دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۶ - ۰۰:۱۹
کد مطلب : 102178
حضور وزیر خارجه انگلیس در تهران و مطالبه‌ای که از دست رفت

مکافات یک قرن سکوت

حق مردم از جنایات انگلیس چه زمانی استیفا می‌شود؟!
مکافات یک قرن سکوت

بوریس جانسون وزیر خارجه انگلیس در دو روز گذشته به ایران سفر کرده و در حواشی اینطور ذکر شده بود تا برای پیگیری یکی از شهروندان دو تابعیتی خود که به جرم جاسوسی در زندان جمهوری اسلامی است مذاکراتی را صورت دهد اما با نگاهی به پرونده خیانتهای انگلیس به این ماجرا می‌پردازیم که در این سفر و با تعدد دیدارهایی که برای جانسون برنامه‌ریزی شده بود چه فرصتی برای بیان نکاتی از سوی مقامات ایرانی قابل طرح در این دیدار بود که از دست رفت. بر همین اساس و با توجه به اینکه کشورهایی همچون انگلیس از حق یک شهروند معمولی خود که حتی خیانتش ثابت شده برای فشار بر کشورهایی که سیاست‌های متفاوت با آنها اتخاذ می‌کنند نمی‌گذرند پرونده‌هایی را که می‌شد در سفر جانسون مطرح کرد را مرور می‌کنیم:

