پس از اعلام جمعبندی جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ در وین ( برجام) محافل رسانهای و سیاسی آمریکا محور تحرکات را بر اصل تشدید ادعاهای واهی درباره نقش منطقهای ایران بنا ساختند.
آنها با معرفی گروههاي مقاومت از جمله حزبالله و سوریه ایران را عامل بحران در منطقه معرفی نمودند در حالی که همزمان ادعای آمادگی کامل برای حمایت از متحدان منطقهای خود را برجسته ساختند. آمریکاییها و شرکای اروپایی آنها این تفکر را به افکار عمومی القا نمودهاند که تحرکات منطقهای ایران ناقض امنیت منطقه است و این کشورها به عنوان ناجی امنیت هر اقدامی که لازم بدانند حتی گزینه نظامی را اجرا میسازند.
نکته مهم آنکه آنها هرگز به این امر اشارهای نکردند که به اعتراف خودشان داعش و گروههای تروریستی ساخته خود آنها هستند و بزرگترین تروریسم دولتی یعنی رژیم صهیونیستی تحت حمایت آنان می باشد. آمریکاییها همزمان از حفظ بخشهای گستردهای از تحریمها و حتی برگشت پذیر بودن تحریمهای معلق شده به دلیل آنچه حمایت ایران از تروریسم نامیده اند سخن گفته و حفظ گزینه نظامی را نیز مورد تاکید داشتهاند. آنها با این رویکرد تبلیغاتی تلاش کردهاند تا ضمن اجرای سیاست ایران هراسی فضای داخلی ایران را نیز غبارآلود و نسبت به رفتارهای منطقهای ایران و حضور آن در جبهه مقاومت بدبین سازند و حتی به زعم خود مردم را در برابر نیروهای مسلح قرار دهند.
نکته مهم آنکه آمریکاییها با برجسته سازی مخالفتهای کشورهای عربی با رفتارهای ایران سعی در القاي انزوای منطقهای ایران داشته در حالی که رویکرد به غرب و پذیرش طرحهای منطقهای آنها که همان دوری از مقاومت و تسلیم شدن در برابر سلطهگری و استعمارگری غرب را راهکار خروج ایران از انزوا عنوان مینمایند. البته آنها هرگز به این اصل اشارهای ندارند که چرا کشورهایی مانند عربستان و قطر و... که روابط نزدیکی با آمریکا دارند منفور ملتها هستند و جمهوری اسلامی که در رویارویی آمریکا قرار دارد در میان مردم و نخبگان منطقه دارای ارزش و جایگاه بالایی است.
حال این سوال مطرح میشود که آیا رویکرد به غرب و مشارکت در طرحها و خواستههای آنها در منطقه میتواند زمینهساز کاهش تحرکات نظامی آنها در منطقه و به نوعی تضمین امنیت برای کشور گردد یا خیر؟
پاسخ به این پرسش را در رفتارهای آمریکا پس از توافق وین میتوان مشاهده کرد. پس از اعلام توافق آمریکاییها از جمله اوباما و کری در سخنان متعددی بر دو اصل تاکید کردند نخست آنکه تحریمهای اقتصادی و نیز وجود گزینه نظامی روی میز موجب رویکرد ایران به مذاکره گردید و آمریکا برای اطمینان از پاینبدی ایران به تعهداتش تا همیشه این دو گزینه را حفظ خواهد کرد. دوم آنکه آمریکاییها تاکید کردند برای اطمینان دادن به متحدان منطقهای خود مبنی بر این که هرگز روابط آمریکا با آنها تغییر نخواهد کرد، به گسترش حمایتهای نظامی از آنان خواهند پرداخت.
در این چارچوب نیز اشتون کارتر وزیر دفاع آمریکا به سرزمینهای اشغالی و چند کشور عربی سفر کرده و وعده کمکهای تسلیحاتی به آنها را نمود. از سوی دیگر اوباما و کری با ادعای اینکه توان نظامی آمریکا در منطقه موجب آمدن ایران پای میز مذاکره گردیده بر تقویت حضور نظامی آمریکا در منطقه تاکید کرد. وی هر چند بر هزینه بر بودن گزینه نظامی در قبال ایران اذعان کرد اما در نهایت نظامیگری آمریکا در منطقه را مورد تاکید قرار داد.
با این شرایط به صراحت میتوان دریافت که همسو شدن ایران با غرب در تحولات منطقه با هر عنوانی که باشد از نظامیگری و تهدیدات آمریکا نخواهد کاست چراكه در آن زمان نیز آمریکا با این ادعا که گزینه نظامی زمینهساز عقبنشینی ایران از مواضع گذشته و رویکرد آن به ایفای نقش مثبت در منطقه بوده به تشدید نظامی گری در منطقه خواهد افزود.
بر این اساس چه ایران به سوی همگرای با غرب در منطقه گرایش یابد چه نیابد تغییری در استراتژی نظامی آمریکا در منطقه ایجاد نمیگردد چراكه از یکسو منبع درآمد آمریکا از فروش سلاح به کشورهای عربی و هدیههای نظامی به رژیم صهیونیستی است و از سوی دیگر ماهیت آمریکا نظامیگری میباشد واز این اصل دست برنخواهد داشت.
با این شرایط تنها را مقابله با تهدیدات امنیتی آمریکا را تقویت توان دفاعی کشور تشکیل میدهد و نه گرایش به آنچه همگرایی منطقهای با غرب عنوان میگردد. توان دفاعی که به اذعان سران آمریکا برگرفته از دستاوردهای بومی ایرانیان است که مواجهه با آن برابر با حذف تمام منافع آمریکا در منطقه و نابودی رژیم صهیونیستی خواهد بود.