۱- فعالیت اخیر و بیش از حد اصلاحطلبان بیدلیل نیست؛ عرصهای مهیا شده تا در پی چیدن میوههای وقایعی باشند که خود نقش قابلتوجهی در رقمخوردن آن ایفا کردند؛ مشابه ۸۸ و مابعد آن که پس از چهار سال و در ۹۲، ثمره راهبرد «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» را برداشت کردند و البته تفاوتهایی میان ۱۴۰۱ و ۸۸ وجود دارد.
۱۴ سال پیش، اصلاحطلبان میاندار و گرداننده اصلی نمایشی بزرگ بودند؛ به بهانه تقلب و با هدف تغلب! اما در ۱۴۰۱، مدعیان اصلاحات در پشت صحنه مشغول بودند؛ با امنیتیسازی یک واقعه اجتماعی، با دمیدن در آتش آشوب، با فعالکردن گسلهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و حمله توامان به قوا و ساختارسیاسی کشور و مطرحکردن مطالبات رادیکال خود.
۲- در ۱۴۰۱، رفرمیستهای وطنی به تقاص حذف از ساختار سیاسی بلند شده و از وقایع رخداده، پلی به اقدامات حاکمیت زدند؛ کلیدواژههای حکومت یکدست، خالصسازی، مجلس حداقلی و دولت علیل که به کرات استفاده شده، حاکی از نگاه منفعتطلبانه آنان است؛ آنان مدعیاند که صداهای مختلف در ساحتسیاسی ایران بازتاب نیافته و چون اصلاحطلبان از صحنه کنار رفتهاند، بحرانهای مختلف بر سر کشور آوار شده اما پاسخی برای فجایع رقمزده در عصر زمامداری خود ندارند؛ چون از هر خطا و اشتباهی منزهند و همیشه جریاناتی در داخل ساختار، اعم از تندرو و متحجر و کاسبتحریم و ... مانعتراشی کرده و مقصر شکست اصلاحطلبان بودهاند!
۳- مایه تعجب نیست که سردمداران این جریان، دوباره بلندگوها را به دست گرفته و وارد میدان شدهاند؛ از خاتمی تا رهنورد و موسوی؛ یکی به جمهوریت نظام میتازد و دیگری از شکاف حجاب برای خود پوستین میدوزد و آن یکی هم نقطهنزاع خود را روی قانوناساسی بنا میکند.
خاتمی به «حذف جمهوریت در نظام» حمله و گویا فراموش کرده که او و همقطارانش در سال ۸۸ با دروغپردازی، به اصل انتخابات و جمهوریت لگد زدند و قیصریهای را به آتش کشیدند و حالا در قامت مدعی و طلبکار در حال سخنپراکنیاند و رهنورد هم که به حجاب حملهور شده و عرصه اجتماعی را به مثابه کارزاری تلقی میکند که حاکمان به جنگ با زنان رفتهاند! او نمیخواهد بیانیههای غرا و آتشین خود در دهه ۶۰ را به خاطر بیاورد که چگونه خطمقدم دفاع از سنگر حجاب بود و در این عرصه به قدری تندوری کرد که حالا از این ور بام به دامان ولنگاری و بیقیدی پرت شده. میرحسین موسوی هم که مدتهاست غلاف از شمشیر کشیده و از قانوناساسی عبور کرده و البته این کنشها بیدلیل نیست.
۴- ماهها و سالهای پیش رو، دوره حساس و سرنوشتسازی است و اهمیت این بزنگاه را اصلاحطلبان به خوبی درک کردهاند؛ یا میتوانند به صحنه قدرت برگردند و منویات خود را به نظام دیکته و آن را به سمت استحاله ببرند یا خود محکوم به اضمحلال و نابودیاند و بر این اساس از همین حالا سردمداران و لشکریان رسانهای خود را وارد میدان کردهاند.
آنان به پشتوانه التهابی که دامنگیر کشور شد و نقشی که در آن ایفا کردند، در حال کشیدن خط و نشان برای حاکمیت و به دنبال نقدکردن چک آشوبهای پاییز گذشتهاند؛ یا فرصتی برای بازگشت مهیا میشود و یا دوباره خیابان صحنه درگیری و خشونت خواهد شد؛ زخمهای باز و عمیق بسیاری هم موجود و آنان مترصد نشستن بر روی آن هستند و این مسیر پیش روی آنان را هموار میکند.
