحات زیادی برداشتند برای درمان ما چکار میتوانستیم بکنیم بلافاصله با مشاورینمان تماس گرفتیم و گفتیم کمک ما چه میتواند باشد؟ در پایگاهمان اطلاعرسانی کردیم. از آذوقه و لباس تا کالای اساسی مورد نیازشان را فهرستبندی کردیم تا در حد توان پایگاه بتوانیم برای آنها ارسال کنیم.
یعنی منتظر کمکهای دولتی نشدید و در محل و پایگاه دست به کار شدید؟
ببینید، من اگر بخواهم فکر این را بکنم که چرا دولت نمیرسد، دولت مشکلات خودش را دارد در بحرانها حالا کم و کاستی هست که آنها بماند.
چون من زیاد به این چیزها فکر نمیکنم دیدم کاری که ما میتوانیم انجام بدهیم این است که اگر ما بخواهیم منتظر دیگران باشیم این عزیزان جا میمانند و اذیت میشوند و احتمال تلف شدنشان نیز هست پس کار خودمان را کردیم حتی شماره کارتهایشان را گرفتیم و در حد توانمان از خیرین کمک گرفتیم و مبلغی هم به کارتها واریز کردیم و همین احساس رضایت خاطر ما بود که توانستیم سهم خوبی داشته باشیم.
پس شما از این دست افراد هستید که میگویید ما باید از خودمان شروع کنیم.
آری هرکس باید از خودش شروع کند تا مملکت ما گلستان شود. من میگویم واقعا کسی اگر انگشت اشارهاش را به طرف کسی میگیرد دقت کند به آن انگشت اشاره که ۴ تای آن سمت خودش است و یکی هم طرف دیگری . پس من باید اول خودم را بسازم من باید به عنوان یک همسر بدانم که با همسرم چگونه رفتار کنم. من باید بدانم با فرزندانم و با جامعهام چگونه برخورد کنم. من خدا را شکر میکنم که توانستهام بیان خوبی را یاد بگیرم و با آن بیانم میتوانم با روحیه همه آشنا شوم.
بتوانم با بچه کوچک، کوچک باشم و با سالمند سالمند باشم با طرحهای خوبی که داشتیم در سال ۹۶ موفقیت مان روی این مساله زیاد بود که آمدیم از اول سال برنامه ریزی کردیم، دیدار با خانوادههای شهدا که الان اکثرا سالمند و سالخورده هستند و کمحوصله هستند.
نیاز آنها که کارت هدیه ۲۰۰ـ۱۰۰ هزار تومان نیست هدیه مردم به آنها نیاز درمانی است ما گروهی را که میخواهستند به دیدار خانواده شهدا بروند یک امدادگر همراه آنها میفرستادیم یک تست قند، فشار خون داروهایشان را شناسایی میکردیم که چقدر مصرف کنند و چه موقع و چه زمانی آن دارو را مصرف کنند.
مثلا آن مادر شهید نمیدانست که چه موقع قرص کلسیم را مصرف کند. مثلا شب همه داروها را با همدیگر تمام میکرد. مثلا آمدیم برای آنها ظرفهایی را تهیه کردیم با رنگهای مختلف مثلا با رنگ قرمز را صبح باید مصرف کند، رنگ مشکی را مثلا بعد از ظهر مصرف کند .
برخورد خانواده شهدا با شما چگونه بوده است؟
برخیها در ابتدا با ما برخورد احتیاطی داشتند و نمیخواستند ما را به خانه خود راه دهند. خانواده شهیدی که مادر و پدر با هم بودند دوست نداشتند در را به روی ما باز بکنند و وقتی که با روحیه خوب وارد شدیم و یک جوری نفوذ کردیم در دلشان نشستیم . من نظرم این است که هر کسی باید به درون خودش نفوذ بکند، کار خودش را درست انجام بدهد، هرکس حالا از آن سران مملکت گرفته تا آن خورده پاهایی که در مملکت هیچ کاره اند. من میگویم هیچ کاری ندارم هر کسی در حد توان خودش میتواند مفید باشد باید سعی کند در مسیر راست پیش برود و موثر باشد
نکته خاص دیگری دارید بفرمایید؟
توصیه من این است که همه خانمها چه خانهدار، چه آنهایی که شاغل هستند سعی کنند دورههای امداد را ببینند در طرح مدیریت بحران شرکت کنند ما با این زلزله کوچکی که داشتیم ترس و وحشت زیاد در دل مردم ایجاد شده است. الان ما در استان البرز در مساجد آموزش زلزله، پیشگیری، وقوع و درمان را آموزش میدهیم بخصوص در مناطق محروم. سعی کنند کسانی که واقعا میتوانند در این کلاس شرکت کنند توانمند شوند هرجا و به هر کسی که میتوانند این آموزشها را منتقل کنند چون ما نمیتوانیم بگوییم زلزله نمیآید و بلایای آسمانی نیست اما ما میتوانیم توانمند و پرتوان این بحرانها را پشت سر بگذاریم.
دست شما درد نکند انشاالله موفق باشید.
گفتوگو: قاسم غفوری - مائده شیرپور