رضاساده سپهر:
عوامل و عناصر جغرافيايي و به طور خاص مناطق جغرافيايي، در رويدادها و فرآيندهاي سياسي نقش دارند. يكي از اين مناطق جغرافيايي منطقه خاورميانه است كه نقش بيبديلي را در رويدادهاي جهان ايفا ميكند. اين منطقه به دلايلي از جمله انرژي، گذرگاههاي آبي و استراتژيك، وجود رژيم صهيونيستي و امنيت آن براي قدرتهاي بزرگ، بازار مصرف منطقه و... از اهميت زيادي در معادلات جهاني برخوردار ميباشد . اين ويژگيها در دو سده 20 و 21 اهميت داشته و دارد ولي چيزي كه اهميت اين منطقه را در قرن حاضر افزايش داده است، وجود منابع انرژي و اهميت آن در معادلات قدرت در سطح جهان است. درسرآغاز هزاره سوم، خاورميانه همچنان بينالمللي ترين منطقه دنيابوده و مسائل اين منطقه محل تداخل منافع بازيگران خارجي است و اين تداخل با ساخت قدرت در درون كشورهاي منطقه در ارتباط ميباشد.
همچنين هيچ منطقهاي در جهان به اندازه خاورميانه در تبيين مؤلفههاي جغرافيايي و پيوند آن با رفتارهاي سياسي اهميت نداشته و بايد علت اين امر را از اهميت نقش خاورميانه در رفتار منطقهاي قدرتهاي بزرگ و همچنين ميزان تنشهاي منطقهاي جستجو كرد.
عليهذا قبل از بحث و بررسي درخصوص مقوله موقعيت جغرافيايي سرزمين ايران در خاورميانه، ضروري است در ابتدا به اصطلاح و مفهوم خاورميانه و پيشينه تاريخي آن، به طور مختصر اشارهاي شود:
به نظر برنارد لوئيس، اصطلاح خاورميانه را نخستين بار يك مورخ وابسته به نيروي دريايي آمريكا به نام «ماهان» در اشاره به منطقهاي ميان عربستان و هند يعني خليجفارس مورد استفاده قرار داد كه البته مناسبت ويژهاي براي استراتژي دريايي داشت.
(در جنگ جهاني اول، فرماندهي نيروهاي بريتانيا در منطقه با عنوان فرماندهي خاورميانه منصوب گرديد) از آن زمان به بعد اين واژه به تدريج متعارف شد، و گاه مترادف با اصطلاح خاور نزديك به مفهوم ناحيهاي از شمال آفريقا به آن سو، به جز شبه قاره هند بكار رفته است. با اين وجود اصطلاح خاورميانه هنگامي شيوع، شهرت و اعتبار خاصي پيدا كرد كه در 22 مارس سال 1911، لرد كرزن در مجلس اعيان انگلستان و در ارتباط با مساله احداث خطوط راه آهن ضمن بحث درباره چگونگي اوضاع ايران، خليج فارس و تركيه در آسيا، از واژه خاورميانه استفاده كرد.
اما به رغم استعمال گسترده اصطلاح مذكور در عصر حاضر، هم اكنون «هيچگونه اجماع و تعريف واحدي در مورد مرزهاي جغرافيايي و سياسي خاورميانه وجود ندارد جغرافي دانان، مورخان، روزنامه نگاران و ديوان سالاران همه گي از اين اصطلاح استفاده ميكنند، اما هنوز تعاريف متفاوتي از آنچه كه منظورشان است در ذهن دارند.»
از نظرگاه تحقيق حاضر، خاورميانه منطقهاي جغرافيايي است كه كشور ليبي در غرب تا پاكستان و افغانستان در شرق گسترده و شمال آن به درياي مديترانه و درياي سياه و جنوب آن به اقيانوس هند شمالي و درياي عرب منتهي ميگردد. منطقه مزبور به طور عمده عرب نشين بوده و بازيگران منطقهاي غير عرب نظير ايران، تركيه، اسرائيل، پاكستان و افغانستان نيز در آن حضور دارند.
