اسپانيا حالا صاحب هر دو عنوان بزرگ و كلاسيك جهان فوتبال است. تيم ملي اين كشور يكشنبه شب 20 تير در ژوهانسبورگ ـ پايتخت آفريقاي جنوبي ـ هلند را در وقت اضافي 0 ـ 1 برد تا براي اولين بار در تاريخ حيات خود فاتح جام جهاني شود. 2 سال پيش تيم ملي سرزمين گاوبازان با پيروزي بر آلمان با نتيجهاي مشابه (0 ـ 1) اما در وقت عادي، عنوان اولي جام ملتهاي اروپا را نيز به دست آورده بود. فقط 3 تيم داشتهايم كه توانستهاند هر دو عنوان فوق را در آن واحد در اختيار داشته باشند و تيم قبلي انجامدهنده اين مهم فرانسه بود كه در سال 98 فاتح جام جهاني و در سال 2000 قهرمان اروپا شد. براي اسپانياييها تعريف و تفسير و فهم اين پيروزيهاي بزرگ چندان قابل باور نيست. آنها از هر جهت شايسته اين فتوحات بودهاند، اما مساله اينجاست كه تا قبل از قهرمانيشان در يورو 2008 به مدت 44 سال در سطح ملي به هيچ جامي دست نيافته بودند. قهرماني امسال اسپانيا در جام جهاني نيز شرايطي حاصل آمد كه اين كشور پيشتر حتي يكبار فيناليست هم نشده بود. آمار و ريزنتايج و فتوحات حاصله ميگويند كه شايد استعدادهاي وسيع نسل فعلي مليپوشان اسپانيا به حدي باشد كه فاكتور هدايت اين تيم و نام و اوصاف مربيان آنقدرها هم در قهرمانيهاي فوق سهيم نبوده باشد. لوئيس آراگونس كه يورو 2008 را برد، همانقدر مديون غناي ذاتي شاگردانش شد كه ويسنته دلبوسكه در جام جهاني 2010 از مهارتهاي غريب آنان بهرهمند گشت. هر دو مربياني نظمگرا و منطقي هستند، اما به نظر ميرسد كه در مديريت ژاوي، بازيسازي اينييستا و گلزنيهاي «ويا» چنان شور و نيرويي نهفته است كه مربيان نميتوانند تاثيري عميق بر آن بگذارند و اين بازيكنان تحت هر شرايطي و به هر شكل، كار خود را ميكنند. كليديترين عناصر بدون اين كه نقش مهم دلبوسكه كوچك جلوه كند يا بر اين نكته تاكيد نشود كه آراگونس توانست اولين قهرماني اسپانيا را در سطح ملي پس از فتح يورو 1964 و نايب قهرماني در همين مسابقات به سال 1984 پايهريزي كند، بايد متذكر شد كه كليديترين عناصر در تيم ملي اسپانيا نه بر روي نيمكت مربيان، بلكه در داخل ميدان و بين بازيكنان مشاهده ميشوند. همانطور كه وقايع جام جهاني 2010 نشان داد، ايكر كاسياس يك دروازهبان برجسته و كاپيتاني قابل اتكا براي اسپانيولهاست. او در 28 سالگي و به لطف مليپوش شدنش از 18 سالگي و راهيابي به تركيب ثابت تيمهاي ملي و رئال مادريد از همان سن و همچنين آشنايي كامل با فرهنگ و نوع بازي در كشورش به خوبي توانسته است سايرين را در تيم ملي به حركت و گردش درآورد و به سوي مقصد به پيش راند. در مركز خط دفاعي اسپانيا همباشگاهي و آشنا بودن پويول و پيكه يك نعمت است و اين امر براي زوج ژاوي و ايني يستا در مركز خط مياني و پدرو رودريگز كه او هم گاهي به اين جمع ميپيوندند، نيز صدق ميكند. در خط حمله هم ويا يك مهره طراز اول است و كافي است به ياد آوريم كه به لطف بارسلونيايي شدن او در اواخر