نشست افغانستان با حضور کشورهای منطقه و گروهی از طالبان دیروز در روسیه برگزار شد. نکته قابل توجه آنکه حاضران در این نشست رسما اعلام کردند که نشست مذکور به منزله به رسمیت شناختن طالبان نمیباشد و صرفا در چارچوب برقراری ثبات و امنیت در این کشور صورت می گیرد. حال این سوال مطرح است که راهکار تحقق این مهم چیست؟ در این باب چند نکته محوری قابل توجه است: نخست آنکه بخش مهمی از عوامل حل بحران افغانستان در درون این کشور وجود دارد که محور آن را نیز اقدام طالبان برای تشکیل دولت فراگیر تشکیل میدهد. به رغم وعدههای مکرر طالبان مبنی بر تشکیل دولت فراگیر با حضور تمان گروهها و جریانها عملا این رویکرد صورت نگرفته است و همچنان ساختار به صورت یک جانبه میباشد. این امر در کنار نارضایتی مردمی تردیدهای جهانی را در باب کمک به افغانستان در پی داشته است. در همین حال این همگرایی طالبان، فرصتی را برای گروههای تروریستی ایجاد کرده تا با حملات تروریستی نظیر آنچه در قندوز و قندهار علیه شیعیان روی داد به دنبال بحران سازی امنیتی و کشاندن افغانستان به جنگ داخلی باشند.
بر این اساس اولین مولفه برای حل بحران افغانستان را تغییر واقعی رفتار طالبان در حکومت داری و تلاش برای برخورداری از ظرفیت تمام جریانها و گروههای افغانستانی برای اداره کشور و مبارزه با تروریسم تشکیل میدهد. در همین حال ۲۰ سال حضور غرب در افغانستان ناکارآمدی و عدم تعهد پذیری آنها را آشکار ساخته است لذا رویکرد طالبان به همگرایی با آنها قطعا دستاوردی برای این کشور ندارد و طالبان باید راه خود را در عمل با اشغالگران و نابود کنندگان افغانستان جدا نماید. دوم آنکه امنیت افغانستان همچون ناامنی در آن تاثیرات بسیاری بر منطقه خواهد داشت و استمرار روند کنونی تهدیدی برای امنیت این کشورها و کل منطقه است بویژه اینکه غرب تلاش دارد تا بحران امنیتی را به مولفهای علیه منطقه مبدل سازد.
در این چارچوب محور بودن حمایت های انسانی از مردم افغانستان برای مقابله با بحران انسانی در این کشور و کمک جمعی برای برقراری امنیت در آن امری ضورری است که از سوی کشورهای منطقه میتواند صورت گیرد. به هر تقدیر میتوان گفت که نشست مسکو زمانی میتواند به نتیجه مطلوب برسد که طالبان در مسیر اصلاح رفتار گام بردارند و کشورهای منطقه نیز تمام ظرفیتها و امکانات را برای حمایت از مردم افغانستان و مقابله با توطئه جنگ داخلی در این کشور به کار گیرند.
نویسنده: فرامرز اصغری
بر این اساس اولین مولفه برای حل بحران افغانستان را تغییر واقعی رفتار طالبان در حکومت داری و تلاش برای برخورداری از ظرفیت تمام جریانها و گروههای افغانستانی برای اداره کشور و مبارزه با تروریسم تشکیل میدهد. در همین حال ۲۰ سال حضور غرب در افغانستان ناکارآمدی و عدم تعهد پذیری آنها را آشکار ساخته است لذا رویکرد طالبان به همگرایی با آنها قطعا دستاوردی برای این کشور ندارد و طالبان باید راه خود را در عمل با اشغالگران و نابود کنندگان افغانستان جدا نماید. دوم آنکه امنیت افغانستان همچون ناامنی در آن تاثیرات بسیاری بر منطقه خواهد داشت و استمرار روند کنونی تهدیدی برای امنیت این کشورها و کل منطقه است بویژه اینکه غرب تلاش دارد تا بحران امنیتی را به مولفهای علیه منطقه مبدل سازد.
در این چارچوب محور بودن حمایت های انسانی از مردم افغانستان برای مقابله با بحران انسانی در این کشور و کمک جمعی برای برقراری امنیت در آن امری ضورری است که از سوی کشورهای منطقه میتواند صورت گیرد. به هر تقدیر میتوان گفت که نشست مسکو زمانی میتواند به نتیجه مطلوب برسد که طالبان در مسیر اصلاح رفتار گام بردارند و کشورهای منطقه نیز تمام ظرفیتها و امکانات را برای حمایت از مردم افغانستان و مقابله با توطئه جنگ داخلی در این کشور به کار گیرند.
نویسنده: فرامرز اصغری