منظومه خاورميانه از گذشتههاي دور پراهميت بوده و دسترسي به ذخاير دانهاي خاورميانه، استراتژي امپراطوريهاي آتن، روم و بيزانس را تحت تأثيرخود قرار داده ،به طوريكه درختان سرو لبنان براي كاخها و معابد آنها الوار فراهم ميآورد. اين اهميت در دوران قرون وسطي و جنگهاي صليبي و نيز در هنگامه احياي اقتصادي اروپا كماكان برقرار بود. در اين اعصار، افزايش تقاضاي اروپا براي ابريشم و ادويهجات شرق، انگيزهاي شد براي احداث راههاي زميني و ترانزيت دريايي بسيار سودآور از آسيا به خاورميانه و از آنجا به بازارهاي ساحلي مديترانه. اما در اين اواخر، دسترسي به نفت خاورميانه امتيازي بوده كه تأثير ژرفي بر برنامهريزي استراتژيك و فزوني قدرت دولتهاي بزرگ بر جاي گذاشته است.
در ده الي پانزده سال آينده نيز جريان نفت و گاز طبيعي از دو منبع غني فسيلي خاورميانه (خليج فارس و درياي خزر) عناصر كليدي يك معادله جديد ژئوپليتيك خواهد بود كه عواقب مهمي خاصه براي غرب، روسيه، آسيا و نيز كشورهاي خاورميانه به دنبال خواهد داشت.
در نگاه اول موقعيت منحصر به فرد جغرافيايي اين منطقه چشمها را خيره ميكند چرا كه خاورميانه به عنوان پلي بين سه قاره آسيا، اروپا و آفريقا مطرح است و از اين نظر همچنان كه سوابق تاريخي نيز حكايت ميكند، اهميت ويژهاي دارد. اگر از چشماندازي ديگر و با نگاه اروپايي- آسيايي (اوراسيايي) به خاورميانه بنگريم، مشاهده ميكنيم كه خاورميانه نقش قلب قاره بهم پيوسته اوراسيا را ايفا كرده و به عنوان پيوند دهنده قارههاي آسيا و اروپا شناخته ميشود. همچنين در چارچوب جغرافيايي، وجود آبراههاي مهم و حتي استراتژيكي چون كانال سوئز، تنگههاي هرمز، بسفر، داردانل، بابالمندب، خليج فارس، خليج عدن، درياهاي مديترانه، عمان، سياه، سرخ، عرب، مرمره و بالاخره درياچه خزر، به لحاظ ژئواستراتژيكي ، ژئوپليتيكي، حمل و نقل و ارتباطات تجاري اهميت زايدالوصفي به منطقه خاورميانه بخشيده است. در همين رابطه، شايان ذكر است كه عمده ترانزيت هوايي بينالمللي ميان اروپا و هند، آسياي جنوب شرقي، خاور دور و استراليا از طريق شاهراه خاورميانه صورت ميگيرد. همچنين به جاي راههاي كاروان رو قديمي، جادهها و خطوط راهآهن در منطقه مزبور احداث شده كه در همه فصول سال قابل استفاده بوده و مقدار قابل توجهي از حمل و نقل بين المللي از اين طريق انجام ميگيرد. با اين وصف، بيدليل نيست كه افرادي چون كرسي، واژه «چهارراه» را عنوان كتابي برگزيدهاند كه در باب خاورميانه نگاشتهاند.
