با مرور تاریخ پرفراز و نشیب و با تمام حوادث تلخ و شیرین روزگار، امروز بیش از چهار دهه است که از آغاز انقلاب اسلامی ایران میگذرد و هنوز این سؤال جدی ذهن ما را بیش از گذشته به خود درگیر میکند که «علت عدم توفیقات جدی دولتها در ادوار گذشته در به ثمر رسیدن تعالی حکومت اسلامی چه بوده است؟» پاسخ دقیق به این سؤال زمینهای را فراهم خواهد کرد تا با درس گرفتن از تجربۀ گذشتگان، راه پر فراز و نشیب پیش رو را با قوت و استحکام بیشتری طی نماییم. مطالعۀ هدفمند این سیر تاریخی ما را با دو موضوع جدی مواجه میکند:
اولاً ما در سیر تاریخی شکلگیری دولت در جهان اسلام بیشتر شاهد تشکیل حکومت مسلمانان بودهایم تا تشکیل حکومت اسلامی؛ به این معنا که در غالب این دولتها و حکومتها حضور افرادی را شاهد هستیم که از جهت فکری داعیۀ مسلمانی دارند اما در عمل فرسنگها با آنچه نبی مکرم اسلام در تعیین شاخصههای مدیریت اجتماعی مد نظرشان بوده است، فاصله دارند. اینان عموماً کسانی بودند که فرهنگهای قومی خود را با معارف عمیق اسلامی در هم میآمیختند و سعی میکردند ردایی از اسلامیت را که در بیشتر مواقع هیچ نسبتی با اسلام ناب محمدی(ص) نداشت بر تن خود بیاویزند.
ثانیاً عقب افتادگیهایی که ثمرۀ مدیریت غلط این دولتها در ادوار مختلف تاریخی بوده است، دارای ریشههایی مشترک است، ریشههایی که بعضاً در انقلاب اسلامی ایران و بهویژه در تدوین قانون اساسی مورد توجه قرار گرفت تا با رفع آنها، اشکالات ادوار گذشتۀ دولتهای اسلامی تکرار نشود و بتوان نوع جدیدی از مدیریت را که برآمده از باورهای عمیق اسلامی است به جهانیان عرضه کرد. شناخت و بازخوانی هدفمند برخی از این ریشهها میتواند نقش مهمی در بهبود تدابیر دولتهای برآمده از انقلاب اسلامی داشته باشد. نظم حقوقی اسلام، جهان را برآمده از آگاهی الهی و در رابطۀ مستقیم انسان با خدا در پرتو اصل «انا لله و انا الیه راجعون» تعریف میکند. به این اعتبار دولت اسلامی، دولتی است که در تکاپوی مرجعیت بخشیدن به لزوم تکامل الهی انسانهای جامعۀ خود است و از این رو مالکیت حقیقی را از آنِ خدا میداند و در تلاش است تا با عینیت دادن به دستورات حکیمانۀ الهی، سعادتمندی و رضایتمندی را برای اعضای جامعۀ خود به ارمغان آورد. دولت اسلامی نه مبدع دستورهای مستقل غیر الهی برای ادارۀ جامعه، بلکه کاشف دستورهای الهی برای سعادتمندی جامعه است. به این اعتبار، شناخت اهداف تشکیل دولت اسلامی اولین ضرورتی است که باید دولت به آن اهتمام داشته باشد و همۀ قوای خود را در تحقق بخشیدن به آن به خدمت گیرد. در این مجال به دو مقولۀ مهم اخلاق و عدالت آزادیبخش بهعنوان مرجع بسیاری از اصول اخلاقی پیش روی دولت اشاره میشود.
