روزی روزگاری جماعتی بودند که دانستن را حق مردم میدانستند. برای همین آن جمله را به پیشانی روزنامههایشان چسبانده بودند که مردم فراموش نکنند آنها برای دموکراسیخواهی و آزادیهای مدنی تلاش میکنند و اگر هر حرفی یا فحشی را هم به ساحت صفحات رسانههایشان آویختند، فقط به خاطر آن است که «دانستن حق مردم است». اگر هر توهینی به مقدسات شد و اگر پنجه بر چهره انقلاب، امامِ انقلاب و آرمانهایش هم کشیدند، فقط و فقط محض دانستن مردم بود!
این رفتار کاملا حرفهای، اخلاقی، عرفی و اسلامی، بعدها به نوه و نتیجههای آن روزنامههای زنجیرهای هم سرایت کرد. رسانههایی که پا جای پای بزرگترهایشان گذاشتند و تخریب هرکس به جز خودشان را حق و حتی فراتر از آن وظیفه خود میدانستند. تخریبهایی که نه به نقد شباهت داشت و نه بویی از انصاف از آن به مشام مخاطب میرسید.
این رویه این روزها هم ادامه دارد. آنها ماموریت دارند، برای «کارآمد» نشان دادن عدهای، جماعت دیگری را به لجن بکشند و حتی کارهای مثبت طرف مقابل را منفی جلوه دهند. حتیتر آنکه خطاهای خودشان را هم در سبد نفر قبلی بگذارند و بعد هم سر مبارک را چنان در برف کنند که مغزشان یخ بزند. اما آنچه از این اتفاق پیشروی مخاطب قرار میگیرد، تصویری از پاهای درهوا مانده آنهایی است که از کبک تقلید کردند و خودشان را به ندیدن زدند. آنهایی که تا همین یکی دو روز پیش تصورشان این بود که «فتحالفتوحی» کرده و با ذرهبینشان یک «پاشنه آشیل» دیگر از دولت قبل را کشف کردهاند، به یکباره دچار یک بیماری عجیب شدند. «آلزایمر» همراه با بیاخلاقی.
جای آن تیترهای درشت و چشمدربیار، یا کلا سوت زده بودند و یا اگر خبری کار کرده بودند، آنقدر ریز و جمع و جور بود که کسی نمیدید، یا باز هم به جای نام «حضرت آقای روحانی»، به رئیسجمهور قبلی اشاره کرده بودند.
عجیب که اینجا و این تخلف با این همه صفرهای کلهگنده، نباید دیده شود. به فاصله ۲۴ ساعت، دیگر مردم نباید بدانند که چه شده است. چون مرگ فقط برای همسایه خوب است و اگر قرار باشد مردم بدانند که مدعیان راستگویی، قانونگرایی و... هم به قول معروف «بله» که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود و برگه رأیی با نام برخیها سیاه نمیشود. آنوقت مردم متوجه میشوند همه فیگورهای پشت تریبونی و شعارهای مقابله با فساد و قانونشکنی را باید بگذارند درِ کوزه و آبش را بخورند. آنوقت است که دیگر دانستن حق مردم نیست و بهتر است برخیها سکوت از سر مصلحت بکنند، تا خدای ناکرده تدبیر و امید برخیها با مخاطره همراه نشود.
ایمان شریعتی