اما فارغ از جايگاه برجسته خاورميانه به لحاظ جغرافيايي، اين منطقه از نظر انرژي نيز اهميت فوق العادهاي دارد. چرا كه نزديك به 60 درصد ذخاير شناخته شده نفت و 35 درصد منابع گازي جهان در خاورميانه (و بخش بزرگ آن در خليج فارس) است. پيش بيني شده است كه در دو دهه آينده تنها پنج كشور بزرگ صادر كننده نفت يعني عربستان، ايران، عراق، كويت و امارات متحده عربي ميتوانند صادر كننده بزرگ نفت در جهان باقي بمانند و روزانه 26 ميليون بشكه نفت صادر كنند. بنابراين از اين زاويه، مادامي كه انرژي ديگري جايگزين انرژي فسيلي نشده است، خاورميانه اهميت راهبردي خواهد داشت. به بيان ديگر، به سبب وابستگي شديد كشورهاي صنعتي جهان به نفت، مجموعه خاورميانه در آتيه، نقش اقتصادي – امنيتي مهمتري در سياست جهاني بازي خواهد كرد. همچنان كه طبق آمارهاي سالهاي اخير (مشخصاً سال 2005) نيز خاورميانه با توليد بيش از بيست و چهار ميليون بشكه نفت در روز، افزونتر از 30 درصد توليد نفت جهاني را دراختيار دارد. علاوه بر نفت و گاز، در خاورميانه منابع كاني بسيار غني و متنوع نيز در سطح وسيعي وجود دارد كه به شدت مورد احتياج جهان صنعتي و به خصوص آمريكاييهاست كه در پارهاي از موارد حدود 50 تا 80 درصد منابع اصلي خود را از دست دادهاند و لذا ناگزيرند آن را از خارج از سرزمين خود تهيه كنند. با اين وصف، اين بخش از زمين، كماكان منبع اصلي و حياتي مواد خام و اوليه خواهد بود. افزون بر اينها، كشورهاي خاورميانه از آن حيث كه درآمد سرشاري از محل عايدات انرژي به دست ميآورند، به لحاظ اقتصادي ، بازار مصرفي عمده و بالفعلي براي فروش كالاهاي دول صنعتي و خصوصاً كشورهاي غربي هستند. مضاف بر اين، هنگامي كه پولهاي حاصل از فروش انرژي، با انبوه منازعات و اختلافات مرزي و قومي دولتهاي خاورميانه تلفيق ميگردد، اين مجموعه به خريدار بسيار بزرگي براي دريافت تسليحات قدرتهاي بزرگ، به ويژه قدرتهاي غربي و در رأس آنها آمريكا، مبدل ميشود. بدين ترتيب بخش بزرگي از دلارهاي نفتي حكومتهاي خاورميانه به خزانه قدرتهاي بزرگ غربي باز ميگردد.
خاورميانه از جهت فرهنگي، تمدني و معنوي نيز از منزلت والايي برخوردار است. چه، گذشته از وجود سه تمدن بزرگ ايران باستان، مصر باستان و بين النهرين، منطقه مزبور خاستگاه سه دين ابراهيمي يهوديت، مسيحيت و اسلام است و شهرهاي مقدسي چون مكه، مدينه و بيت المقدس كه كانون توجهات مذهبياند، در اين منطقه قرار دارند. در همين زمينه، دكتر سيد حسين سيف زاده،استاد علوم سياسي و روابط بين الملل دانشگاه تهران معتقد است « اگر شرق را تجلي گاه نگرشهاي عرفاني و غرب را تجلي گاه نگرشهاي عقلاني در نظر بگيريم، خاورميانه در طول چند قرن اخير تجلي گاه تعارض بين اين دو فرهنگ بوده است» گو اينكه در اين ميان، خاورميانه اصولاً در حوزه شرق و دنياي اسلامي جاي ميگيرد. البته از نظر گاه دكتر سيف زاده، خاورميانه «نقطه برخوردهاي درون فرهنگي» نيز بوده و همچنان در آتيه نيز خواهد بود. زيرا سرگشتگياي كه جوامع خاورميانه بدان دچارند و به همين سبب برخي خود را اسلامي، گروهي ملي، و بعضي ديگر در قالب ساخت هويتي ديگري تعريف مينمايند، بروز درگيري و تنش را ميان آنان محتمل ميسازد.