سکانس اول؛ آسید جیکاک خائن انگلیسی
جیکاک یا آسید جیکاک! برای مردم مناطق نفت خیز جنوب و خصوصاً مردم مسجدسلیمان و عشایر بختیاری نامی کاملاً آشناست. نامی که به نماد شیادی، نیرنگ بازی و حیله‌گری آن هم از نوع خطرناک آن یعنی انگلیسی تبدیل شده، با گذشت قریب به ۶۰ سال مردم این مناطق به کسانی که به نیرنگ، مکر و حیله و البته سیاستمداری از نوع خاص کلمه مشهورند لقب جیکاک می‌دهند!
اما او کیست؟! باید گفت که میجر جیکاک مامور سازمان اطلاعاتی انگلیس بود که سال‌ها در مناطق جنوبی کشور به جاسوسی و اجرای برنامه‌های دولت متبوعش اقدام می‌کرد و از سادگی مردم منطقه سوء‌استفاده کرده بود. او به مدت هفت سال برای شخصی از طایفه «موری» به عنوان شخصی کر و لال چوپانی کرد و در این فرصت توانست با گویش، فرهنگ، باورها و اعتقادات بختیاری‌ها کاملاً آشنا شده و این آموزه به حدی بود که تشخیص او از غیر بختیاری‌ها بسیار مشکل بود. خصوصاً اینکه با شگردهای خاص تفاوت ظاهری خود را نیز بوسیله گریم‌های مداوم با چهره بختیاری‌ها به حداقل می‌رساند و البته چنانچه حکایت می‌کنند آنقدر بر زبان و گویش و تاریخ و فرهنگ بختیاری مسلط بود که چنانچه کسی نیز می‌خواست از ظاهر او به خارجی بودنش مشکوک شود با صحبت کردن و روبرو شدن با اطلاعات او یقین پیدا می‌کردند که وی بختیاری است! جیکاک در جنگ جهانی دوم تلاش وافری مصروف داشت تا بر ناامنی و تنش‌های موجود در بین بختیاری‌ها فائق آید و ناآرامی‌های منطقه بختیاری که به وسیله ابوالقاسم خان بختیاری رهبری می‌شد، خاموش کند تا از گسترش ناامنی به مناطق نفت خیز جلوگیری کند. مهراب امیری به نقل از یکی از خوانین بختیاری آورده است که روزی جیکاک در حضور تمام سران و رؤسای طوایف بختیاری با لحن تملق‌آمیزی خطاب به جمعیت در حالی که به مرتضی قلی‌خان اشاره می‌کرد گفت: حضرت اشرف(یعنی مرتضی قلی‌خان) پدر من است و هرچه امرکند ما (انگلیسی‌ها) انجام خواهیم داد. این اظهار تملق از جانب کسی که مأمور رسمی انگلیس یعنی نماینده دولتی بود که می‌رفت در جنگ جهانی دوم فاتح شود به معنای آن بود که انگلیس در رقابت میان ابوالقاسم خان بختیاری - طرفدار آلمان - و مرتضی قلی خان طرفدار انگلیس حمایت تمام و کمال را از مرتضی قلی خان خواهد داشت. (گارثویت؛۱۳۷۴: ۲۲۹؛ غفارپور، ۱۳۸۴: ۱۲۷)
جیکاک در دوران جنگ جهانی دوم، در تحریک سران قبایل و عشایر جنوب و برپایی «نهضت جنوب» سهم زیادی داشت. چنانکه برخی منابع از جمله روزنامه «ایران ما» نیز به نقل از «یک مسافر مطلع» در این باره نوشت:
«قریب به دو هفته پیش از اولتیماتوم ناصر قشقائی و طغیان جنوب (۲۵/۶/۲۹) مستر جیکاک به همراهی «حشمت‌الدوله فرنود » مشاور قضائی شرکت نفت برای بازرسی تشکیلات محقر شرکت نفت شیراز که بیش از دو تلمبه در سراسر شهر ندارد، به شیراز آمد و پس از ملاقاتی که در باغ ارم با خسرو قشقائی نمود غفلتا سر زیر آب کرده ، ناپدید شد. مستر جیکاک با طیّاره از خوزستان به بوشهر آمد و از بوشهر تا شیراز که تماماً منطقه عشایری است، در ظرف چند روز با اتوموبیل طی کرد. گفته می‌شد که نامبرده در سر راه ملاقاتی با خوانین حیات داودی و تنگستانی و بویراحمدی و ممسنی به عمل آورده است.»(ایران ما ، ۲۱/۷/۲۵ شماره ۶۵۲ )
با خاتمه جنگ جهانی دوم جیکاک به استخدام شرکت نفت ایران و انگلیس درآمد. می‌گویند حکومت واقعی مناطق نفت خیز در دست او بود. در سال ۱۳۲۹ شمسی که موضوع ملی شدن نفت مطرح گردید، جیکاک برای جلوگیری از ملی شدن صنعت نفت تمام تلاش خود را بکار برد تا بتواند نهضت ملی شدن نفت را بی اثر و مضمحل کند و همچنین سلطه استعمار انگلیس بر ایران و به ویژه مناطق نفتی همچنان استمرار داشته باشد.
او علاوه بر تشویق بختیاری‌ها به بی‌توجهی به ملی شدن صنعت نفت، تلاش داشت تا در کار هیئت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس خلل ایجاد کند. جیکاک در راستای تحقق این اهداف یک جریان شبه دینی را در مناطق نفتی به ویژه محل استقرار شاخه هفت لنگ بختیاری، سازماندهی کرد. این جریان مرموز که بیش از هر چیز بر انکار دنیا، ترک آن، کناره‌گیری از امور دنیوی و بی‌ارزش بودن خاک و نفت تاکید داشت، «تولویی» یا «طلویی» و «سروشی» نام داشت. می‌گویند طلوعی ناشی از حالتی بود که جیکاک انگلیسی با اتصال برق بر بدن مردم ایجاد می‌کرد و نوعی شوک به افراد وارد می‌ساخت. برخی از شنیده‌ها نیز حکایت از آن دارد که احتمالاً از قرص‌های روان گردان استفاده می‌کرد و نوعی حالت گیجی، بی‌تعادلی و هذیان‌گویی در اشخاص ایجاد می‌کرد. زیرا «سُروشی» در بین مردم به معنی دیوانه، مجنون، شیدا و ناهشیارمی‌باشد.
جیکاک ابتدا با کمک عصای الکتریکی، عمامه و ریش نسوز، شعبده بازی و ساختن اشکال مار و افعی، باران مصنوعی و... در بین عشایر قدرت نمایی کرد و با تحقیر و غلبه بر برخی سادات و ملاهای محلی، توانست اعتماد بسیاری از عامه مردم را جلب کند. ملاها و برخی روحانیون کم‌سواد بی‌خبر از مکر و حیله جیکاک مقهور و مغبون شده در گوشه‌ای منزوی شدند و یا به جیکاک پیوسته و اصطلاحاً «سر طلویی» یا سر دسته شدند. بسیاری با تاثیرپذیری از القائات جیکاک و ایادی آن، گروه‌های را تشکیل دادند که در راس آن یک سردسته (سرطلوعی) قرار داشت. این افراد ضمن کناره‌گیری از فعالیت‌های دنیوی و امور روزمره، در کوی و برزن و روستاها گشت وگذار کرده و شعار می‌داند «هرکی مهر علی در دلسه، نفت ملی سی چنسه» (کسی که مهر حضرت علی در دلش جای دارد، به نفت ملی نیاز ندارد).
در برخی از مناطق کار به جایی کشید که در یکی از گروه‌ها طلویی در روستایی از توابع اردل، شخصی ادعا کرد خداست، فرد دیگری مدعی شد حضرت علی(ع) است و فرد دیگری خود را قنبر، غلام حضرت علی(ع) نامید. این توطئه که با دخالت دولت انگالیس برای کشور و مردم خسارات زیادی را درپی داشت قابل پی‌گیری است.

