سیاوش اسعدی امسال با فیلم سینمایی درخونگاه در جشنواره حضور پیدا کرده است؛ فیلمی متفاوت نسبت به آثار قبلی او که میبایست برای جشنواره سال گذشته آماده میشد، اما در راه تولید با مشکلات فراوانی از جمله شکستن پای بازیگر نقش اصلی آن یعنی امین حیایی مواجه گردید و باعث شد تا این فیلم به جشنواره سی و ششم نرسد و امسال این فیلم دهه هفتادی را شاهد باشیم.
پس اگر چه قابل قبولترین بخش این فیلم بازی بازیگران است که به خوبی از پس نقشهای خود برآمدند و از همین الان میتوان ژاله صامتی و مهراوه شریفینیا را جز گزینههای بخش مکمل زن و امین حیایی را در بخش نقش اصلی مرد دانست؛ اما این همه مشکلی از محتوی مجهول فیلم کم نمیکند؛ محتوایی که فیلم سینمایی درخونگاه را به بیانیهای سیاسی و اجتماعی و حتی جنسی برای آروغهای منورالفکرانه آقای کارگردان مبدل ساخته و این همه در حالی است که به وضوح اثر لایههای سکس پنهان را پشت سر گذاشته و وقیحانه به ترسیم صحنههای اروتیک روی میآورد و در نهایت سعی میکند تا با نشان دادن خفقان در شهر به اثبات فضای اجتماعی و سیاسی دهه هفتاد ایران پرداخته و آن را سخت توصیف کند و از آنجا که نمیخواسته هزینه ویژهای از برای طراحی صحنه داشته باشد، در نتیجه اکثر سکانسهای فیلم را در شب برگزار کرده است.
در لحظاتی که حضور شخصیت پری با بازی پانته آپناهیها به وضوح مخاطب با یک زن بدکاره مواجه میشود و این مواجهه در سکانس دیدار امین حیایی با شخصیت جانباز به نحو سخیفی تصویرسازی شده و ابعاد اروتیک اثر به نحوی ویژه ممیزیهای سینمای ایران را هم جابهجا مینماید.
در مجموع میتوان گفت اساسا داستان فیلم سینمایی درخونگاه هیچ کلیتی ندارد و حتی معلوم نیست چه ربطی به محله قدیمی درخونگاه تهران دارد که کارگردان از آن وام گرفته و اسم اثر را چنین گذاشته است و این همه در حالی است که اثر تنها قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم کوتاه خوب را دارد، زیرا شخصیتها در موقعیت کوتاهی قرار دارند و تنها باید راز از بین بردن پولها را برای شخصیت اصلی افشا کنند؛ اما این نکته را فیلمساز با بهانههای واهی کش میدهد تا فیلم تبدیل به یک فیلم سینمایی شود.
«ناگهان درخت»؛ فیلمی شخصی و خستهکننده از یک منتقد شبهروشنفکر
صفی یزدانیان بعد از ساخت فیلم سینمایی در دنیای تو ساعت چند است؟ به سراغ ساخت فیلمی با تهیهکنندگی پیمان معادی رفته است؛ فیلمی که بازیگر نقش اصلی آن راهم اتفاقا خود معادی ایفا و مهناز افشار هم بازیگر زن مقابل آن است. فیلمی که به مراتب از ساختهی قبلی این کارگردان چه از لحاظ کارگردانی و چه از نظر فیلمنامه ضعیف و بینهایت خستهکننده میباشد و اگر چه یزدانیان توانسته بود تا با ساخت فیلم قبلی خود نظرات منتقدین را به سمت خود جلب نماید، اما متاسفانه این اثر ضعیف به عنوان یک فیلم شخصی آن پیشینه را ضایع و مخاطب را ناامید میسازد و این در حالی است که کارگردان حتی نتوانسته تصاویر خوبی در فیلمبرداری اثر خلق کند و بازی پیمان معادی و افشار هم دستاوردی برای فیلم رقم نزده است تا بلکه بگوییم بازیها خوب بوده است.
فیلم سینمایی ناگهان دخت، داستان دوران کودکی تا میانسالی شخصیتی به نام فرهاد است؛ انسانی ترسو، بیاراده، بهانه تراش که دوران خوش کودکی او در زمان پهلوی، در مدرسهای مختلط بوده و به دختری بنام سوزان به دلیل عقل و تدبیری که او داشته علاقمند گردید و در دوران جوانی با دختری بنام مهتاب ازدواج میکند و صاحب فرزند میشود.
در مجموع بیشترین آسیب فیلم سینمایی ناگهان دخت رامی بایست ریتم کند آن دانست که حوصله هر مخاطبی را سر میبرد و شاید تنها زمانی که مخاطب تصویر را با صدای موسیقی کریستف رضاعی شنیده میشود قابل تحمل است؛ موضوعی که در اکثر فیلمهای امسال مشاهده میکنیم این است که قصههایی در فیلمها میبینیم که اصلا قابلیت تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی را ندارند و این نکته در مورد فیلم یزدانیان هم صدق میکند؛ چرا باید زندگی شخصیت فرهاد یک آدمی که هیچ چیز مهمی از زندگی او را نمیدانیم و اساسا شخصیت مهم و هیجانبرانگیزی از برای مخاطبب نیست که بخواهیم در موردش بدانیم چه برسد که قرار است کل زندگیاش را ببینیم و این همه در حالی است که در این اثر مخاطب شاهد فیلمی شخصی از یک منتقد شبهروشنفکر است که فقط توانسته اداهایی که در فیلمهای منوالفکرانه دیده را به تصویر بکشد. سینماپرس