ناگفته نماند كه خاورميانه به جهت بحرانهايي كه در بطن خود دارد، نيز واجد توجه است. بر اين پايه، شايان توجه است كه اسرائيل از بدو تولد خود تاكنون يك پاي اصلي تشنجات، درگيري ها و بحرانهاي خاورميانه بوده و در آينده نيز خواهد بود. بحران آب، وجود رژيمهاي واپسگراي مطلقه كه مستعد بحرانهاي فراواني در افق زماني نه چندان دور هستند، در تركيب با اختلافات مرزي، ناهمگنيهاي قومي، مذهبي و بالاخره تفاوتها و تعارضات ايدئولوژيك ميان كثيري از كشورهاي اين منطقه به انضمام بسياري از مسائل تنش آفرين ديگر، خاورميانه را آبستن حوادث و لرزههاي شديدي در آتيه كرده است كه هم اكنون نيز برخي از آنها را شاهديم.
حال با عنايت به توصيفات مطروحه، اهميت و ماهيت بيبديل خاورميانه براي جهان امروز، روشن و مبرهن گشته است. تحقيقاً به همين دليل است كه آيزنهاور در دوران رياست جمهورياش در امريكا، خاورميانه را مهمترين منطقه استراتژيك جهان ميخواند و به دنبال وي، بورديس فون لوهازن، ژنرال بازنشسته ارتش اتريش از اين منطقه به عنوان مركز و هارتلند (سرزمين قلب) دنيا ياد ميكرد. در نظرگاه فون لوهازن، سرشت و ويژگي اخير خاورميانه سبب ميشود هر گونه آشفتگياي كه بر اثر عوامل بيروني در اين مجموعه پديد آيد، پيامدهايي براي قارههاي ديگر، خصوصاً دو قاره اروپا و آفريقا در برداشته باشد. به باور نامبرده، تحولاتي كه در منطقه خاورميانه ايجاد ميشود، بسان «سنگي است كه در درياچه آبي ميافتد و ما امواج آن را در تمام سطوح درياچه مشاهده ميكنيم.» اما به طور مشخص براي ايالات متحده آمريكا، منطقه خاورميانه به مثابة هارتلند عصر پيشروي، از چند جهت حائز اهميت است. بيترديد، اهميت نخست خاورميانه ناشي از وجود سوختهاي فسيلي، به ويژه نفت است. به گفته كثيري از تحليلگران، مهمترين هدف آمريكا از طرح ايده خاورميانه بزرگ، برقراري كنترل بيشتر بر جريان نفت از اين منطقه است. زيرا امروزه خاورميانه بخش بزرگي از نيازهاي نفتي غرب را تأمين ميكند. ايالات متحده كمابيش 25 درصد انرژي نفتي جهان را مصرف ميكند و چون منابع فسيلياش تنها پاسخگوي كمتر از نيمي از نيازهاي آن كشور است، پس آمريكا ناگزير است بيشتر انرژي مصرفي خود را از بيرون، خاصه از خاورميانه تأمين كند. آمريكا در واپسين دهة سده بيستم روزانه نزديك به 8/1 ميليون بشكه نفت و در سال 2005 كمابيش 5/2 ميليون بشكه نفت از خاورميانه وارد كرده و با گسترش يافتن ابعاد جغرافيايي خاورميانه (در برگرفتن كشورهاي حوزه خزر) و كاهش توليد نفت در ديگر مناطق و به اتمام رسيدن منابع نفتي ايالات متحده،واردات نفتي آمريكاازخاورميانه بزرگ افزايش خواهديافت. به جز آمريكا، اتحاديه اروپا، ژاپن، چين و هند نيز وابستگي افزونتري به انرژي فسيلي خاورميانه خواهند داشت و از اين منظر چنگ انداختن آمريكا بر خاورميانه، كشورهاي فوقالذكر را در مقولة انرژي محتاج و وابسته به آمريكا خواهد كرد. دليل دوم اهميت خاورميانه براي آمريكا، معطوف به مسئله امنيت اسرائيل است. خصوصاً در چارچوب طرح خاورميانه بزرگ، قرار است كه اسرائيل به صورت بازيگري چيره درآمده و در زمينه اقتصادي نقش اصلي را داشته باشد. همچنين در همين رابطه، پايان بخشيدن به مناقشات و درگيريهاي اعراب و اسرائيل به نفع اسرائيل، براي ايالات متحده آمريكا يك هدف عمده به حساب ميآيد. مضاف بر اين، منظومه خاورميانه به اين اعتبار كه از نگاه آمريكاييها، منبع اصلي صدور تروريسم- خاصه از نوع بنيادگرايانه و متحجرانه اسلامي- نيز هست، براي «واشنگتن» قابل توجه و مهم قلمداد ميگردد. فارغ از عوامل فوق، خاورميانه از اين حيث كه «به منزله پايگاهي در پشت سر روسيه» است و نيز از آن جهت كه سيطره بر منابع آن، ميتواند عامل بسيار مهمي در راستاي كند كردن رشد اقتصادي روزافزون چين باشد، براي سردمداران كاخ سفيد، منطقهاي بسيار حساس و استراتژيك محسوب ميشود.