سکانس دوم؛ هولوکاست ۹ میلیون ایرانی
آیا می‌دانید هولوکاست واقعی در ایران رخ داده است؟ از قحطی بزرگ در ایران چه می‌دانید؟ آیا می‌دانید مابین سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ بیش از ۴۰ درصد جمعیت ایران جان خود را از دست دادند و همه این فجایع را انگلیس‌ها به بار آورده‌اند؟
طی سال‌های ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ ایران با وجود اعلام بی‌طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل‌عام قریب به ۱۰ میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه‌بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و این کشور هنوز هم از انتشار آن‌ها ممانعت می‌کند. گزارش زیر با توجه به کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع انگشت شمار موجود درباره هولوکاست ۹ میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عکس‌های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است. با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به ایران، شکل‌گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه‌های پایتخت پیش آورد.
در همین زمان قحطی در ایران بیداد می‌کرد و همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می‌کشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می‌کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین‌النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران شد.
سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری‌ها، مبتلایان جان خود را از دست می‌دادند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می‌نویسد: «در همين قحطي نيز بود كه نيمي از جمعيت پايتخت از گرسنگي تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هيزم‏ وار بر روي هم انباشته شده، كفن و دفن آنها ميسر نمي‏گرديد و قيمت گندم از خرواري ۴ تومان به ۴۰۰ تومان و جو از من ۲ تومان به ۲۰۰ تومان رسيده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نمي‏شدند.»
میرزا خلیل‌خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می‌گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است: «از يكي از گذرگاه‌هاي تهران عبور مي‏كردم. به بازارچه‌ اي رسيدم كه در آنجا دكان دمپخت‌پزي بود. رو به روي آن دكان، دو نفر زن پشت به ديوار ايستاده بودند. يكي از آنها پيرزني بود صغيرالجثه و ديگري زني جوان و بلندقامت. پيرزن كه صورتش باز بود و كاسه گليني در دست داشت، گريه‏ كنان گفت: اي آقا، به من و اين دختر بدبختم رحم كنيد؛ يك چارك از اين دمپخت خريده و به ما بدهيد، مدتي است كه هيچ كدام غذا نخورده‌ ايم و نزديك است از گرسنگي هلاك شويم. گفتم : قيمت يك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخريد. گفتند: نه آقا، شما بخريد و به ما بدهيد چون ما زن هستيم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشيده و ما متضرر شویم. يك چارك دمپخت خريده و در كاسه آنها ريختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوري سريع اين كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، ديدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سير نشده‏ ايد يك چارك ديگر برايتان بخرم، گفتند: آري بخريد و مرحمت كنيد، خداوند به شما اجر خير بدهد و سايه‏ تان را از سر اهل و عيالتان كم نكند.
از آنجا گذشتم و رسيدم به گذرِ تقی‌خان. در گذر تقی‌خان يك دكان شيربرنج فروشي بود. در روي بساط يك مجموعه بزرگ شيربرنج بود كه تقريباَ ثلثي از آن فروخته شد و يك كاسه شيره با بشقابهاي خالي و چند عدد قاشق نيز در روي بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت مي‏كردم و نزديك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختري افتاد كه در كنار ديواري ايستاده و چشم به من دوخته بود. دفعتاَ نگاهش از سوي من برگشت و به بساط شيربرنج فروشي افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بيشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سياه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقريباَ به رنگ كاه درآمده بود بسيار خوشگل و زيبا بود. همين كه نگاهش به شيربرنج افتاد لرزشي بسيار شديد در تمام اندامش پديدار گشت و دستهاي خود را به حال التماس به جانب من و دكان شيربرنج فروشي كه هر دو در يك امتداد قرار گرفته بوديم دراز كرد و خواست اشاره ‏كنان چيزي بگويد اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالي كه صداي نامفهومي شبيه به ناله از سينه‌‏اش بيرون آمده، به روي زمين افتاد و ضعف كرد. من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه يك بشقاب شيربرنج كه رويش شيره هم ريخته بود آورده و چند قاشقي به آن دختر خورانديم. پس از اينكه اندكي حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : ديگر نمي‏خورم، باقي اين شيربرنج را بدهيد ببرم براي مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگي نميرد.» نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می‌خریدند و برای سربازان خود احتکار می‌کردند!
از گزارش‌های مطبوعات آن زمان کاملا روشن است که در تابستان ۱۹۱۷ ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفه‌ای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در ۱۸ اوت ۱۹۱۷ چنین گزارش می‌دهد: «بر اثر تلاش‌های دولت، هم‌اکنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از ۳۵ تومان به ۳۰ تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در ۲۱ سپتامبر ۱۹۱۷ می‌نویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود می‌آورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمی‌تواند اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطان‌آباد به کاشان ممنوع است و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال می‌شود».
اما در حالیکه رسانه‌های تحت کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی ۶ میلیون یهودی در جنگ جهانی دوم می‌پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی ۹ میلیون ایران در این رسانه‌های به اصطلاح بی‌طرف چیزی شنیده نمی‌شود. این در حالیست که اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می‌کند ولی حتی یک سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند، بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار می‌گیرند؛ گویی مصائب خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد. آیا این جنمایت قابل پیگیری نبود؟! یا حداقل یادآوری.