سعید ونکی
۱۴ سال پیش، اصلاحطلبان میاندار و گرداننده اصلی نمایشی بزرگ بودند؛ به بهانه تقلب و با هدف تغلب! اما در ۱۴۰۱، مدعیان اصلاحات در پشت صحنه مشغول بودند؛ با امنیتیسازی یک واقعه اجتماعی، با دمیدن در آتش آشوب، با فعالکردن گسلهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و حمله توامان به قوا و ساختارسیاسی کشور و مطرحکردن مطالبات رادیکال خود.
۲- در ۱۴۰۱، رفرمیستهای وطنی به تقاص حذف از ساختار سیاسی بلند شده و از وقایع رخداده، پلی به اقدامات حاکمیت زدند؛ کلیدواژههای حکومت یکدست، خالصسازی، مجلس حداقلی و دولت علیل که به کرات استفاده شده، حاکی از نگاه منفعتطلبانه آنان است؛ آنان مدعیاند که صداهای مختلف در ساحتسیاسی ایران بازتاب نیافته و چون اصلاحطلبان از صحنه کنار رفتهاند، بحرانهای مختلف بر سر کشور آوار شده اما پاسخی برای فجایع رقمزده در عصر زمامداری خود ندارند؛ چون از هر خطا و اشتباهی منزهند و همیشه جریاناتی در داخل ساختار، اعم از تندرو و متحجر و کاسبتحریم و ... مانعتراشی کرده و مقصر شکست اصلاحطلبان بودهاند!
۳- مایه تعجب نیست که سردمداران این جریان، دوباره بلندگوها را به دست گرفته و وارد میدان شدهاند؛ از خاتمی تا رهنورد و موسوی؛ یکی به جمهوریت نظام میتازد و دیگری از شکاف حجاب برای خود پوستین میدوزد و آن یکی هم نقطهنزاع خود را روی قانوناساسی بنا میکند.
خاتمی به «حذف جمهوریت در نظام» حمله و گویا فراموش کرده که او و همقطارانش در سال ۸۸ با دروغپردازی، به اصل انتخابات و جمهوریت لگد زدند و قیصریهای را به آتش کشیدند و حالا در قامت مدعی و طلبکار در حال سخنپراکنیاند و رهنورد هم که به حجاب حملهور شده و عرصه اجتماعی را به مثابه کارزاری تلقی میکند که حاکمان به جنگ با زنان رفتهاند! او نمیخواهد بیانیههای غرا و آتشین خود در دهه ۶۰ را به خاطر بیاورد که چگونه خطمقدم دفاع از سنگر حجاب بود و در این عرصه به قدری تندوری کرد که حالا از این ور بام به دامان ولنگاری و بیقیدی پرت شده. میرحسین موسوی هم که مدتهاست غلاف از شمشیر کشیده و از قانوناساسی عبور کرده و البته این کنشها بیدلیل نیست.
۴- ماهها و سالهای پیش رو، دوره حساس و سرنوشتسازی است و اهمیت این بزنگاه را اصلاحطلبان به خوبی درک کردهاند؛ یا میتوانند به صحنه قدرت برگردند و منویات خود را به نظام دیکته و آن را به سمت استحاله ببرند یا خود محکوم به اضمحلال و نابودیاند و بر این اساس از همین حالا سردمداران و لشکریان رسانهای خود را وارد میدان کردهاند.
آنان به پشتوانه التهابی که دامنگیر کشور شد و نقشی که در آن ایفا کردند، در حال کشیدن خط و نشان برای حاکمیت و به دنبال نقدکردن چک آشوبهای پاییز گذشتهاند؛ یا فرصتی برای بازگشت مهیا میشود و یا دوباره خیابان صحنه درگیری و خشونت خواهد شد؛ زخمهای باز و عمیق بسیاری هم موجود و آنان مترصد نشستن بر روی آن هستند و این مسیر پیش روی آنان را هموار میکند.
سعید ونکی