یکی از با اهمیتترین وجوه زندگی وجود " امنیت" میباشد. مقوله امنیت درزندگی جمعی تا حدی است که گروهی از متفکران اجتماعی در تعاریف خود کلمه "امنیت" را مترادف با مفهوم "سلامتی" به کار ميگیرند، و وجود آن را ضامن بقا و پایداری جامعه سالم ميدانند. البته بر این نکته ميتوان تاکید نمود که "احساس امنیت" همواره رابطه مستقیم با امنیت واقعی نداشته و وجود و عدم وجود امنیت و احساس آن لزوما به معنی بهرهمندی یا محرومیت از واقعیت امنیت نیست. در جوامعی که وجود امنیت موجب ميشود تا تعاملات اجتماعی در یک مسیر واقعی قرار گیرد، احساس عدم امنیت چه از لحاظ بودن یا نبودن واقعی آن ميتواند تحرکات و جریانهاي اجتماعی را دچار اختلال کند. و این اختلالات خود سرمنشاء یأس و انفعال اجتماعی ميشود.
در نبود آنچه که در جامعه" امنیت" گفته ميشود، ترس و وحشت، بیاعتمادی و سردرگمی حاکم شده و فرد فرد جامعه نگران از چگونگی سرنوشت و جایگاه خود در این شرایط، تنها به نجات خویش ميپردازد و فارغ از هرچه بر سر جمع ميگذرد، در صدد یافتن راهحلی برای فرار خود از مهلکه ميافتد و این تنها به بهای نادیده گرفتن حق و حقوق افراد جامعه بر اولویت خواستههاي فردی خود تأکید ميکند. تضارب و تقابل خواستههاي فردی موجود در جامعهای که دستخوش بیقانونی است ميتواند متفاوت و متعدد باشد، استقامت و استواری چارچوبهای اجتماعی را درهم کوبیده و به ناهنجاریهایی میدان ميدهد که به تشدید ناامنی و تقویت تفکر "هرکس برای خود" و "همه برای من" میانجامد.
بنابراین در سایه عدم امنیت اجتماعی، رضایتمندی از زندگی و شرایط اجتماعی کاهش یافته و یاس و انفعال، افسردگی فردی و اجتماعی جایگزین شادابی، تحرک و نشاط ميشود. در چنین شرایطی است که فرد به خاطر حفاطت از خود در برابر تهدیدات گوناگون بر گرفته از اجتماع در غیاب قانون و مقرراتی که ضامن ادامه حیات جمعی و اجتماعی است، به هر وسیلهای برای حمایت از خود و دور شدن از مسائل و خطرات به خود بیشتر مياندیشد تا بقای جمع و اجتماعی که در آن زندگی ميکند.
امنیت نه تنها یکی از مهمترین وظایف و کارکردهای دولتها در عصر مدرن است، بلكه بزرگترین دغدغه هر نظام سیاسی است که با عناصر اقتصادی، ایدئولوژیک، فرهنگی، اجتماعی و نظامی پیوند خورده است. اهمیت این موضوع البته به نظر ميرسد که در میان کشورهای در حال توسعه دو چندان باشد؛ زیرا امنیت در این کشورها، امر پیچیده ای است و پیوندهای موجود میان ابعاد گوناگون آن، عامل پیچیدگی بیشتر آن است. یکی از موضوعاتی که از دهه ۱۹۸۰ به این سو، در دستور کار محققان و علاقمندان امنیت پژوهی قرار گرفته است، موضوع دایره و ابعاد امنیت است. فرا گذاشتن از منحصر دیدن امنیت در بُعد نظامی، گرچه دستاورد بزرگی بوده و هست اما تا مشخص شدن ابعاد گوناگون و زوایا و ابهامات فراوان آن، راه طولانی باید پیموده شود. البته بايد اذعان و تصديق نمود، امنيت يكي از عناصر بنيادي بُعد سياسي نظم اجتماعي محسوب ميگردد و داراي ابعاد متنوعي است كه شامل ذهني و عيني، داخلي و خارجي، فردي و جمعي ميباشد و از لحاظ گستره نيز شامل حيطههاي ملي، منطقهاي و جهاني است، از جنبه سطح به سطوح خرد و كلان تقسيم ميشود. هريك از اين ابعاد، گستره و سطوح امنيت به نوبة خود به خرده ابعاد ديگري تقسيم ميشود، براي مثال، امنيت در سطح خرد ميتواند شامل امنيت جاني، امنيت مالي، امنيت فكري، امنيت بياني، امنيت اخلاقي، امنيت شغلي و امنيت حقوقي باشد و امنيت در سطح كلان نيز ميتواند زيرسطوح اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، نظامي و طبيعي يا زيستمحيطي را در بربگيرد.
شناخت اندیشه اجتماعی متفکرانی که خارج از چارچوبهاي رایج در علوم اجتماعی مياندیشیدهاند، بدون علم و احاطه به تعریفی که از آنها از هستی، انسان و جامعه ارائه دادهاند، نه تنها چندان صحیح به نظر نمیآید، بلکه حتی گاه ميتواند زمینه پیدایش استنتاج گمراهکننده و انحرافی باشد.
امنیت در مكتب اسلام و در نزد عقلا و صاحبان فكر ابزار است نه هدف. کمااینکه کل سیاست نیز ابزار است. ابزاری در خدمت سیر الیالله در دنیای فانی طبیعت. به دیگر سخن امنیت بخشی از سیاست است و سیاست خود متأثر از نگاه هستیشناسانه و انسانشناسانه اوست. اگر سیاست و حکومت را ظرفی بدانیم که ارزشهاي یک ملت در آن حفظ ميشود و از قوه به فعلیت در ميآید، امنیت کار کردش ایمن ساختن و هموار کردن این شرایط است. مآلا اینکه نگاه هستی و انسانشناسانه منجر به این ميشود که نگرشی همهجانبه به امنیت و ابعاد آن داشته باشيم. در اين رویکرد علاوه بر جنبههاي نظامی، سیاسی، فرهنگی و... که بُعد مادی امنیت را تشکیل ميدهند، بُعد غیرمادی و فرادنیوی امنیت جوامع انسانی نیز بسیار مهم و تعیینکننده است.