سکانس سوم؛ انگلیس و مقابله با نهضت جنگل
قیام استقلال‏‌طلبانه میرزا کوچک خان جنگلی در شرایطی رخ داد که ایران و جهان شاهد تحولات بزرگی بود. وقوع جنگ جهانی اول، اشغال ایران و تشدید تعدّیات روس و انگلیس، فروپاشی امپراطوری‎های تزاری و عثمانی، شرایط جدیدی را به وجود آورده بود و میرزا را در جبهه‏های متعدّدِ مبارزه با تعدیات روس تزاری، دست‎اندازی‎های استعمار انگلستان، انقلابی نمایان وابسته، روس‌های کمونیست شده، شبکه مخفی عوامل انگلستان در ایران، عوامل فرقه ضالّه بهائیت و رژیم کودتایی درگیر کرد. استعمار انگلستان با درک اصالت و پایگاه مردمی نهضت جنگل و احساس خطر از ناحیه آن که می‎توانست با گسیل قوای خود به تهران و پیوند با شخصیت‎های دینی و ملی نظیر شهید مدرس، تمامی برنامه‎های شوم آنان را نظیر قرارداد ‎۱۹۱۹«م» و یا روی کار آوردن دیکتاتوری رضاخانی را به هم بزند، با استفاده از عوامل و امکانات خود در صدد نابودی نهضت جنگل برآمد. دستگاه جاسوسی انگلستان با طراحی نقشه‎ای پیچیده که در اجرای آن از عواملی نظیر انقلابی نماها و چپگرایان وابسته، و دشمنان قسم خورده اسلام همچون وابستگان به فرقه ضاله بهائیت بهره برد و نهضت جنگل را از دورن با بحران مواجه ساخت و نهایتاً آن را نابود کرد.

سکانس چهارم؛ توطئه قتل امیرکبیر
«جیمز فریزر» مأمور انگلستان در ایران که به صورت جهانگرد وارد کشور شد، در مورد امیرکبیر و مانع بودن او در مقابل سیاست‌های انگلیس گزارشی می‌نویسد که در نهایت منجر به کشته شدن قائم مقام می‌شود:«بدیهی است در مرحله اول باید از دستِ وزیری که باعث اصلی همه این بدبختی‏هاست خلاص شد، کسی که پادشاه خود را در بردگی مطلق نگاه می‏دارد، کسی که در هر مورد فقط نقش خود را ایفا می‌‎کند و به پیشبرد نظرات خویش توجه دارد، در حالی که با روش معیّنی به نظر می‏آید هر پیشنهاد انگلیس را خنثی می‌سازد و با آن مخالفت می‏کند. چنین کسی هرگز نمی‏تواند در راه اصلاحات اساسی گام بردارد… کسان دیگری هم هستند؛ اشخاصی که اهمیت و ارتقای خودشان را مدیون نفوذ انگلیس می‌دانند و در نتیجه نسبت به قدرت انگلیس حساسیت دارند و در دست دولت انگلیس آلت و وسیله مطلوبی خواهند بود. شاه خوشحال خواهد شد که از این بردگی نجات پیدا کند و اگر مطمئن به پشتیبانی مؤثری باشد، در این زمینه همکاری خواهد کرد. قائم مقام دوستان بسیار کمی دارد و دشمنانِ خیلی زیاد، به طوری که کار اگر با مهارت انجام شود، سقوط او را یک مسأله ساده‏ای می‏نماید.»

