در روزهایی که برخی روزنامههای زرد سیاسی سعی کردند از خطر دوقطبیسازی روحانی- سلیمانی بگویند و بنویسند، در روزهایی که برخیها سعی کردند از همین روزها فضای کشور را به سمت انتخابات ببرند، در روزهایی که برخیها چهرهسازی میکنند و برای کاندیدای محبوبشان رقیبتراشی میکنند به یکباره یک نامه یا بیانیه و یا هر چه دلتان میخواهد اسمش را بگذارید، باعث میشود تا تیرهای در تاریکی برخیها به سنگ بخورد.
حاج قاسم سلیمانی توی یک نامه کوتاه و مختصر و مفید همه نقشههای برخی داخلیها و البته خارجیها را نقش بر آب میکند. مینویسد: «با اهدای سلام و درود خالصانه به محضر رهبر معظم و حکیم انقلاب اسلامی و ملت شریف و عزیز ایران؛ در پاسخ به اظهارات تفرقهافکنانه اخیر دشمن و مطالبی که حول آن بیان و القا میشود، عرض میکنم جبهه دشمنان انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی سخنان خود را همواره با هدف تفرقه و ایجاد تقابل بین صفوف متحد و یکپارچه مردم انقلابی و رشید بیان میکند؛ لذا هیچگاه نباید به آن توجه و اعتنایی کرد
حقیر سرباز صفر ولایت و نظام جمهوری اسلامی و ملت شجاع و عزیزتر از جانم بوده و انشاءالله با استعانت از خدای سبحان تا آخر عمر در همین جایگاه "سربازی" خواهم بود.
از همه برادران و خواهران عزیزم خواهشمندم با بیاعتنایی به اظهارات فریبکارانه و تفرقهافکنانه دشمنان اجازه ندهند وقت ارزشمند خدمتگزاران این ملت صرف اهداف و مقاصد شوم دشمنان گردد.»
در شرایطی که اتاق فکر تئوریسینهای اصلاحطلب سعی میکنند توپ را به زمین رقیب بیندازند و از مطرح کردن نام «قاسم سلیمانی» به عنوان کاندیدا از سوی جناح مقابل بپردازند، کافی است به سخنان چند ماه قبل یکی از فعالان و دست به قلم و میکروفون خودشان بیندازند و یادشان بیاید که او اولین بار در یادداشت یکی از روزنامههای حامی دولت نوشته بود: «اگر اصولگرایان جدا بخواهند در انتخابات سال ۹۶ به قدرت برسند، نامزد نهایی آنها یا احمدینژاد خواهد بود یا جناب سردار قاسم سلیمانی.»
همین توهم کاندیداتوری سردار سلیمانی البته برخیها را هم دستپاچه کرد. برخیها که اتفاقا از درون دولت هم صدایشان درآمد و توئیت تهدیدآمیز نوشتند که «بگذاریم حاج قاسم در قله اسطوره ای دفاع از حریم و حرم بماند. نگذاریم او را چون محسن و باقر به کارزار کلید و گازانبر بکشانند.»
منظور آن شخصیت «آشنا»ی دولت مشخص بود. اینکه اگر سلیمانی میخواهد برای ۹۶ با روحانی رقابت کند، باید صابون جوسازی و تخریبها را به تن بزند. تبلیغاتی از جنس آنچه لابد در مناظرات ۹۲ وی برای تخریب قالیباف و رضایی طراحی کرده بود.
شاید در نگاه خوشبینانه مطرح کردن برخی نامها و شخصیتها به عنوان رقیب و نفر مقابل حسن روحانی این باشد که «برخیها» سعی میکنند تا با اسم بردن از برخی آدمها که برخی از آنها حتی یک دقیقه هم به کاندیداتوری خود فکر نکردهاند، به نوعی در زمین حریف گل بزنند.
رسانهای شدن این نامها به زعم آنها حداقل دستاوردش این است که میتوان آنها را سوزاند و با فضاسازی رسانهای، پروپاگاندای تبلیغاتی و البته جنگ روانی یا آنها را از صرافت حضور در انتخابات انداخت و یا اگر هم حضور یافتند، از پیش باخته باشند.
اما این فقط یک روی سکه است. شاید مشاوران دست چندم به این نتیجه برسند که خالی کردن میدان و سوزاندن رقیبهای احتمالی میتواند راهکار باشد، اما واقعیت جای دیگری است.
اینکه اسم قاسم سلیمانی به عنوان کاندیدا مطرح شود و بعد هم جنگ روانی کلید-گازانبر راه بیفتد، حاصل برنامههای دیگری است. اگر قرار بود «کلید» کاری انجام دهد، طی این سه سال که مدام در سوراخ قفل نظام سلطه گیر کرده بود، به کاری آمده بود.
اما حمله «گازانبری» به سربازان جبهه مقاومت داستان دیگری دارد.
اول آنکه «شاهکلید» برخیها با این ترفند، اول میتواند به جای گشایش در کارها، قفلی بر روی مسیر باز مقاومت بزند. به عبارتی دیگر، برخی دوستان و یاران و مشاوران به این نتیجه رسیدهاند که حالا که ما «حال» کار کردن نداریم، بهتر است برای خراب کردن کار دیگران که در جبهههای خود نسبتا موفق عمل کردهاند «همقسم» شویم و نگذاریم موفقیتهای آنان به چشم بیاید. با این کار هم دیگر نیازی نیست که چندان تلاش کنیم و هم میتوانیم تمرکز «موفق» ها را به هم بزنیم و با چون و چرا کردن چوب لای چرخشان بگذاریم.
به نظر شما چنین نمیتواند باشد؟ واقعیت اینجاست که چالش اصلي اين قوم اين است که قاسم سلیمان و یارانش نامهایي هستند كه میجنگند و پيروز هم هستند، بنابراين مردم در ذهنشان این سوال پیش میآید که چرا وقتی میتوان جنگید و پیروز شد، برخیها همه توان خود را پای میز مذاکره میبرند و دست خالی برمیگردند؟!
اما این یک وجه قضیه دوم است. موضوع دیگر آن است که آن «شاهکلید» به دنبال این است که پرونده منطقه را به شکل دیگری رقم بزند.
همین چند ماه پیش یعنی در همان زمانی که برخیها بحث کاندیداتوری سردار سلیمانی را مطرح میکردند، قائم مقام وزیر خزانهداری آمریکا در جلسه استماع کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان گفته بود که «تحریمهای باقی مانده ایران که بسیار هم «قدرتمند» هستند تنها در صورتی تعلیق خواهند شد که ایران در حوزه های موشکی، منطقه ای و حقوق بشر «تغییر محاسبه» بدهد.»
آن «تغییر»ی که آنها به دنبالش هستند به نظر شما چه میتواند باشد؟ تضعیف توان دفاعی و بحثهایی درباره اصلاحیه بودجه نظامی در این پازل میگنجد یا نه؟ آیا برخیها به دنبال آن نیستند که «برجام منطقهای» را روی میز بگذارند و نظام را مجبور به چانهزنی با دشمن بر سرِ توان دفاعی کنند؟
برخی مشاوران و حامیان به این نتیجه رسیدهاند که برای شکستن تحریم و ایجاد مقبولیت برای دولت فقط یک راه مانده است: «پایین کشیدن کرکره مقاومت در منطقه»
راستی همین چند روز پیش «دنیس راس»، سیاستمدار کهنهکار آمریکایی در مصاحبه با بخش انگلیسی نشریه عربستانی «مجله» مستقر در لندن گفته بود: «وقتی شما فشار را روی آنها افزایش میدهید و برای آنها راه گریز میگذارید آنها میفهمند که لازم است برای جلوگیری از لطمه خوردن به منافشعان بایستی رفتارهایشان را تعدیل کنند. و پیشنهاد من این است که اعمال فشار بر روی آنها در پاسخ به رفتار منطقهایشان، نه تنها تندروها را تقویت نمیکند بلکه آنها را تضعیف میکند، چون با این کار شما دارید هزینههای رفتارهای بد را به آنها گوشزد میکند.شما میخواهید چه کسی موفق شود؟ قاسم سلیمانی یا روحانی؟ سپاه و بسیج به سمت رویکرد تقابلجویانه گرایش دارند در حالی که طیف روحانی بیشتر به سمت رویکرد عادیسازی روابط متمایل است. بنابراین پیشنهاد من این است اگر شما میخواهید بر موازنه قدرت بین آنها اثر بگذارید راهش کنار آمدن با کارهایی نیست که قاسم سلیمانی در منطقه انجام میدهد، بلکه باید هزینهها بر ایران به خاطر اقدامات سلیمانی را افزایش داد.»
ظاهرا برای تماشای «آفتاب برجام» فقط یک راه باقی مانده است: «چادر شب کشیدن به روی چهره خورشید»