جايگاه استراتژيك و ژئواكونوميك ايران
كشور ايران با قرار گرفتن در جنوب غربي آسيا، داراي يك موقعيت ممتاز ژئواستراتژيك براي تأمين انرژي ديگر كشورها، به طور شاخصي در كانون توجه جهاني قرار گرفته و نقش ويژهاي به ظرفيت موجود ايران جهت تأمين انرژي كشورهاي مختلف بخشيده است (شيخ عطار، 11:1385) به دليل برخورداري از پتانسيلهايي از قبيل موقعيت ممتاز ژئوپليتيك، منابع فراوان گاز و نزديكي جغرافيايي به درياهاي آزاد و تنگه استراتژيك هرمز، داراي يك جايگاه انحصاري در تأمين نفت و گاز كشورهاي آسيايي در مقايسه با ديگر كشورهاي رقيب يعني تركمنستان، قطر و روسيه است (شيخ عطار، 12:1385) با استفاده از اين متغيرها ميتواند تبديل به قدرت برتر
منطقهاي شود.
از سويي ديگر ايران با توجه به موقعيت ترانزيتي خود كه ناشي از برتريهاي ژئوپليتكي، يعني قرارگيري در چهارراه بينالمللي، حائز اهميت است. اين چهار راه آفريقا را به آسيا و آسيا را به اروپا متصل ميكند.
افزون بر اين ايران با آبهاي آزاد مرتبط است و داراي موقعيتي است كه دسترسي كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز را به آبهاي آزاد ميسر ميكند و قادر است در مقولاتي مانند سوآپ يا انتقال نفت و گاز، سوخت توليدكنندگان آسياي مركزي براي كشورهايي نظير افغانستان و پاكستان نقش مهمي را به عهده بگيرد (شيخ عطار، 15:1385).
ايران؛ قابليتها و برتريهاي ژئواكونومي
ايران به عنوان مهمترين كشور حوزه خليج فارس و به عنوان يكي از بازيگران اصلي و كليدي در وقايع مهم انرژي منطقهاي شناخته ميشود. بنابراين ميتوان چنين استدلال نمود كه ايران علاوه بر اعتبار ژئوپليتيكي داراي ارزش و قابليتهاي منحصر به فردي در زمينه ژئواكونومي نيز ميباشد.