سکانس پنجم؛ فرقه ضاله بهائیت تحت‌الحمایه انگلیس
ارتباط بهاییت به خصوص پیوند آن با انگلیس ، مورد اجماع مورخین است. اعطای لقب «سِر» و نشان «نایت هود» توسط دربار لندن به عباس افندی، پیشوای بهاییان، که به پاس خوش‌خدمتی‌های وی صورت گرفت از واقعیات مسلم تاریخ معاصر است که این خوش خدمتی‌ها شامل تامین آذوقه برای ارتش بریتانیا در قدس، استفاده از نفوذ و نظریات پیشوای بهاییت، جاسوسی بهاییان در ایران برای انگلیس در هنگامه جنگ بین متفقین و متحدین و… است. جالب آنکه پس از اشغال فلسطین توسط انگلیس عباس افندی سلطه انگلیس‌ها را «برپاشدن خیمه‌های عدالت» شمرد و البته انگلیس هم عباس افندی را زیر چتر حمایت خود گرفت.

سکانس ششم؛ تفرقه بینداز و حکومت کن
اتفاقات خونین ٣٠ تیر و نقش آیت‌الله کاشانی در ایجاد وحدت مردم برای این قیام ، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها را به این نتیجه رساند که تنها راه شکست دکتر مصدق از بین بردن حمایت آیت‌الله کاشانی است، حسین مکی که خود از نزدیک شاهد وقایع آن زمان بوده در خاطرات خود می‌نویسد: «آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و عوامل آنها در وقایع ٣٠ تیر ١٣٣١ برای برداشتن دکتر مصدق به این نتیجه رسیده بودند که تا آیت‌الله کاشانی و چند نفر از اعضای مؤثر جبهه ملی که سمت نمایندگی مجلس را دارند با دکتر مصدق متحد و متفق می‌باشند، محال است که بتوانند او را از کرسی نخست وزیری به زیر اندازند .مؤثرترین و بهترین راه حصول به این مقصود را برهم زدن اتحاد و اتفاق بین کاشانی و جبهه ملی با دکتر مصدق می‌دانستند، بنابراین همان سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را به کار بستند و به آن عمل کردند.»!

سکانس هفتم؛ کودتای انگلیسی ۲۸ مرداد با مشارکت ام‌آی۶
طرح سرویس اطلاعاتی انگلیس در زمینه کودتای ٢٨مرداد ابتدا به وسیله چرچیل نخست وزیر انگلیس تصویب شد و با تمهیداتی حمایت دولت آمریکا نیز جلب شد. سالیان سال کودتای ٢٨ مرداد به عنوان کودتای آمریکایی شهرت داشت ولی امروزه اسناد و اعترافات دولتمردان بریتانیا همچون وزیر خارجه سابق انگلیس «جک استراو» کاملا مسجل می‌کند که این طرح بیش‌تر صهیونیستی – انگلیسی بود تا آمریکایی و حتی سرویس اطلاعاتی انگلیس با بزرگنمایی خطر کمونیسم و انجام تحریکات و آشوب‌های پنهانی، مثلاً در ماجرای سفر اورل هریمن به ایران در ۲۳ تیر ۱۳۳۰، توانستند به تدریج آمریکایی‌ها را با خود هم عقیده کنند.عامل مهم دیگری که تاکنون مورد توجه جدی مورخین ایرانی قرار نگرفته است؛ طرح سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس و آمریکا برای تشدید اختلافات و انداختن بمب به خانه علما به نام هواداری از مصدق بود. در چارچوب این طرح است که در ۱۰ مرداد ۱۳۳۲ یعنی ۱۵ روز پیش از شروع عملیات، گروهی به نام هواداران مصدق با چوب و چماق به خانه کاشانی حمله کردند و نارنجکی به داخل خانه پرتاب نمودند که به مجروح شدن عده‌ای انجامید. شبکه‌های خرابکاری فوق همچنین نامه‌هایی را با امضای حزب توده برای علما، به ویژه آیت‌الله العظمی بروجردی، می‌فرستادند و آنها را تهدید می‌کردند که به زودی ما قدرت را به دست خواهیم گرفت و شما را ‌دار خواهیم زد.