اولین وظیفۀ دولت اسلامی، انسانسازی است. انسانسازی مبتنی بر اخلاق. دولت اسلامی موظف است به عنوان مهمترین وظیفۀ خود زمینهای را فراهم کند تا همۀ آحاد بشر استعدادهای الهیشان را شکوفا کنند. انسانها بهعنوان مخلوقات الهی این زمینه را دارند که حقایق الهیهای که در ضمیر آنها به ودیعت نهاده شده است را عینیت ببخشند و آشکار کنند، اما گاهی در تکاپوی وصول به مادیات، این حقیقت چنان رنگ میبازد و پنهان میشود که گویا اصلاً انگیزۀ خلقت چیزی جز مالاندوزی و لذتجویی محض از دنیا نبوده است. در عصر جدید که تمرکز اقتصادی دولت بیش از پیش برجسته شده است و مردم برای ادارۀ امور خود ناگزیر از مراجعه و ارتباط با دولت هستند، این خطر بیشتر از گذشته به چشم میآید که مبادا در سایۀ تغافل ساختاری و حاکمیتی ایجاد شده توسط دولت، اصل تکامل الهی انسانها رنگ ببازد. در بینش الهی، انسانی که برای لقاء خدا خلق شده است نباید مقهور صنعت، تکنولوژی، ساختار اداری و هر چیز دیگری که نهاد دولت متکفل آن است شود. دولت باید در تمام ساختارها و ارکان خود مسئلۀ توجه به معنویات و لزوم تکامل الهی انسانها را قوت ببخشد تا انسانها بتوانند به راحتی مسیر تکامل اخلاقی و الهی خود را طی کنند. شاید همین نگاه بود که در جنگ صفین بهعنوان یکی از سختترین پیکارهای دوران حاکمیت علوی، مانع شروع جنگ توسط امیرالمومنین علی(ع) میشد و حضرت مکرر میفرمودند: «امید آن دارم عدهای از آنها به ما ملحق شده و هدایت شوند و در لابهلای تاریکیها نور مرا نگریسته و هدایت شوند».
تکامل اخلاقی جامعه جز از طریق تشکیل حکومت عدل میسر نیست و حکومت عدل نیز در نظامات جدید حکمرانی جز از مجرای دولتهای کارآمد شکوفا نمیشود. به این اعتبار تکامل معنوی انسان و جامعهای که در آن زیست میکند فقط در سایۀ تحقق و شکوفایی حکومت حق و عدالت برپایۀ رشد معنوی انسانها امکانپذیر است. ممکن است انسان در جامعۀ غیرالهی تا حدودی رشد کند، اما از آنجا که این رشد فقط یک رشد طولی و فردی است و زمینهای برای شکوفایی استعدادهای سایر انسانها فراهم نیاورده است، رشد ناقصی محسوب میشود. رشد کامل که حکومت الهی نیز به آن توصیه شده است رشدی است که زمینۀ تربیت و تعالی تمام نفوس بهطور یکسان در آن فراهم شود و همۀ انسانها سعی در تجلی کمالات الهی خود داشته باشند. بسیاری از مشکلاتی که گریبان دولتهای اسلامی را رها نمیکند نتیجۀ غفلت از این اصل است. غفلتی که در سایۀ بیتوجهی به آن، رفته رفته دولتهای اسلامی از درون هیچ تفاوتی با دولتهای سکولار ندارند و تنها پوستهای از مظاهر اسلامی اطراف آنها را فرا میگیرد، بدون آنکه حقیقتی در درون آنها نهفته باشد.
در نقطۀ مقابل، توجه جدی دولت به شکوفایی استعدادهای الهی انسانها این زمینه را فراهم میکند تا مردم حقوق دولت را پاس بدارند و برای ثبات آن نیز تلاش کنند. شکوفایی سرشت الهی انسانها زمینهساز تعالی جامعه خواهد شد. جامعهای که در آن پیشیگرفتن بر خیرات شکل بگیرد، جامعهای نیست که دست از اصول خود بردارد و پشت حکومت خود را در مواقع ضرور خالی کند. اخلاق فردی و اجتماعی تنها در سایۀ حکومت حق و عدل رشد لازم را پیدا میکند و زمینهساز تحول درونی افراد و تحول بیرونی را در اجتماع پدید میآورد. بنابراین اولین وظیفۀ دولت که زمینهساز دوام و استحکام درونی خودش را هم فراهم میآورد، توجه به ساخت انسانهایی اخلاقی است.
