اين روزها ملت بزرگ ايران در حالي خود را براي خلق حماسهسياسي بزرگ به محوريت حضور گسترده در انتخابات شوراهاي شهر و روستا و رياست جمهوري، آماده ميسازند كه محافل رسانهاي و سياسي غرب نيز تمام توان خود را براي كم رنگ ساختن اين حماسه و غبارآلود ساختن فضا به كار گرفتهاند. از جمله اين رفتارها تلاش براي تقليل دادن اين حماسه به اموري كوچك و حاشيهاي نظير حماسه براي رفع تحريمها و احياي روابط با غرب است.
در اين چارچوب غرب تلاش دارد تا چنان القا سازد كه راهكار ايران صرفا رويكرد به چند كشور نظير آمريكا، انگليس، آلمان و فرانسه است. جالب توجه آنكه آنها جهان را در همين چهار كشور خلاصه ميكنند و حتي حاضر به اضافه كردن نام كشور ديگري نميباشند. اين ادعاها در حالي مطرح شده است كه در قبال آن چند سوال اساسي از غرب مطرح است.
نخست آنكه اگر غربيها واقعا به دنبال تعامل با ايران هستند و ايران را براي عدم ارتباط مقصر ميدانند چرا خود گامي براي حل چالشهاي ميان دو طرف بر نميدارند و از سياست تحريم و تهديد استفاده مي كنند در حالي كه عقلانيت حكم مي كند كه به جاي تهديد و تحريم از سياست تشويق و اعطاي امتياز براي جلب رضايت ايران استفاده كنند در حالي كه هرگز اين سياست را در پيش نگرفتهاند و صرفا به دنبال سياست فشار بودهاند. به عنوان نمونه در مقاطعي كه ايران در بحث هستهاي امتيازات بسياري به غرب داد آنها بازهم از سياست تحريم و تهديد استفاده كردند و اكنون نيز كه ملت ايران يكپارچه بر اصل ايستادگي براي احقاق حقوق هستهاي خود تاكيد دارد از همين سياست استفاده ميكنند.هر چند كه جهانيان پذيرنده تحريمها و تهديدات غرب عليه ايران نبودهاند چنانكه آمريكا در نهايت به لغو اجراي تحريمها خريد نفت ايران از سوي ۱۸ كشور از جمله ۱۰ كشور اروپايي اقدام نمود اما غربيها همچنان در توهم اجراي تحريمها مي باشند كه نمود آن را در اقدامات اخير كنگره آمريكا ميتوان مشاهده كرد.
اين رفتار غربي ها نشان ميدهد كه آنها داراي منطق گفت وگو نمي باشند لذا در چنين شرايطي ضرورتي براي رويكرد به آنها وجود ندارد. اين رفتار غربيها نمادي از روابط ارباب و رعيتي است كه مسلما مورد پذيرش ملت ايران نميباشد چنانكه در طول تاريخ با آن مقابله كردهاند و استقلال و آزادي خود را سر داده اند. غرب عادت كرده است كه خواستههاي خود را نه به صورت مسالمت آميز بلكه با تهديد و اعمال فشار به دست آورد در حالي كه ملت ايران همواره نشان داده است كه حاضر به تسليم شدن در برابر چنين سياستهايي نمي باشد و در برابر اين رفتارها ايستادگي ميكند.
دوم آنكه غرب ادعا دارد ايران كشوري منزوي در جهان است و براي خروج از انزوا بايد پذيرنده خواستههاي آنها باشد. حال اين سوال مطرح است كه اگر واقعا ايران كشوري منزوي و بي اهميت است چرا غرب اصرار دارد كه ايران به دنبال روابط با آنها باشد ؟ چرا غرب در تمام امور ملت ايران دخالت ميكند و در تمام عرصه ها به مقابله با حقوق ملت ايران ميپردازد؟.
اين رفتار غرب نشان ميدهد كه ادعاي كم اهميت بودن و انزواي ايران، ادعايي واهي است چرا غرب در تمام جهان هرگز به دنبال كشورهايي كه داراي جايگاه جهاني نيستند و يا ظرفيتهاي اقتصادي و اجتماعي ندارند، نميروند.
با توجه به اين شرايط ميتوان گفت كه برخلاف ادعاي غرب ايران نه كشوري منزوي و نه ضعيف ميباشد لذا دليلي ندارد كه براي رسيدن به برخي منافع سر تسليم در برابر غرب فرود آوريم. حال آنكه تجربه نشان داده است كه هر عقب نشيني در برابر غرب برابر با حركت رو به جلو آنها است در حالي كه هر زمان مقاومت بوده است آنها وادار به عقب نشيني و امتيازدهي شدهاند. بر اين اساس است كه مشاهده ميشود ملت ايران همواره راه مقاومت را در پيش گرفته و از عقب گرد از خواستهها را نفي كرده است. نمود عيني اين امر را در تاكيد ملت ايران در خلق حماسه سياسي در ۲۴ خرداد ميتوان مشاهده كرد كه ملت ايران با حضور گسترده در انتخابات ولايت مداري و پايداري خويش در حفظ ارزشهاي انقلاب و تسليم نشدن در برابر تهديدات و مشوقهاي فريبكارانه دشمنان به رخ جهانيان خواهند كشيد.
در جمع بندي كلي از آنچه ذكر شد مي توان گفت كه ريشه فرافكنيها و ادعاهاي غرب نه برگرفته از قدرت اين كشورها بلكه به دليل هراس آنها از خلق حماسهاي ديگر از سوي ملت ايران در حماسه انتخابات است كه با ابزارهاي مختلف و تقلا براي برجسته نشان دادن نقش خود در روند انتخابات و سرنوشت ملت ايران، به دنبال پنهان سازي آن و شكستهاي مكرر خود در برابر اراده ملت ايران ميباشند.
اين در حالي است كه ملت بزرگ ايران فردا با خلق حماسهاي ديگر پاسخي سخت به دشمنان اين مرز و بوم خواهند داد.