از جمله اين قابليتها ميتوان به قرارگيري ايران در كنار خليج فارس، كه هارتلند انرژي فسيلي جهان است اشاره نمود. در شمال نيز درياي خزر وجود دارد كه اولويت دوم انرژي جهان به شمار ميرود. بنابراين پيوند ژئوپليتيك و ژئواكونومي ايران در درياي خزر و آسياي مركزي با موقعيت آن در خليج فارس كه كنترل بيش از نيمي از اين منطقه را در دست دارد و عامل بزرگي است كه منابع و نقش آفريني ايران را در آسيا و اروپا گسترش ميدهد و هر گونه تلاش كشورهاي ديگر براي ناديده گرفتن اين مقام ژئوپليتيك و ژئوكونوميكي ايران، و اعمال فشار بر اين كشور در خليج فارس و اخيراً در خزر موجب واكنش منفي ديگر كشورهاي رو به رشد خواهد شد (مجتهدزاده، 55:1375)
از ديگر قابليتهاي ژئواكونومي ايران ميتوان به نياز روزافزون كشورهاي در حال توسعه شرق آسيا اشاره نمود. ايران تنها كشوري است كه با توجه به موقعيت خاص ژئوپليتيكي و همچنين منابع انرژي فراوانش ميتواند پاسخگوي نياز اين كشورها باشد. اين كشورها در باطن تلاش ميكنند كه خود را از سلطه تصميمگيري آمريكا خارج نمايند بدين جهت مايلند با تنها كشوري كه در حوزه خزر و خليج فارس سياست مستقلي از آمريكا دارد رابطه نزديك برقرار سازند. (تحولات سياسي، 25:1380)
در اين ميان كشور چين با توجه به رشد دو رقمي اقتصادياش تكاپوي زيادي براي توسعه مشاركتهاي خود در انرژي با كشورهاي ديگر دارد كه ايران يكي از اين كشورهاست. ايران در حال حاضر مركز ثقل مهمي در ساختار امنيت انرژي چين محسوب ميشود و در ابتداي سال 2005 در رتبه سوم كشورهاي صادركننده نفت به چين بوده. ايران در ابتدا تنها 14درصد از نيازهاي وارداتي نفت چين را تأمين ميكرد اما بعد از امضاي يكسري توافقنامههايي در سالهاي 2005 و 2006 ميلادي، به يكي از بزرگترين صادركنندگان نفت به چين مبدل شد (مادسن، 2007/6/12).
از آنجا كه چين و اروپا خواهان چند قطبي شدن جهان در قرن بيست و يكم ميباشند و خود را به عنوان يكي از قطبهاي قدرت در صحنه روابط بينالملل قلمداد مينمايند لذا تلاش ميكنند به عناصر قدرت بويژه عناصر اقتصادي توسعه يافته كه جوهره آن عرضه آرام و بيدغدغه انرژي است، دست يابند. از آنجا كه چين و اروپا در قرن بيست و يكم رقيب آمريكا به شمار خواهند رفت، عقلاني است به دنبال راهكارهايي باشند تا بدان طريق عرضه سالم و بيدغدغه انرژي را براي خود تضمين نمايند. لذا ايران با توجه به موقعيت خاص و منحصر به فردش ميتواند بهترين گزينه اين كشورها براي تأمين
انرژي باشد.
از آنجا كه خليج فارس به طور سنتي كانون سياسي- امنيتي و همچنين محور اصلي فعاليتهاي اقتصادي ايران بوده و با پيروزي انقلاب و بر اثر كوششهاي ايالات متحده و نظر مساعد كشورهاي حوزه خليج فارس، دامنه نفوذش كمتر شده، نگاه به شمال به مثابه يك جهتگيري راهبردي يا به عبارتي جايگزين ساختن خزر، آسياي مركزي و قفقاز، شكل گرفته و به ايران اين امكان را ميدهد تا ضمن جبران ناكامي خود در حوزه خليج فارس از سياست يكجنبهگرايي آمريكا در منطقه آسياي مركزي و قفقاز جلوگيري كرده و راهبرد سلطهجويانه آن را با شكست مواجه سازد
(Washington D.C,1995:85).