مرور هدفمند این اصل، با دغدغۀ نقد سازنده از درون برای ساخت دولت اخلاقمدار، ضرورت بازنگری در نظامات آموزشی ما را دو چندان میکند، زیرا همه میدانیم که خروجی آموزش و پرورش و آموزش عالی ما لزوماً تولید انسانهای اخلاقمدار نیست و انسانهای اخلاقی نیز بیشتر تحت تأثیر آموزشهای خانواده و درونیسازی ارزشها توسط آنها، متخلق به اخلاق انسانی و الهی شدهاند.
اولاً ما در سیر تاریخی شکلگیری دولت در جهان اسلام بیشتر شاهد تشکیل حکومت مسلمانان بودهایم تا تشکیل حکومت اسلامی؛ به این معنا که در غالب این دولتها و حکومتها حضور افرادی را شاهد هستیم که از جهت فکری داعیۀ مسلمانی دارند اما در عمل فرسنگها با آنچه نبی مکرم اسلام در تعیین شاخصههای مدیریت اجتماعی مد نظرشان بوده است، فاصله دارند. اینان عموماً کسانی بودند که فرهنگهای قومی خود را با معارف عمیق اسلامی در هم میآمیختند و سعی میکردند ردایی از اسلامیت را که در بیشتر مواقع هیچ نسبتی با اسلام ناب محمدی(ص) نداشت بر تن خود بیاویزند.
ثانیاً عقب افتادگیهایی که ثمرۀ مدیریت غلط این دولتها در ادوار مختلف تاریخی بوده است، دارای ریشههایی مشترک است، ریشههایی که بعضاً در انقلاب اسلامی ایران و بهویژه در تدوین قانون اساسی مورد توجه قرار گرفت تا با رفع آنها، اشکالات ادوار گذشتۀ دولتهای اسلامی تکرار نشود و بتوان نوع جدیدی از مدیریت را که برآمده از باورهای عمیق اسلامی است به جهانیان عرضه کرد. شناخت و بازخوانی هدفمند برخی از این ریشهها میتواند نقش مهمی در بهبود تدابیر دولتهای برآمده از انقلاب اسلامی داشته باشد. نظم حقوقی اسلام، جهان را برآمده از آگاهی الهی و در رابطۀ مستقیم انسان با خدا در پرتو اصل «انا لله و انا الیه راجعون» تعریف میکند. به این اعتبار دولت اسلامی، دولتی است که در تکاپوی مرجعیت بخشیدن به لزوم تکامل الهی انسانهای جامعۀ خود است و از این رو مالکیت حقیقی را از آنِ خدا میداند و در تلاش است تا با عینیت دادن به دستورات حکیمانۀ الهی، سعادتمندی و رضایتمندی را برای اعضای جامعۀ خود به ارمغان آورد. دولت اسلامی نه مبدع دستورهای مستقل غیر الهی برای ادارۀ جامعه، بلکه کاشف دستورهای الهی برای سعادتمندی جامعه است. به این اعتبار، شناخت اهداف تشکیل دولت اسلامی اولین ضرورتی است که باید دولت به آن اهتمام داشته باشد و همۀ قوای خود را در تحقق بخشیدن به آن به خدمت گیرد. در این مجال به دو مقولۀ مهم اخلاق و عدالت آزادیبخش بهعنوان مرجع بسیاری از اصول اخلاقی پیش روی دولت اشاره میشود.
