طی روزهای اخیر اخبار و گزارشهای متعددی در باب مذاکرات امنیتی میان آمریکا و روسیه مطرح شده است. حال این سوال مطرح است که آیا این مذاکرات به نتیجه خواهد رسید؟ نگاهی به مناسبات آمریکا و روسیه نشان میدهد که دو کشور هر چند که به تقابل نظامی مستقیم سوق نخواهند یافت اما محاسبات طرفین چنان است که عملا رویکرد تعاملی نیز نخواهند داشت.
در یک سوی معادله آمریکا قرار دارد که همچنان در تصور یک جانبه گرایی جهانی قرار دارد و تلاش دارد تا از ابزار اروپا و ناتو برای تحقق این امر بهره گیرد. هر چند که واشنگتن بر تقویت متحدان منطقهایاش در مناطق مختلف جهان تاکید دارد اما در نهایت این رویکرد را نیز در قالب نظام تک قطبی دنبال میکند. در همین چارچوب نیز ابزار اقتصادی و نظامی مولفههای اصلی سیاستهای آمریکاست که در قالب قشون کشیهای نظامی و نیز تاعمال تحریم ها صورت میگیرد. در نقطه مقابل روسیه بر لزوم چند جانبه گرایی جهانی تاکید و یک جانبه گرایی آمریکا را بحران ساز و تکرار سرنوشت شوم افغانستان و عراق میداند. مسکو هر چند که در حوزه اقتصادی نتوانسته بازیگر معادلات جهانی باشد اما با رویکرد به کشاورزی و صنایع فنی مهندسی سعی در کم کردن وابستگی به غرب داشته و در عین حال با رویکرد تعاملی بویژه نظامی با حوزه پیرامونی و چین به دنبال ساختن سدی در برابر یک جانبه گرایی آمریکاست.
در همین چارچوب نیز روسها بارها تاکید کردهاند که در صورت لزوم از توان هستهای برای پاسخگویی به تهدیدات بهره خواهند گرفت. نکته قابل توجه دیگر آنکه آمریکا پس از خروج از افغانستان نیازمند مولفهای برای اسکان نظامیان خود و ناتو و توجیه نظامیگریهایشان در جهان است لذا حوزه تقابلی با روسیه را حفظ کرده است که تحولات اخیر اوکراین در این چارچوب قابل تبیین است. با توجه به این شرایط میتوان گفت که هر چند دو طرف بر گفت و گو برای آنچه کاهش تنشها مینامند تاکید دارند اما در نهایت رویکرد تقابلی آنها ادامه دارد و هر کدام کوتاه آمدن در برابر دیگری را مساوی با انزوای خویش در معادلات جهانی میداند. نکته اساسی آن است که سیاستهای بایدن نسبت به روسیه همچون دوران ترامپ است و این یعنی آنکه ساختار حاکم بر آمریکا همان رویه تقابلی را ادامه دارد و برآن است تا از کارت روسیه برای توجیه رفتارهای بحرانساز جهانی خویش بهره برداری نماید. رویکردی که با واکنش مسکو مواجه و طرفین را در آستانه بازگشت به دوران جنگ سرد هدایت میکند.
نویسنده: فرامرز اصغری
در یک سوی معادله آمریکا قرار دارد که همچنان در تصور یک جانبه گرایی جهانی قرار دارد و تلاش دارد تا از ابزار اروپا و ناتو برای تحقق این امر بهره گیرد. هر چند که واشنگتن بر تقویت متحدان منطقهایاش در مناطق مختلف جهان تاکید دارد اما در نهایت این رویکرد را نیز در قالب نظام تک قطبی دنبال میکند. در همین چارچوب نیز ابزار اقتصادی و نظامی مولفههای اصلی سیاستهای آمریکاست که در قالب قشون کشیهای نظامی و نیز تاعمال تحریم ها صورت میگیرد. در نقطه مقابل روسیه بر لزوم چند جانبه گرایی جهانی تاکید و یک جانبه گرایی آمریکا را بحران ساز و تکرار سرنوشت شوم افغانستان و عراق میداند. مسکو هر چند که در حوزه اقتصادی نتوانسته بازیگر معادلات جهانی باشد اما با رویکرد به کشاورزی و صنایع فنی مهندسی سعی در کم کردن وابستگی به غرب داشته و در عین حال با رویکرد تعاملی بویژه نظامی با حوزه پیرامونی و چین به دنبال ساختن سدی در برابر یک جانبه گرایی آمریکاست.
در همین چارچوب نیز روسها بارها تاکید کردهاند که در صورت لزوم از توان هستهای برای پاسخگویی به تهدیدات بهره خواهند گرفت. نکته قابل توجه دیگر آنکه آمریکا پس از خروج از افغانستان نیازمند مولفهای برای اسکان نظامیان خود و ناتو و توجیه نظامیگریهایشان در جهان است لذا حوزه تقابلی با روسیه را حفظ کرده است که تحولات اخیر اوکراین در این چارچوب قابل تبیین است. با توجه به این شرایط میتوان گفت که هر چند دو طرف بر گفت و گو برای آنچه کاهش تنشها مینامند تاکید دارند اما در نهایت رویکرد تقابلی آنها ادامه دارد و هر کدام کوتاه آمدن در برابر دیگری را مساوی با انزوای خویش در معادلات جهانی میداند. نکته اساسی آن است که سیاستهای بایدن نسبت به روسیه همچون دوران ترامپ است و این یعنی آنکه ساختار حاکم بر آمریکا همان رویه تقابلی را ادامه دارد و برآن است تا از کارت روسیه برای توجیه رفتارهای بحرانساز جهانی خویش بهره برداری نماید. رویکردی که با واکنش مسکو مواجه و طرفین را در آستانه بازگشت به دوران جنگ سرد هدایت میکند.
نویسنده: فرامرز اصغری