اخیراً محمدباقر قالیباف شهردار تهران نامهای خطاب به «جوانان انقلابی و دلسوز ایران» منتشر کرد که در بخشی از آن آمده است: به این باور رسیدم که «تغییرِ اساسی در نحوة کنشِ جریانِ اصولگرایی» یکی از مطالبات اصلیِ امروز شما جوانان مومن و دلسوزِ انقلاب و کشور است.
وی افزود: امروز دیگر روشن است که اصولگرایی باید با حفظِ مبانی و ارزشهایِ انقلابیِ جمهوریِ اسلامی، در نگرش و شیوة سیاستورزی خودْ متحوّل شود و با گفتمان و چهرههایی نو، حرکت در راستایِ «نواصولگرایی» را هرچه زودتر آغاز کند.
قالیباف با اشاره به اینکه این انقلاب با تکیه بر شور و انگیزه جوانان پیروز شد و این نظام با فداکاری آنها بقای خود را تضمین کرد اظهار داشت: یکی از کارهای بزرگْ جسارتِ «خودانتقادی» و متحوّل کردن اصولگرایی، بدونِ تضعیفِ این جریان در مقابل رقیبی است که اصلیترینِ هنر آنْ تزریقِ ترسِ مصنوعی به جامعه، به قصدِ فراموش کردنِ وعدهها و ناکارآمدیهایش است.
وی با تاکید بر اینکه «خودانتقادی» و تغییر نشانه قوت است و نه ضعف تصریح کرد: این مهم زمانی اتفاق خواهد افتاد که شما امیدوارانه، فعالانه و آتشبهاختیار وارد صحنه شده، منتظرِ اقداماتِ از بالا به پایین در جریانِ اصولگرایی نباشید؛ زیرا تحلیلِ رفتارهایِ پس از انتخاباتِ برخی دوستانْ نشان میدهدْ تصمیمگیری در این مورد در رأسِ جریانْ همچنان دچارِ اختلال است.
قالیباف نخستین گام در انجام این رسالتِ مهم و به سر منزل مقصود رساندنِ آن را ترسیم ویژگیها و مبانیِ «نواصولگرایی» دانست و در این باره به طرح سوالات زیر پرداخت:
۱- از یک منظر آسیبشناسانه، «اصولگرایی» چه ضعفهای ساختاری، عملکردی و رویکردی دارد که باید آنها را اصلاح کرد؟ «نواصولگرایی» در این سه مورد کدام دغدغهها را باید مورد توجه قرار دهد؟ چتر نواصولگرایی باید شامل کدام گروههای جامعه باشد؟
۲- چگونه و با چه روشی میتوان از اصولگرایی به سمت نواصولگرایی حرکت کرد؟ و چهرههای جدیدی که میتوانند این کار را انجام دهند باید چه خصایصی داشته باشند و نقش جوانان در این روند چیست؟
۳- جایگاه مردم در نواصولگرایی چگونه باید باشد؟ آیا ما نیازمند بازگشت به مردم و توجه به مطالبات و نقش آنها در اداره همه امور نیستیم؟ چگونه میتوان بدون چشم پوشی از آرمانها با واقعیتِ تغییرِ سبکِ زندگیِ طبقة متوسط کنار آمد؟
۴- شیوه تعامل نواصولگرایی با دولت چگونه باید باشد؟
۵- نسبت نواصولگرایی با رهبری انقلاب، نهادهای حاکمیتی و جریانهایِ سیاسیِ رقیب چگونه باید باشد؟
در خواست برای جریان خود انتقادی و حرکت به سمت نواصولگرایی موضوعی است که مدتهاست که مطالبه صاحبنظران این جریان است.
اینک به نظر میرسد که جریان اصول گرایی اندکی که با بدنه اجتماعی فاصله گرفته است. انتخابات اخیر ریاست جمهوری هم نشان داد که اصولگرایان اگر چه توانستند به رای خوبی در رقابت با جناح مقابل دست یابند اما به علت عدم ارتباط با آنچه در بستر اجتماعی رخ داده است و موجب فاصله اجتماعی ایجاد شده، نتوانسته است به نتیجه مطلوب خود دست یابند.
پذیرش انتقاد
در این میان به نظر میرسد که اصولگرایان اگرچه به درستی دریافتهاند که اگر خواهان بقای این جریان هستند، باید ارتباط خود را با بدنه اجتماعی نزدیک کنند، اما متاسفانه راه را چندان درست نرفتهاند.
به عنوان مثال اخیراً شاهد بودیم که یک رسانه اصولگرا با دعوت از یک خواننده زیر زمینی انتقاد بسیاری از اصولگرایان را برانگیخت.
