شنبه: صبح که از خواب بیدار شدم به خودم صبح بخیر گفتم. اعصاب نداشتم و جواب خودم را ندادم. تلویزیون را روشن کردم. امیر سفر به قطر رفته بود. خبر مهم دیگری نداشت.
یکشنبه: امروز برای خودم درخواست وام کردم. نامه را به منشی سپردم که تایپ کند. بیشعور جای امضا، اسم خودم را گذاشته بود. ندیدم و امضا کردم. فردا باز هم مجبورم از مردم شریف ایران عذرخواهی کنم. این منشیها برای آدم حواس نمیگذارند.
دوشنبه: امروز در معیت عیال به خرید رفتیم. همه چیز گران شده است. برای مسئولان واقعا متاسفم. اصلا به روی خودشان نمیآورند که مردم برای معیشت خود دچار مشکل هستند. وقتی خواستیم سوار اتومبیل بشویم دیدیم که روی همه اتومبیلها قبض جریمه چسباندهاند. به جناب سرهنگ تلفن زدم که افسر خاطی را توبیخ کند. اتومبیل پلاک قرمز دولتی را که جریمه نمیکنند. میکنند؟
سه شنبه: امشب، شب سهشنبه است. فردا شب هم سهشنبه است. این سه سه شب و اون سه سه شب هر سه سه شب سهشنبه است.
چهارشنبه: امروز خیلی کار کردم. خسته شدم. برای خودم بیست ساعت اضافهکاری رد کردم اما از آنجا که انسان شریفی هستم فقط با ده ساعت آن موافقت کردم. همچین مدیر لایقی هستم من!
پنجشنبه: به خاطر کاری که دیروز انجام دادم به خودم افتخار میکنم. کمتر مدیری پیدا میشود که اضافهکاری خودش را کم کند. به خاطر این از خودگذشتگی خودم را به عنوان مدیر نمونه استان معرفی کردم. ما شیفتگان خدمتیم و امیدواریم هرگز خسته نباشیم.