در روزنامهها نوشته بودند که وزیر کشور در مورد بازداشت برخی مسئولان استانی دولت گفته: دستگیری نداشتیم فقط احضار بوده که دوستان رفتند و توضیحاتی دادند.
ما تا حالا جایی نرفتیم که با زبان خوش از ما توضیح بخواهند و برگردیم سر جای خودمان بنشینیم فلذا احساس میکنیم همچین چیزی اتفاق افتاده است.
احضار شده: میشود بپرسم برای چی احضارم کردید؟
احضارکننده: فقط قول بده که فکر نکنی بازدداشت کردیم.
احضارشده: آخ آخ
احضارکننده: شما میهمان عزیز ما هستید.
احضار شده: من نوشابه نمیخورم برای استخوانهایم ضرر دارد.
احضارکننده: به جان خودم اگر تعارف کنی ناراحت میشوم.
احضار شده: آخ آخ خب لااقل جرعه جرعه بنوشم اینجوری میجهد توی گلویم!
احضارکننده: خب درباره فلان موضوع چه اطلاعاتی داری؟
احضار شده: به نام خدا من مسئول فلان جا هستم و کور بشوم اگر دروغ بگویم که از چیزی خبر ندارم.
احضارکننده: یک نوشابه دیگر باز کنم؟
احضار شده: ببخشید دارد یک چیزهایی یادم میآید.
احضارکننده: بنویس پسرم!
یک دفترچه صد برگ پشت و رو را نوشته و هنوز دارد مینویسد. گاه گاهی که دهانش خشک میشود یک جرعه نوشابه مینوشد و مجددا شروع به نوشتن میکند. احضارکننده هم مدام تاکید میکنم که هیچ بازداشتی در کار نیست و فقط توضیحی میدهد و نوشابهای مینوشد و میرود دنبال کار و زندگی خودش!