اما عليرغم اين مسائل نقش محوري ايران با توجه به جايگاه ژئواكونوميك آن در توسعه مشاركت منطقهاي دچار چالش گرديده و تبديل اين جايگاه استثنايي ژئواكونوميكي به قدرت سياسي كه بتواند جايگاه ايران را در سطح بينالمللي ارتقا دهد در وهله اول نخست نيازمند مطالعه دقيق در مورد امكانات اقتصادي كشور اعم از بالقوه و بالفعل و سرمايهگذاري در منطقه است و ديگر اينكه ايران بايد در سياست خارجي خود اين مسئله را مورد توجه قرار دهد.
يكي از راههاي انتقال اين منابع به آبهاي آزاد، ايران است كه كوتاهترين، ارزانترين و امنترين راه ميباشد. از سوي ديگر عبور لولههاي نفت و گاز بر امنيت ملي ايران تأثير مثبت
خواهد داشت.
علاوه بر اين مطالب بايد گفت موقعيت خاص ژئوپليتيكي ايران به گونهاي است كه با عبور لولههاي نفت و گاز از خاك ايران، منجر به گستردهتر شدن همكاريهاي ژئواكونوميك اين كشور با جمهوريهاي آسياي مركزي و قفقاز باشد كه همكاريهاي بخش انرژي، همكاريهاي اقتصادي را به دنبال دارد كه نهايتاً منجر به يكپارچگي ژئوپليتيكي ايران با حوزه خزر خواهد شد. همچنين تأكيد بر همكاريهاي انرژي، اقتصادي و هماهنگيهاي وسيع سياسي ميتواند زمينهساز اعتمادسازيهاي عميق در منطقه گردد. (سريعالقلم، 35:1378).
نتيجه گيري
با پايان يافتن جنگ سرد و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، به مرور اولويتهاي جديدي در ابزارهاي نفوذ بين المللي پديد آمد به طوري كه ابزارهاي اقتصادي اهميت زيادي يافته و مناطق ژئوپليتيك و ژئواستراتژيك دچار تحول و تغيير شدند و تقسيم بندي مناطق جديد بيشتر بر اساس عوامل اقتصادي و جايگاههاي ژئواكونوميك تعريف شدند.
در اين بين جايگاه و نقش استراتژيك خاورميانه را با توجه به گفتههاي «بورديس فون لوهازن»، ژنرال بازنشسته ارتش اتريش، بهتر ميتوان درك كرد، او اعتقاد دارد كه خاورميانه مركز دنياي قديم است. مركزي كه در دل آن، منطقه خليج فارس قرار دارد و به منزله «مركز مركز» شناخته ميشود.
بنابراين در هزاره جديد، ژئوپليتك خليج فارس دچار تحول اساسي شد. در نظريههاي ژئوپلتيك گذشته، خليج فارس در شمار سرزمينهاي حاشيهاي محسوب ميشد. اما كنون در نظريههاي جديد ژئوپلتيك، خليج فارس به قطب زمين هارتلند تبديل شده است. در حالي كه راهبردهاي نظامي در قرن بيستم نقش اساسي داشتند و تسلط بر قلمروهاي زمين راهبردي در رأس موضوع است كه قدرت جهاني را كسي خواهد داشت كه بتواند بر منابع و خطوط انرژي بويژه نفت و گاز تسلط داشته باشد.
جايگاه كشور ايران نيز به عنوان يكي از مهمترين كشورهاي حوزه خليج فارس ضمن آنكه در دوران جنگ سرد از موقعيتي استراتژيك برخوردار بود، در قرن جديد نيز اين عامل با ديد ژئواكونوميكي انطباق يافته و موقعيت منطقهاي آن تبديل به موقعيت بين المللي گرديده است. اين موقعيت استثنايي جايگزين ناپذير ميتواند نقش محوري در تدوين استراتژي منظومههاي قدرت در سده حاضر در پي داشته باشد. ايران در منطقه خليج فارس و درياي عمان بيش از 2000 كيلومتر ساحل مناسب عملياتي و شمار زيادي جزاير استراتژيك در اختيار دارد و در شمال با دومين منبع نفت و گاز جهان هم مرز است.
اما با اين حال ايران با توجه به دارا بودن حدود 17 درصد از ذخاير گازي جهان، فاقد نقشي متناسب با ذخاير خود در بازارهاي جهاني است.