اما متاسفانه بسیاری از اصولگرایان در این جریان، اقدام این خبرگزاری را توجیه کردند که این امر نمیتواند روش درستی برای برای خود انتقادی باشد.
باید توجه داشت پنهانسازی نارساییها و ناکاستیها باعث میشود که ما نتوانیم این پیام را به افکار عمومی بدهیم که اصولگرایی، جریانی انعطافپذیر و نقدپذیر است.
این امر سبب میشود که دیگران اصولگرایان را به عنوان گروهی با افکار مقدس، متصلب و غیر قابل اشکال به جامعه نشان دهند.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که جریان اصولگرا نیز مانند بسیاری از جریانهای سیاسی اشتباهات و خطاهایی را داشته است بنابراین لازم است که در اولین گام برای حرکت به سوی نواصولگرایی باید اشتباهات و خطاهای خود را بپذیرد و به جامعه هم نشان دهد که در حال بازخوانی عملکرد گذشته میباشد و اصولگرایی و عملکردمان خود را مقدس نمیداند.
حرکت به سوی نواصولگرایی
یادمان باشد که اصولگرایی، امتیاز مثبتی در درون خود دارد و آن به معنی اعتقاد به مبانی انقلاب اسلامی است. این امر میتواند بزرگترین برتری را در به چالش کشیدن رقیب مهیا کند.
این جریان از یکسو نیازمند درک عمیق تحولات است و از سوی دیگر نیازمند تفسیر دقیقی از شرایط خود و جریانهای سیاسی رقیب در جامعه. پویایی اصولگرایی مستلزم برنامهها و ایدههای جدید بوده و اصولگرایان باید به عنوان بازیگر اصلی در این مسیر گام بردارد. اصولگرایان ناچار باید به خود تحرک داده و روح جمعی پویایی را در درون این جریان (با تمام دشواریهای احتمالی آن) تقویت کنند. در عین حال این جریان نیاز به ارتباط بیشتر با نسل نو و جوان دارد.
در این زمینه ریزشها و رویشهای اصولگرایی، موضوع مهمی است. اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، باید اذعان کنیم، بسیاری از نخبگان اصولگرایی دهه پایانی عمر خود را میگذرانند و برخی چهرههای مطرح این جریان، چشم بر جهان فانی بستهاند.
زمانی که رهبری انقلاب از جوانسازی نظام سیاسی سخن گفتند، این جوانسازی در سطحی خردتر در مورد جریان سیاسی اصولگرا نیز ضرورت و اولویت دارد. بحثی حیاتی که انجام آن نیاز به تحولی ساختاری در نگرشها و رفتارهای کنونی طیفهای مختلف اصولگرا دارد. بدیهی است هرگونه جوانسازی با مقاومتهای درونی در برخی از بخشها همراه باشد. لذا انتظار میرود ابتدا اصولگرایان این بحث را موشکافی کرده و در آن دقیق شوند.
این تجدید حیات باید با پشتوانه نیروهای فکری و اندیشمندان داخلی جریان اصولگرایی و با نگاه به نسل آینده کشور با یک سلسله نشستها و مناظرات درون گروهی و با تفکر تغییر و ترمیم و دیدگاههای باز انجام شود.
ضرورت برنامهریزی و آیندهنگری
از سوی دیگر باید توجه کرد که برنامهریزی برای جریانهای سیاسی امری مقطعی و موقت نیست و آنها باید با نگاه به واقعیتها و ضرورتها این امر را پیگیرانه دنبال کنند.
اصولگرایی باید با آیندهنگری پیشروتر از حرکت ملت برنامهای اساسی برای اداره کشور را طراحی و پیریزی کنند. جریان اصولگرایی باید نگاهی سیستمی به نظام سیاسی کشور برای پویا کردن آن داشته باشد و در فضای انفعالی و متناسب با بروز وقایع حرکت نکند. اصولگرایان باید با برنامه متناسب با نسل پیشرو و جوان قادر باشند بهبود شرایط اقتصادی و زیست شادمانه برای مردم را مورد توجه خود قرار دهند. اصولگرایان باید با جذب حداکثری نخبگان فکری و پرهیز از خودخواهیهای فردی و شخصی با نگاه به توسعه ایران بتوانند کارشناسان را در درون خود جذب کنند و با بررسی مناظرات گروهی برنامه قابل قبول و منسجمی برای اداره کشور ارائه دهند.
اصولگرایان میتوانند هویت نوین خود را با عبور از الگوهای سیاسی رایج و ایجاد نهضت روشنگری پیام تغییر را به مردم منتقل کند.