اسلام ستیزی سیستماتیک در کشورهای غربی طی هفتههای اخیر از سوی سران فرانسه با محوریت امانوئل مکرون رئیس جمهور این کشور ابعاد تازهای گرفته است به گونهای که از قتل سوال برانگیز معلم تاریخ تا درگیریهای خونین در برخی شهرهای فرانسه سریعا به مسلمانان نسبت داده میشود. اسلام رادیکالی واژهای است که سران فرانسه و البته با حمایت از سران سایر کشورهای اروپایی به ویژه انگلیسیها به کار میبرند. آنها در حالی از اسلام رادیکالی نام میبرند که یک سوال مطرح است و آن اینکه اسلام رادیکالی از کجا آمده است؟ پیش از هر کلامی ذکر این جمله ضروری است که عقبه و پیوست علمانماها و دیندارنماها که شروع خشونت و کشتار میکنند به خوبی نشان میدهد که یا در طیف شیعه انگلیسی هستند و یا در جمع سنی آمریکایی که نمود آن را در وهابیت، بهائیت و دهها فرقه دیگر میتوان مشاهده کرد. در همین حال استعمارگری و جنایات غرب در کشورهای اسلامی مروج خشونت و ستیزه جویی بوده است که رفتارهای ضدبشری فرانسه و انگلیس در آفریقا و آسیا، سرآمد این استعمارگری بوده است. خشونتی که نه تنها مسلمانان بلکه پیروان سایر ادیان را نیز فراگرفته است که نتیجه سیاستهای استعماری، برده داری و غیرانسانی غرب در طول دورههای مختلف بوده است به گونهای که در هر دورهای میتوان تفکرات جنگهای صلیبی میان مسیحیان و مسلمانان را در تفکرات سران غرب مشاهده کرد. حمایت از اسلام ستیزان و تقویت جریانهای راست افراطی از دیگر کارکردهای غرب بوده است که نمود عینی آن حمایت آشکار انگلیس و فرانسه از سلمان رشدی مرتد بوده است.
نکته مهم آنکه گروههای تروریستی با پسوندهای به ظاهر اسلامی دست ساخت غرب بوده اند از القاعده و داعش که رسما سران آمریکا و انگلیس به ایجادشان اذعان کردهاند گرفته تا گروهکهای کوچک تروریستی همچون منافقین، جیش الشیطان، لشگر گنجوی پاکستان، الشباب سومالی و ... توسط دستگاههای اخلاقی غربی ساخته شدهاند. جالب توجه آنکه غرب در حمایت از این گروههای تروریستی به مبارزه با دشمنان تروریسم پرداختهاند که جنگ غرب علیه مقاومت نمودی از این رفتار است. این تروریسم پروری چنان است که آمریکا به ترور سردار سپهبد قاسم سلیمانی پیشگام مبارزه با تروریسم پرداخت.
البته تروریسم پروری غرب، صرفا در ایجاد گروههای تروریستی نمیباشد بلکه تروریسم دولتی آنها را نیز باید به آن افزود. جنایات تروریسم دولتی رژیم صهیونیستی علیه فلسطین، تروریسم دولتی غرب علیه ملت سوریه، عراق و یمن، جنایاتی که ۱۹ سال است نیروهای غربی در افغانستان و ۱۷ سال در عراق مرتکب میشوند، تروریسم دولتی غرب در لیبی و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین نمودی از این حقایق است. نکته مهم آنکه غرب در حالی تروریسم را بهانه ای برای اسلام ستیزی قرار داده که به اذعان جهانیان، این مسلمانان هستند که در قالب جبهه مقاومت بیشترین نبرد را علیه تروریسم و عوامل خشونت دارند چنانکه که اگر نبود جبهه مقاومت اکنون تروریسم سراسر جهان را به زیر سلطه درآورده بود.
در همین حال در میان اسلام ستیزی اخیر سران فرانسه چند سوال مطرح است از جمله اینکه چرا در حالی که سالانه صدها نفر در خشونتهای خیابانی و خانوادگی در فرانسه کشته میشوند ،هرگز نامی از مذهب و اعتقادات دینی قاتلان و قربانیان برده نمیشود ولی اکنون یکباره اعتقادات دینی افراد محور پردازش خبری خشونتها و ناآرامیها میشود؟
چگونه است که در فرانسه اسلام ستیزی آزاد است اما انتقاد از هولوکاست ممنوع است چنانکه «روژه گارودی» محقق فرانسه به خاطر پرسش درباره هولوکاست محاکمه و بازداشت شد؟
چگونه از آزادی بیان سخن گفته میشود که فردی همچون «کوربین» که ریاست حزب کارگر انگلیس را داشته به دلیل انتقاد از رژیم صهیونیستی از حزب کنار گذاشته میشود؟ چگونه غرب از آزادی بیان میگوید در حالی که شبکههای مجازی غربی از توئیتر و فیس بوک گرفته تا اینستاگرام، مطالب و صفحات منتقدان به اسلام ستیزی مکرون را حذف میکنند؟ چگونه میشود که این شبکهها صفحات انزجار جهانی از تروریسم سردار سلیمانی را حذف میکنند؟ این مدل آزادی بیان در این ابعاد گسترده از کجا نشات میگیرد؟ این سوالات و ابهامات، این مطالبه را در میان افکار عمومی جهان به ویژه جوانان فرانسه باید ایجاد نماید که چرا سران کشورهایشان به نفرت پراکنی و ایجاد انزجار میان پیروان ادیان الهی میپردازند؟ آنها با چه هدفی به دنبال تفکرات جنگهای صلیبی هستند؟ آیا این برگرفته از آن نیست که آنها وابسته به نظام سرمایهداری و صهیونیسم بین الملل، برای غارت جهانیان هستند؟ در نهایت میتوان گفت که سران غرب از جمله مکرون رئیس جمهور فرانسه متهمانی هستند که لباس قاضی پوشیده و با هوچیگری علیه اسلام به دنبال پنهان سازی ماهیت ضد بشریششان هستند.
نویسنده: قاسم غفوری