از صادرات 454/87 ميليارد متر مكعب گاز در دنيا از طريق خط لوله طي سال 2003 روسيه با برخورداري از 30 درصد از ذخاير اثبات شده گاز جهان، سهمي معادل 29 درصد را به خود اختصاص داده است. الجزاير نيز با برخورداري از 2/9 درصد از ذخاير اثبات شده گاز، داراي سهمي در حدود 10 درصد از كل صادرات گاز دنيا ميباشد. سهم قطر از بازار صادرات گاز نيز 3/2 درصد است. در حالي كه سهم ايران در بازار صادرات گاز تنها 76/0 درصد است و در بين كشورهاي صادر كننده گاز از طريق لوله در جايگاه شانزدهم جهاني قرار دارد. در صورت محاسبه گاز به صورت مايع، سهم ايران 5/0 درصد ميباشد.
از طرفي بزرگترين بازار بالقوه صادرات گاز ايران، بازار اتحاديه اروپايي است كه ميزان مصرف گاز طبيعي در اين اتحاديه به 725 ميليارد متر مكعب در سال 2025 خواهد رسيد و اين در حالي است كه اعضاي اتحاديه اروپا تنها 2 درصد از منابع گاز طبيعي جهان را در اختيار دارند و بيش از 16 درصد گاز مصرفي جهان به آنها اختصاص دارد (www.europa.eu.int/comm/energy.2004 ).
علي رغم آنكه در قلمروهاي ژئواكونومي جديد، ايران داراي نقش حياتي بويژه در منطقه خاورميانه به طور اعم و خليج فارس به طور اخص است و ميتواند به عنوان تنها كشوري كه ضمن تسلط بر سراسر كرانه شمالي از امكانات ويژهاي براي بازيگري در خليج فارس برخوردار باشد. ليكن از رهبري ژئوپليتيكي منطقه و تاثير گذاري بر سياستهاي توليد و انتقال انرژي محروم است.
اين نكته را هم بايد اضافه كرد كه ايران قادر با بازيگري چند وجهي لايه است. اين بازيگر قادر به ايجاد پيوندهاي اقتصادي – سياسي و حفظ و تقويت آنها در اين عرصه باشد. ايران به عنوان يكي از توليد كنندگان نفتي خاورميانه، بازيگري انتقال دهنده و تسهيل گر در عرصه پوششهاي انرژي امتياز بزرگ ديگري نيز دارد و آن تسلط بر تكيه گاه قلمرو ژئواكونومي خاورميانه است. به صورتي كه با اتصال حوزههاي ژئوپليتيكي مختلف، ميدان عملياتي دفاع از منافع ساير بازيگران را هم در اختيار دارد. به عبارت ديگر در نقشههاي ژئواستراتژي قدرتهاي بزرگ هم به عنوان بازيگر اول منطقهاي لحاظ ميشود.
در نهايت بايد خاطر نشان ساخت كشور ايران در كانون منطقهاي واقع شده كه محور اصلي فضاي سياسي حاكم بر آن اقتصاد انرژي است و به عنوان يك قدرت منطقهاي جديدي در حال ظهور است و يك نقش رهبري را در تعامل ديپلماتيك خاورميانه ايفا مينمايد. بنابراين امنيت آن در شرايطي برقرار ميشود كه جهت گيري اين واحد، هماهنگ با فضاي حاكم بر قلمرو خاورميانه باشد. در يك زنجيره غير قابل انكار، خاورميانه محور امنيت جهاني و ايران محور اصلي برقراري امنيت در خاورميانه است و از اين رو نقش محوري تأمين امنيت منطقهاي جهاني را به طور بالقوه داراست. به همين جهت به نظر ميرسد كه «آمريكا نيازمند ديدگاهي است كه به اين كشور بگويد، ايران چگونه بايد در يك سيستم جديد امنيتي خاورميانه لحاظ شود».