همزمان با سفر قریبالوقوع جو بایدن؛ رئیس جمهور آمریکا به غرب آسیا، گمانزنیهای متعددی درباره اهداف و نتایج آن شکل گرفته که یکی از مهمترین آنها تلاش برخی از کشورها و رژیمها برای ایجاد اهرم نظامی و دفاعی علیه جمهوری اسلامی ایران است. در هفتههای اخیر گزارشهایی از بسترسازی برای ایجاد ناتوی خاورمیانه یا عربی منتشر شده که نقطه کانونی تمام تحلیلها، اظهار نظر ملک عبدالله؛ پادشاه اردن و نشست مقامات چند کشور عربی و رژیم صهیونیستی در شرم الشیخ است. پادشاه اردن به شبکه CNBC آمریکا گفته بود: «من یکی از اولین افرادی خواهم بود که از ناتوی خاورمیانه حمایت میکنم ... مأموریت این اتحاد باید بسیار بسیار واضح باشد. در غیر این صورت همه را گیج میکند.» در تحول مهم دیگر، در ۲۶ ماه ژوئن روزنامه والاسترایت ژورنال در گزارشی در ارتباط با دیدار مقامات نظامی رژیم غاصب صهیونیستی، عربستان، مصر، اردن، امارات، بحرین و قطر در شرمالشیخ منتشر کرد و نوشت که این برای اولین بار که مقامات عالیرتبه عربی و اسرائیلی برای رایزنی درمورد همکاری نظامی علیه یک «تهدید مشترک» با یکدیگر دیدار میکنند تا در مورد اینکه چگونه میتوانند در برابر توانایی فزاینده موشکی و پهپادی ایران بایستند. سیستم هشداردهی سریع به هنگام شناسایی تهدیدات هوایی از جمله دستاوردهای این نشست بوده که به گفته والاستریت ژورنال این توافق الزامآور نیست. اما آنچه درپی این گزارش شکل گرفت، تکذیب یا سکوت مقامات عالیرتبه کشورهای نامبرده در زمینه حضور در نشست یا توافقات بوده است. شکلدهی به یک پیمان یا قراداد نظامی و امنیتی میان کشورهای عربی منطقه و آمریکا و اخیراً رژیم صهیونیستی موضوع جدیدی نیست بلکه از زمان اوباما این امر با جدیت دنبال میشد و حتی در دوره ترامپ طرحی به نام پیمان استراتژیک خاورمیانه دنبال میشد ولی هر بار به دلایلی به شکست انجامیده یا روند شکلگیری کند پیش رفته است. از جمله مهمترین دستور کارهای این پیمانها نیز مقابله با تهدیدات نظامی و موشکی ایران عنوان میشود. در حال حاضر سفر بایدن به غرب آسیا، میتواند بار دیگر مباحث پیمان نظامی همچون ناتو را تقویت کند. آمریکا بهصورت رسمی با برخی از کشورهای حاشیه خلیج فارس توافقات امنیتی دارد که پایگاههای نظامی این کشور در قطر و بحرین و عربستان از این جمله هستند. چتر امنیتی در خلیج فارس عنوانی است که برای چنین توافقاتی استفاده میشود. اما تشکیل یک ائتلاف گسترده در غرب آسیا با حضور کشورهای عربی، آمریکا و اسرائیل دور از ذهن است. واشنگتن بیش از ۱۰ سال است که در راهبرد نظامی خود خروج از غرب آسیا و خلیج فارس را هدفگذاری کرده و همین مساله نگرانیهایی را درباره خلا امنیتی برای شیخنشینها ایجاد کرده است. کشورهای اروپایی علیرغم میل خود توان پر کردن چنین خلایی را ندارند و پیروز این میدان نیز بدون شک جمهوری اسلامی خواهد بود. حتی در صورت شکلگیری ناتوی عربی یا هر عنوانی، این ایران است که میتواند برنده باشد. محور مقاومت در دو دهه گذشته بهتدریج دامنه نفوذ و قدرت خود را افزایش داده و هیچ ائتلاف یا قدرت نظامی نتوانسته مانع از تقویت آن شود. به طور مشخصی، بعد از هر بحران در تحولات غرب آسیا، میزان قدرت و دامنه نفوذ ایران افزایش پیدا کرده است. با سقوط طالبان در افغانستان در سال ۲۰۰۱ و صدام حسین در عراق در سال ۲۰۰۳، مرزهای نفوذ ایران از شرق و غرب گسترش یافت. همزمان با یکهتازی گروههای تکفیری تروریست در عراق و سوریه، ایران به شریک قابل اتکا برای نابودی تروریسم تبدیل شد و قدرت خود را در این کشورها و منطقه تثبیت کرد. اما در سوی مقابل چه اتفاقی افتاد؟ یک نمونه میتواند به ما در درک واقعیات میدانی کمک کند. در روزهای پایانی اسفند ۱۳۹۳، ائتلاف عربی به رهبری عربستان سعودی یمن را مورد هجوم نظامی قرار داد. نتیجه این جنگ در حدود هشت سال چه چیزی بوده است؟ ، پاسخ واضح است. افزایش قدرت انصارالله یمن بهعنوان گروه سیاسی - نظامی متحد ایران. ائتلاف عربی در این جنگ حتی از توان نظامی آمریکا و رژیم صهیونیستی نیز بهره برد ولی خروجی آن تنها فشار به طرفهای یمنی برای پذیرش آتشبس بود تا بتواند از ادامه جنگ فرسایشی جلوگیری کند. موشکهای انصارلله قلب عربستان یعنی آرامکو را هدف قرار داد و بسیاری از شهرها و تاسیسات نفتی سعودیها و حتی امارات در تیررس است. ما در اینجا یک مدل میدانی واقعی را در اختیار داریم که بهنوعی ناتوی عربی شکل گرفت ولی در جنگ یمن به گل نشسته است. حال آیا فراتر از این امر اتفاق خواهد افتاد؟ ، کشورهای عربی متخاصم، آمریکا و رژیم صهیونیستی بدون توافق نظامی نیز در ائتلاف علیه جمهوری اسلامی در حال فعالیت هستند. شکلگیری ناتوی عربی تنها به این ائتلاف شکننده، رسمیت خواهد بخشید. اما بحرانها و چالشها چنان عمیق و بزرگ هستند که هرگز هیچ ائتلاف نظامی عربی علیه ایران و متحدانش موفق نخواهند بود. ایجاد بحران جدید در منطقه بدون شک به مانند گذشته ایران را وارد میدانی خواهد کرد که نتیجه آن افزایش قدرت و دامنه نفوذ محور مقاومت خواهد بود. بازی برد -؛برد برای محور مقاومت در هر روی وجود دارد. البته این از روی خوش خیالی یا خوشبینی مفرط نیست. تجربیات سالهای گذشته به ما اثبات کرده که تهران اهرمهای بازی بسیاری در منطقه و فرامنطقه دارد که کشورهای عربی از جمله عربستان، امارات و حتی بحرین را وادار خواهد ساخت تا برای تشکیل رسمی یک ائتلاف علیه تهران دست به عصا حرکت کنند. آنها حتی در هفتههای اخیر از اعلام حضور در نشستهای امنیتی با اسرائیل طفره میروند، چراکه هزینه دمیدن در شیپور درگیری با ایران را بسیار بالا ارزیابی می.کنند. مصر که یکی از کشورهای عربی با ارتباط سیاسی با رژیم صهیونیستی و در قطع رابطه بیش ازچهار دههای با ایران است، در حمایت از ائتلاف نظامی علیه ایران با شکاف عمیقی در بدنه نظامی و اطلاعاتی روبهروست و نهادهای نظامی و اطلاعاتی این کشور مخالفت خود را با چنین طرحی اعلام کردهاند. همچنین با وجود ارتباط دیپلماتیک برخی از شیخنشینها با اسرائیل، عربستان هنوز نتوانسته وارد چنین ارتباطی شود و بهصورت فزآیندهای از عواقب سیاسی و حیثیتی آن بهعنوان خادمالحرمین میترسد. دهها دلیل وجود دارد که این کشورها و رژیمها نمیتوانند به سادگی در یک کشتی کنار یکدیگر بنشینند؛ چراکه کشتی در نهایت غرق میشود و همه آنها را به زیر آب خواهد برد. سفر رئیس جمهور آمریکا بهصورت نمادین میتواند قوت قلبی برای کشورهای عربی در برابر ایران باشد، با این حال نیز آمریکا ملاحظات خاص خود را در برخورد با تهران دارد و بایدن قصد ندارد برجام را به این سادگیها از دست بدهد و با ایجاد یک ائتلاف نظامی عربی - عبری بستر افزایش نفوذ ایران را بار دیگر فراهم آورد. مصطفی هدایی، کارشناس امور بینالملل و منطقه