اين روزها باز هم بحث رفع حصر سران فتنه مطرح شده است. به هرحال برخي اصلاحطلبان با روي كار آمدن دولت يازدهم و چسباندن خود به اين دولت، توانستهاند، قدري قدرت پيدا كنند.
حالا هم برخي مدام بر اين امر اصرار دارند كه بياييم كينهها را از سينهها پاك كنيم، بياييم گذشتهها را فراموش كنيم، بياييم به آينده بينديشيم، بياييم با هم آشتي كنيم.
اما سوال اينجاست، اين همه اصرار براي آشتي با آنان كه به نظام قهر كردهاند چيست؟ براي چه ميخواهيم برخي را با نظام آشتي دهيم؟ آنها مدام بر قهرشان اصرار دارند و ما هم مدام بخواهيم (التماس كنيم) كه بياييد آشتي كنيم. چرا؟ چرا بايد به همين راحتي يك «فداي سرتان» تقديم آنها كنيم و يادمان برود چه بلايي بر سر مردم و نظام و كشور آمد؟ چرا آنها كه در خلوت خود بر دروغ بزرگشان در سال ۸۸ اعتراف ميكنند، جرات و جسارت اين اعتراف را در جَلوت ندارند؟ آنها كه اين روزها نگران ناراحت شدن هوادارانشان هستند كاش نگران لطمهاي كه به انقلاب وارد كردند باشند. آنها كه مراقب هستند، آن خواننده لسآنجلسي، آن اپوزيسيون فراري، آن جواني كه به صداقت ظاهريشان دل سپرده دچار سرخوردگي نشود، كاش به اعتماد عمومي مردم كه لگدمالش كردند قدري فكر ميكردند. كاش برخي اينقدر قدرت داشتند كه به اشتباهاتشان اعتراف كنند و برايشان مهم نباشد، فلان آدم همحزبي از كلامشان رنجيده شود.
كاش آنها كه پس از ۴ سال دم از نظام و انقلاب و آرمانهاي امام خميني(ره) ميزنند و براي تجديد ميثاق با اين آرمانها شبانه به بهشت زهرا ميروند، يادشان باشد، اهداف امام(ره) مثل روز روشن است. آنچه امام از آنان ميخواست را بايد در كلام «رهبر حَي» يافت. همان ولايت فقيهي كه او براي كشورمان به يادگار گذاشته است.
كاش برخيها كه ادعاي دلسوزي براي نظام دارند، يادشان ميماند كه دعواهاي جناحي، نبايد به اصل نظام خدشهاي وارد ميكرد. كاش به جاي آنكه به دولت فشار بياورند تا براي آزادي سران فتنه دستي بجنباند، با شهامت تمام ميآمدند از گذشته خود تبري ميجستند، نه آنكه از طلبشان!! بگذرند.
هنوز هم دير نشده است. هنوز هم ميشود برخي آنچه در دل دارند، را بر زبان بياورند، به شرط آنكه قدري جرات داشته باشند.