بهار امسال، شمار مردان اين باشگاه در تركيب ثابت تيم ملي اسپانيا در ديدارهاي اخير جام جهاني گاهي از مرز 6 نفر هم عبور ميكرد. حسن اين قضيه اين است كه بازيكنان حتي با چشمهاي بسته نيز يكديگر را در زمين پيدا ميكنند و سرعت كارگروهي و هماهنگيشان به حدي خيرهكننده ميرسد. شايد سختترين قسمت كار فوتبال اسپانيا از اين پس شروع بشود، زيرا همه انتظار دارند كه قهرمان فوتبال اروپا و جهان به سوي مقامهاي بعدي نيز خيز بردارد و نلغزد. اين يك حقيقت عجيب است كه اسپانيا در 4 سال اخير فقط در 3 مسابقه رسمي شكست خورده است و در 64 بازي واپسين دوستانه و رسمياش 55 مسابقه را فتح كرده و اين ركوردي است كه برزيل هم در دوران اوجش نداشته است. اما برزيليها فاتح 5 دوره جام جهاني و نايب قهرمان دو دوره آن بودهاند و تا زماني كه اسپانيا نتواند به اينگونه ركوردها نزديك شود، نميتواند خودش را يكي از بزرگان كلاسيك اين ورزش بشمرد. با وجود اين، سرخيو راموس مدافع راست ماجراجوي تيم ملي اسپانيا ميگويد: «ما سزاوار اين بردها بودهايم، زيرا واقعا تلاش كردهايم. اينها مايه افتخار و غرور ماست.» يك دلگرمي كمتر كسي ميتواند مهارتهاي ژاوي و اينييستا و همچنين فابرگاس را در بازيسازي و حركات محكم الونسو، پويول و پيكه در كار دفاعي و سرعت عمل و شم گلزني ويا را منكر شود؛ تعدد پيروزيهاي حاصل آمده از مهارتهاي مردان فوق، وضعيت اسپانياييها را به لحاظ مسائل روحي نيز به حد ايدهآل رسانده و آنها را صاحب اعتماد به نفس كامل كرده است. همين ويژگيها بود كه سبب شد اسپانيا از شكست در همان مرحله نخست جام جهاني 2010 در برابر سوئيس جا نخورد و هر 6 بازي بعدياش را ببرد و قهرمان شود. مصدوميت و فرم بد فرناندو تورس سبب شد اسپانيا امسال كمتر از گذشته گل بزند و 4 بازي را فقط با نتيجه يك بر صفر و يكي را با حساب دو بر يك ببرد و با اين كه اسپانيا شرايط و امكان كسب بردهايي پرگلتر را هم داشت اما از فرصتهاي خود به حد كفايت بهره نگرفته و كسي نبود تا گلهاي اضافي براي اين كشور بزند. ولي اسپانيا هميشه اين دلگرمي را داشت كه اگر هم در خط حمله پشتوانه و نفرات لازم را ندارد (و دل بوسكه نيز شهامت ميدان دادن به يورنته را نداشت) هافبكهايي دارد كه ميتوانند يك تنه سرنوشتساز باشند. ثروت و موهبت فوتبال اسپانيا را از اين نكته دريابيد كه يكي از هافبكهاي ذخيرهاش سسك فابرگاس معروف است كه وقتي در ديدار نهايي از دقيقه 87 به ميدان آمد، با طراوت و شادابياش تكگل منجر به قهرماني اسپانيا را براي ايني يستا در وقت اضافي پايهگذاري كرد. به طور همزمان روزنامه «AS» اسپانيا بدرستي نوشته است: «خوشبختي فوتبال اسپانياست كه اين همه بازيكن ممتاز در زماني تقريبا برابر و مشابه به نقطه بهرهدهي خود رسيدهاند و تا زماني كه اين وضع برقرار است، موفقيتهاي اين كشور ادامه خواهد يافت. اين طلاييترين نسلي است كه فوتبال اسپانيا از اواسط دهه 1960 به بعد داشته است.»