همه ساله همزمان با ۲۰ فروردین همه رسانهها پر میشود با یاد و خاطره شهید سیدمرتضی آوینی و البته که زنده نگه داشتن یاد شهید آن هم شهید صاحب اندیشه و هنر بسیار ارجمند است اما اینگونه یاد سید مرتضی چندان راضی کننده نیست هر کدام از رسانهها و اهالی رسانه و حتی دوستان و یاران شهید که قصد یاد ایشان را میکنند انگار از نگاه شخصی خود به آن دریای معرفت مینگرند و دریغا که اندازه آینه شکسته وجود خود تصویر از او میبینند، انگار کسی لنز تله بر چشمها بسته، انگار زاویه دیدها را کسی عامدانه تنگ کرده است، چرا همه دوست دارند از یک مستندساز و راوی با صدای مخملی حرف بزنند؟ چرا همه وقتی که ایشان زنده بود با او دوست صمیمی بودهاند؟ چرا همه آوینی مستندساز را دوست دارند و از همه بدتر چرا روشنفکرنما جماعت به چنین پدیدهای علاقه مند شدهاند؟ هر سال باید از خودم بپرسم که اینکه شهید قبل از انقلاب چه شلواری میپوشیده یا احیانا کدام سلمانی میرفته برای اصلاح موهایش چه اهمیتی دارد؟
مگر نه این است که آنچه از نویسنده باقی میماند نوشتههایش است و بس؟ پس چرا نوشتههایش کناری گذاشته شده و خاطرههایش از زبان اطرافیان صادق و ناصادق اصالت پیدا کرده است؟ چرا یکی از همین شبکههای محترم از محتوای کتابهای منتقدانهاش برای برنامهسازی استفاده نمیکند، چرا «حلزونهای خانه به دوش» نقد نمیشود چرا به «توسعه و مبانی تمدن غرب» پرداخته نمیشود؟ به نظر میرسد پای یک برنامهریزی دقیق در میان است، کسی یا کسانی میخواهند که نگاه ما به شهید آوینی سطحی باشد.
این برنامهریزی دقیق کار چه کسی یا کسانی است؟ اصلا چرا باید کسی اینگونه بخواهد؟ علی التحقیق این نیروی برنامهریز چیزی فراتر از فرد یا افراد است یک «کل هوشمند» به نام مدرنیته، اندیشهای منسجم، خود بسنده و ستیهنده با نقیض و نقیضان خودش، مدرنیته هر جا که ببینید اندیشهای به میان آمده تا بنیانش را به چالش بکشد قصد حذف او میکند اینجا هم این خاصیت دنیای مدرن است که انسانها را تکبعدی و تکساحتی بار میآورد، همین انسانهای تکساحتی هستند که وقتی با وجود مبارک سید شهیدان اهل قلم مواجه میشوند ناگزیر در همان مرحله مشاهده ساحتی از وی را انتخاب میکنند، بشر امروزی نمیتواند متفکری چندوجهی که در هر وجه خودش صاحب رای است ببیند چه برسد به اینکه ببیند و به یاد بسپارد و سالها بعد شهادتش در باب این وجوه مختلف سخنفرسایی کند، پس هر فردی به قدر فهم و دریافت خودش و متناسب با ساحت وجودی خودش آن وجود چند ساحتی را میبیند و در بابش حرف میزند و باورش دارد.
روشنفکر عقب افتاده وطنی تمام دغدغهاش از شناخت یک متفکر ظواهر و تیپ و لباسش است برای همین میگردد و میگردد تا پیدا کند مرتضی آوینی کجا شلوار لی پوشیده یا کدام کافه رفته یا اینکه بین رفقایش با چه اسمی صدایش میکردند. برای روشنفکر عقب افتاده وطنی آنقدر که مدل عینک آوینی مهم است کتابهایش مهم نیست و از بس این موجود بیخاصیت بیغیرت و تعصب است که نمیبیند که وجود جاری مرتضی آوینی تا ابد ندای تنفر از روشنفکرمابان وطنی و تحقیر و تمسخر آنان دارد هر موجودی به جز روشنفکر وطنی در این مقام باشد که کسی اینگونه دشمنش باشد حتی بعد مرگش و حتی برای مطامع گروهی و فردیاش نمیتواند نام او را به زبان بیاورد چراکه نیروی غیرت بشر قدرتمندتر از انتخاب و اختیار اوست اما روشنفکر وطنی طی روندی مشمئزکننده میخواهد شهید آوینی را چهرهای روشنفکر مانند خودش ببیند و به تصویر بکشد.
طرف دیگر ماجرا بچه مسلمانهای احساساتی هستند که تمام تصورشان از آوینی صدای زیبای محزونی است که از بسیجی و جهاد و شهادت حرف میزند جهاد و شهادت گرچه پایان راه شهید آوینی بود اما همه وی نبود برای رسیدن به نقطه کمالی که شهادت تو را از زندگی عادی برباید آوینی مسیری را طی کرد که از جهادی در حوزه اندیشه و تعالی فکری میگذشت، جهادی که وضع موجود و غلفت عصر حاضر را به کناری مینهاد و انقلاب اسلامی را در وجه فکری آن رقم میزد انقلابی درونی از نوع انقلاب خمینی(ره) لکن این تکساحتی هرچند از نوع عشق به شهادت باشد باز از نتایج زیستن در هوای عصر حاضر است و چنان است افرادی که وجوه دیگر آن اندیشمند با کرامت را برگرفته و باقی را وانهادهاند.
این روزها باید بهانهای باشد تا کمی منصفانهتر درباره شهیدی که وجه اندیشمند بودنش در حوزههای مختلف تفکر، هنر، مدیریت فرهنگی، رسانه و... مهمترین وجهاش است حرف بزنیم، به جای رفتن به سراغ خاطرات و مسائل شخصی زندگیاش آثار ارزشمندش را باز بخوانیم. نوشتههایی که مورد بیمهری قرار گرفتهاند از پستو بیرون بکشیم، نسبتش را با همانهایی که الان سنگش را به سینه میزنند ببینیم، نسبتش را با حقیقت انقلاب اسلامی ببینیم و آنگاه تاثیرش را در اتمسفر فکری جامعه بسنجیم.
این روزها بیاییم به جای اظهار لحیه در باب آن شهید در خلوت خودمان با خواندن «انفطار صورت» و «امام و حیات باطنی انسان» سالگردش را گرامی بداریم و برای حرف زدن در باب نویسنده بزرگی که بزرگتر از گنجایش ادعاهای ماست کمی صبر و تامل به خرج دهیم.
مهدی متولیان