اولین وظیفۀ دولت اسلامی، انسانسازی است. انسانسازی مبتنی بر اخلاق. دولت اسلامی موظف است به عنوان مهمترین وظیفۀ خود زمینهای را فراهم کند تا همۀ آحاد بشر استعدادهای الهیشان را شکوفا کنند. انسانها بهعنوان مخلوقات الهی این زمینه را دارند که حقایق الهیهای که در ضمیر آنها به ودیعت نهاده شده است را عینیت ببخشند و آشکار کنند، اما گاهی در تکاپوی وصول به مادیات، این حقیقت چنان رنگ میبازد و پنهان میشود که گویا اصلاً انگیزۀ خلقت چیزی جز مالاندوزی و لذتجویی محض از دنیا نبوده است. در عصر جدید که تمرکز اقتصادی دولت بیش از پیش برجسته شده است و مردم برای ادارۀ امور خود ناگزیر از مراجعه و ارتباط با دولت هستند، این خطر بیشتر از گذشته به چشم میآید که مبادا در سایۀ تغافل ساختاری و حاکمیتی ایجاد شده توسط دولت، اصل تکامل الهی انسانها رنگ ببازد. در بینش الهی، انسانی که برای لقاء خدا خلق شده است نباید مقهور صنعت، تکنولوژی، ساختار اداری و هر چیز دیگری که نهاد دولت متکفل آن است شود. دولت باید در تمام ساختارها و ارکان خود مسئلۀ توجه به معنویات و لزوم تکامل الهی انسانها را قوت ببخشد تا انسانها بتوانند به راحتی مسیر تکامل اخلاقی و الهی خود را طی کنند. شاید همین نگاه بود که در جنگ صفین بهعنوان یکی از سختترین پیکارهای دوران حاکمیت علوی، مانع شروع جنگ توسط امیرالمومنین علی(ع) میشد و حضرت مکرر میفرمودند: «امید آن دارم عدهای از آنها به ما ملحق شده و هدایت شوند و در لابهلای تاریکیها نور مرا نگریسته و هدایت شوند».
تکامل اخلاقی جامعه جز از طریق تشکیل حکومت عدل میسر نیست و حکومت عدل نیز در نظامات جدید حکمرانی جز از مجرای دولتهای کارآمد شکوفا نمیشود. به این اعتبار تکامل معنوی انسان و جامعهای که در آن زیست میکند فقط در سایۀ تحقق و شکوفایی حکومت حق و عدالت برپایۀ رشد معنوی انسانها امکانپذیر است. ممکن است انسان در جامعۀ غیرالهی تا حدودی رشد کند، اما از آنجا که این رشد فقط یک رشد طولی و فردی است و زمینهای برای شکوفایی استعدادهای سایر انسانها فراهم نیاورده است، رشد ناقصی محسوب میشود. رشد کامل که حکومت الهی نیز به آن توصیه شده است رشدی است که زمینۀ تربیت و تعالی تمام نفوس بهطور یکسان در آن فراهم شود و همۀ انسانها سعی در تجلی کمالات الهی خود داشته باشند. بسیاری از مشکلاتی که گریبان دولتهای اسلامی را رها نمیکند نتیجۀ غفلت از این اصل است. غفلتی که در سایۀ بیتوجهی به آن، رفته رفته دولتهای اسلامی از درون هیچ تفاوتی با دولتهای سکولار ندارند و تنها پوستهای از مظاهر اسلامی اطراف آنها را فرا میگیرد، بدون آنکه حقیقتی در درون آنها نهفته باشد.
در نقطۀ مقابل، توجه جدی دولت به شکوفایی استعدادهای الهی انسانها این زمینه را فراهم میکند تا مردم حقوق دولت را پاس بدارند و برای ثبات آن نیز تلاش کنند. شکوفایی سرشت الهی انسانها زمینهساز تعالی جامعه خواهد شد. جامعهای که در آن پیشیگرفتن بر خیرات شکل بگیرد، جامعهای نیست که دست از اصول خود بردارد و پشت حکومت خود را در مواقع ضرور خالی کند. اخلاق فردی و اجتماعی تنها در سایۀ حکومت حق و عدل رشد لازم را پیدا میکند و زمینهساز تحول درونی افراد و تحول بیرونی را در اجتماع پدید میآورد. بنابراین اولین وظیفۀ دولت که زمینهساز دوام و استحکام درونی خودش را هم فراهم میآورد، توجه به ساخت انسانهایی اخلاقی است.
مرور هدفمند این اصل، با دغدغۀ نقد سازنده از درون برای ساخت دولت اخلاقمدار، ضرورت بازنگری در نظامات آموزشی ما را دو چندان میکند، زیرا همه میدانیم که خروجی آموزش و پرورش و آموزش عالی ما لزوماً تولید انسانهای اخلاقمدار نیست و انسانهای اخلاقی نیز بیشتر تحت تأثیر آموزشهای خانواده و درونیسازی ارزشها توسط آنها، متخلق به اخلاق انسانی و الهی شدهاند.
دکتر محمدرضا فارسیان - مدرس دانشگاه