معلمی شغل انبیاست، معلم یعنی کسی که تمام عمرش را فدا میکند تا امیدهای آینده را به بار آورد. یعنی کسی که در سرما و گرما با کمترین امکانات برای آینده کشور تلاش میکند و شاگرانی تحویل جامعه میدهد که گرچه در کشور جایگاه مییابند اما کمتر یادشان میماند تا جایگاه معلم را آنطور که باید و شاید ترقی دهند. اما متاسفانه برخی از این شاگردان نیز فقط برای استفاده ابزاری برای رای جمع کردن یاد معلمها افتاده و در شعارهای انتخاباتی روی نقطه زندگی جامعه دست گذاشته و آنها را ارج مینهد و خرشان که از پل رد شد همه چی تمام میشود.
این میشود که عدهای در کمین نشسته از این غفلت سیاستبازها استفاده کرده و برای حققانونی که معلم بر اساس وعدهها مطالبه میکند و نمییابد نقشه میکشند تا نمایشی بر ضد ارزشهای جامعه راهآنداخته و ماهی خود را از آبی که گلآلودش کردهاند صید کنند.
معلمها، کسانی که فرزندان این مرز و بوم را آموزش میدهند تا وکیل و پزشک و سیاستمدار و... را تقدیم جامعه کنند، کسانی که با وقف زندگی خود در تلاش هستند که اولین الفبای زندگی و کسب مهارت برای زندگی بهتر و ساختن آینده کشور را یاد فرزندان ایران دهند، مدتی است که به دلیل نادیده گرفتن مطالبات بهحقشان از مسئولان دلخورند، گرچه یاد گرفتهاند که صورتشان را با سیلی سرخ کنند و دم نزنند اما در شرایط نامساعد اقتصادی حتما کارد به استخوان رسیده که حقی را مطالبه کردهاند.
معلمها را باید بیش از اینکه در حرف میگویند تحویل بگیرند چرا که همین حقخواهی با شانتاژ دشمن و پروپاگاندای آنها موجی را راه میاندازد که میتواند بر افکار عمومی جامعه که ذاتا حامی این قشر است تاثیری نابه جا گذاشته و پالسی را مخابره کند که تبعاتش دلسردی از مسئولان باشد.
معلمها نه سیاستبازی را بلندند و نه دوست دارند ابزاری برای سیاستبازها باشند، آنها را باید تحویل گرفت و روی چشم گذاشت، آنها را باید بابت فداکاریشان ستود و دستشان را به احترام فشرد، البته بدون سیاست بازی و بدون توقع رای.
نویسنده: محسن رجبی