سکانس هشتم؛ فتنه ۸۸
نمونه‌های متعددی از خراب‌کاری‌های عاملان انگلیس در قضایای پس از انتخابات سال ۸۸ وجود دارد: حضور آشکار دیپلمات‌های انگلیسی با نمادهای سبز در میان آشوبگران، نفوذ برخی از رابطین امنیتی سفارتخانه‌ در ستاد کاندیداهای خاص و اعزام جاسوس‌های انگلیس در ظاهر خبرنگار به ایران و پوشش همه‌جانبه اتفاقات منتهی به انتخابات تنها نمونه‌هایی از کارشکنی‌های انگلستان در فتنه ۸۸ است. در این بین بی‌بی‌سی نیز با دامن زدن به حوادث و متشنج نشان دادن اوضاع، امنیت کشور را تهدید می‌کرد.سفارت انگلستان در تهران به عنوان مرکز فرماندهی، هدایت جریان انحرافی را برعهده داشت. طبق شواهد و مدارک موجود این سفارتخانه تحت پوشش نیروهای محلی، افرادی را بین اغتشاشگران فرستاده و مطالب مورد نظر خود را به آنها القا می‌کرد. درپی بروز دخالت‌های افراد سفارت انگلیس، در همان روزها ۸ تن از کارمندان این سفارتخانه دستگیر شدند.
به عنوان نمونه محمدحسین رسام فرزند میرمهدی ۴۳ ساله تحلیلگر ارشد بخش سیاسی سفارت انگلستان در تهران متهم شد به جاسوسی برای بیگانگان. بدین شرح که متهم مزبور به اتفاق آرش مؤمنیان وظیفۀ ملاقات با فعالین قومی و سیاسی نمایندگان احزاب و تشکل‌های سیاسی، اقلیت‌های مذهبی، تشکل‌های غیردولتی، ارتبا‌ط‌گیری با برخی افراد در رده‌های مدیریتی و مهم کشور، حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها رابرعهده داشته و با جمع‌آوری اخبار و گزارش از نشست‌های خود اقدام به ارسال آن به لندن می‌کرده است. وی در ادامه با حضور در سطح خیابان‌های تهران (در تاریخ‌های ۲۴، ۲۵و ۲۸ خرداد ۸۸) اخبار مربوط به وقایع اغتشاشات را جمع‌آوری و به طریق فوق ارسال می‌کرده است.
وی به همراه توماس برن دبیر دوم سیاسی سفارت انگلیس و خانم شئون مورفی دپیلمات سفارت استرالیا در دفاتر تبلیغاتی آقای موسوی تردد کرده به علاوه درشهر مقدس قم به اتفاق آلکس پینفیلید دبیر اول سیاسی سفارت انگلیس با علی ماهر از اعضای ستاد مرکزی میرحسین موسوی ارتباط برقرار کرده و اخبار مربوط به تجمع‌ها و ناآرامی‌ها و تصمیم‎های آقای موسوی در قبال تحولات را جمع‌آوری و به خارج از کشور منتقل کرده‎اند، با عنایت به گزارش وتحقیقات معاونت ضدجاسوسی وزارت اطلاعات و اعترافات متهم، حسب تحقیقات قضایی انجام شده مجرمیت متهم محرز و مسلم شد.
انگلیسی‌ها در تمام دوران تاریخ شانه به شانه آمریکایی‌ها با ما دشمنی کردند و اگر نگوییم جلوتر از آنها بوده‌اند باید بگوییم حرکت آنها گام به گام بوده است و همپای آنها جلو می‌آمدند و در بسیاری از موارد نیز حالت پیشرو و تحریک کننده داشتند که این مسئله نشان می‌دهد بعد از انقلاب هم آنها از دشمنی خودشان با ملت به هیچ‌وجه کم نکردند و همچنان طبق رویه گذشته در جهت مخالفت و دشمنی با ملت ایران قدم برمی‌دارند.
با این وجود، بدون عذرخواهی دولت انگلیس به خاطر این همه جنایتش در طول تاریخ علیه ملت ستمدیده ایران و اینکه راه‌اندازی دوباره سفارت این دولت در خاک کشورمان چه مشکلی از مشکلات کشور را حل می‌کند سوالی است که باید از رئیس‌جمهورمحترم و وزیر امورخارجه‌اش پرسید؟!! آیا اینها قابل طرح نبود؟! 

نویسنده: مائده شیرپور

https://siasatrooz.ir/vdcgux9q7ak9zq4.rpra.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی