«تروريسم» يکي از مهمترین مباحثي است که اکنون در ميان سياستمداران و انديشمندان سياسي از آن زياد سخن به ميان آورده میشود و به دليل اهميت چنين موضوعي، آثار مکتوب و غير مکتوبي در قالبهاي گوناگون، تدوين و ارائه گرديده است؛ و اين قلم باتوجه به شرائط حساس امروزجامعه جهاني ضروري میداند نکاتي رادراين خصوص يادآوري نمايد:
يکم) عمر ترور و تروريسم به قدمت بشريت است. تروريسم به همه اعصار، همه قارهها و همه آيينها تعلق دارد و نمیتوان پديده آشکار اضطراب و حس ناامني در برابر دشمن نامرئي را که بر همه جا چنگ انداخته ناديده گرفت؛ گر چه میتوان پيشينه تروريسم را به دوران جنگ سرد و رقابت ميان دو ابر قدرت شرق و غرب براي ضربه زدن به ديگري نسبت داد.
دوم) تروريسم، به مفهوم به کارگيري خشونت و تهديد با انگيزه سياسي است و با ترس، ارعاب و تهديد همراه است. از ديدگاه تروريستها، همه هدف هستند و کسي در امان نيست، اهداف بدون تبعيض انتخاب میشوند و هميشه استفاده از قتل، جرم، تهديد و...، براي رسيدن به هدفي انقلابي صورت میگيرد. هم چنين اقدامات خشونت آميز و غيرقانوني حکومتها براي سرکوب مخالفان خود و ترساندن آنان نيز، در رديف مفهوم تروريسم است که از آن به عنوان «تروريسم دولتي» ياد میشود.
سوم) جامعه بين المللي با بحران تعريف «تروريسم» مواجه است و حتي مذاکرات متعدد سازمان ملل براي ارائه تعريف مشترک کشورها از تروريسم به جايي نرسيده و همين امر زمينه را براي سوء استفاده کشورهاي قدرت طلب فراهم ساخته است تا براساس تعريف خود از «تروريسم»، منافع ملّي کشور خود را دنبال کنند و به جنگ با دشمنان خود به اسم «تروريسم» مبادرت ورزند.
چهارم) هرچند تروريسم يک آموزه سياسي نوپاست، استفاده از ارعاب از قديم الايام حربهاي در دست جنبشهاي معترض، شورشهاي سياسي و خيزشهاي اجتماعي بوده است. اما تروريسم سياسي معاصر تنها پس از انقلاب فرانسه، نخست در برخي جنبشهاي ايتاليايي و آلماني و بعدها در سيماي گروههاي روسي جلوهگر شد. تازهترين موج تروريسم نيز از دهه ۱۹۸۰ با برداشتهاي جديد از ملتگرايي، دين و خصوصاً استراتژيهاي جديد سياسي موردنظر قدرتهاي بزرگ، جهان را در نورديده است. بنبست پديد آمده پس از فروپاشي نظام دوقطبي، تروريسم را مانند سلاحي برنده در دست برخي قدرتها
قرار داد. برخي چالشها و تناقضات در ارائه تعريفي مناسب از تروريسم در اسناد بينالمللي، حربهاي موفقتر از سابق براي دولتهايي چون ايالات متحده امريکا ايجاد کرد. اين حربه پديده تروريسم بود. از اين حيث ميتوان تداوم و تغيير اين پديده را ارزيابي کرد.
پنجم) در سيستم بين الملل کنوني ديگر تروريسم به اقدام عليه دولتها محدود نمیشود زيرا دولتها تنها بازيگران عرصه بين الملل نبوده و نيروهاي فراملي جديدي نظير سازمانهای بين المللي، شرکتهاي چند مليتي و به طور عمده NGO ها به عنوان عوامل محدود کننده قدرت و امنيت دولتها وارد صحنه بين الملل شدهاند و همين امر سبب شده تا گستره تروريسم فراگير شده و علاوه بر دولتها، سازمانها، گروههاي مختلف، حتي افراد و ملتها را نيز در برگيرد.
ششم) تروريسم طاعوني از تبعات مدرنيته و نتايج ظلم و بي عدالتي در سطح جهاني است. آثار و عواقب اين بليه همه انسانها از غني و فقير و غربي و شرقي را دامنگير خواهد کرد. در اين ميان عدالت طلبي و دين باوري نيز مستمسک برخي از تروريستهاست و بايد خط و خط کشیها را معين کرد که آنچه آنها میکنند به نام انصاف و دين ثبت نشود.
هفتم) دين مبين اسلام داراي آموزههايی است که نه تنها حرکات تروريستي را غير مشروع میداند، بلکه توجه به احکام متعالي اين دين میتواند منشأ ايجاد قوانيني در نظام روابط بين الملل باشد که ريشه تروريسم را در جهان میخشکاند. از اينرو، کشورهاي اسلامي بايد کنفرانس سران اسلامي را محلي براي تنقيح اين مباحث قرار دهند و پس از جمع بندي، قوانين کشورهاي خود را بر اين اساس هماهنگ نمايند. مطمئناً مجامع بين المللي نيز خواهند توانست تا از اين قوانين الگو بگيرند و احکام متعالي اسلام ابعاد جهاني به خود بگيرد.
هشتم) در جهان کنوني، تروريسم، گروهها و فرقه هاي تروريستي حالت چند جانبه اي به خود گرفتهاند. تروريستهايي که از زمان گذشته تاکنون وجود داشتهاند عبارتند از: ناسيوناليستها، آنارشيستها، افراطيون و ...
اما در عصر حاضر، نحله جديدي از تروريسم پا به ميدان گذاشته است. در گذشته، جناحهاي سياسي از تروريسم پشتيباني میکردند. در آينده، تروريستها افراد همفکري خواهند بود که در قالب گروههاي کوچک عمل میکنند و ظاهراً به تنهايي و از راه ارسال محمولهها و مکاتبات حاوي مواد منفجره و کشنده، به ترور اقدام خواهند کرد. به هرحال، ايدئولوژي اين افراد گمراه کننده است. شناسايي تروريستهايي که به تنهايي و در قالب گروههاي کوچک عمل میکنند بسيار دشوار است، مگر اينکه اشتباه بزرگي مرتکب يا به طور تصادفي شناسايي شوند.
جان کلام:
امنيت حقيقي بستگي به اين دارد که همه جمعيت جهان در سيستم بينالمللي نقش داشته و بدون توجه به نژاد، جنسيت، مذهب، يا هرگونه وضعيت ديگر از حقوق بنيادين که اعلاميه جهاني حقوق بشر وعده داده است بهرهمند گردند. «جنگ عليه تروريسم» با بيتوجهي به ديگر دلايل عدم امنيت انساني با تضعيف اين چشمانداز، هنجارهاي حقوق بشري که امنيت انساني براي همه افراد بشر را وعده ميدهند را مورد تهديد قرار ميدهد. خطر تروريسم واقعي است و نميتوان به آن بيتوجه بود اما نبايد موجب شود که دولتها از ديگر خطراتي که به همان اندازه جنگ عليه تروريسم اهميت دارند غافل شوند.