شاید از نظر اغلب افراد، دوران اصلاحات زمانی برای یک رفرمیسم سیاسی بود، اما واقعیت آن است که آن جریان سیاسی بیشتر از عرصه سیاست، باعث تغییرات فرهنگی در سطح جامعه شد.
دوران دوم خرداد با آن وزارت فرهنگ و ارشاد تساهل و تسامحش شرایطی را ایجاد کرد که اتفاقات ضد فرهنگی، ضد اسلامی و ضد ایرانی جان بگیرد. کافی است روزنامههای آن زمان را که به صورتی قارچ گونه سبز میشدند و برای هر نوع هتاکی به اسلام و انقلاب هم برای خود توجیهی فراهم میکردند بیندازیم. اما آنچه در این سطور قرار است به آن بپردازیم، موضوع سر و شکل گرفتن سینمایی است که در آن دوران تحت عنوان «سینمای اجتماعی» جان گرفت. دورهای که در آن سینماگرانی که کمترین ارادتی هم به انقلاب نداشتند، توانستند دست خود را در جیب جمهوری اسلامی کنند و با استفاده از بودجه این نظام فیلمهایی دقیقا بر علیه آن بسازند.
وزیر آن زمان فرهنگ و ارشاد دولت، کسی بود که تا میتوانست برای «برخی» سینماگران سنگ تمام میگذاشت. درست مثل صدها مجوز نشریهای که در اختیار یک گروه تندروی خاص قرار داده بود.
جالب آنکه در همان سالهای ابتدایی دولت اصلاحات، وزیر تساهل و تسامح گفته بود: «جشنواره فیلم فجر ویترین سیاستهای دولت است»
پس طبیعتا فیلمهایی که به اسم نقد جامعهشناسانه به تخریب جمهوری اسلامی میپرداختند و اتفاقا هم در جشنوارههای داخلی و هم فستیوالهای بینالمللی جایزه میبردند، ناشی از همین نوع رویکرد بود.
این دسته از به اصطلاح «هنرمندان» در هشت سال دولت به اصطلاح «اصلاحات» تا توانستند به ساختار نظام حمله کردند و به بهانه نقد آسیبهای اجتماعی سعی در به نمایش گذاشتن ناتوانی و ناکارآمدی انقلاب اسلامی و تخریب چهره دینمداران و متعهدان داشتند.
آن هشت سال بالاخره تمام شد و دوره دیگری در ساختار سیاسی و البته فرهنگی ایران شکل گرفت. فیلمسازان پر و بال گرفته در دوران اصلاحات، باز هم با همان فرمان جلو رفتند و اتفاقا سنگ تمام گذاشتند. مدیران کارنابلد آن زمان هم در برخی مواقع برای آنکه از قافله روشنفکری عقب نمانند، اجازه دادند، برخیها همچنان با بودجه بیتالمال فیلم سیاه بسازند.
اما نقطه عطف این ماجرا به انتخابات سال ۸۸ برمیگردد. زمانی که اغلب سینماگران به طرفداری از کاندیدایی خاص با شال و روسری و مچبندهای سبز در فیلمها، میتینگها و تجمعهای میرحسین موسوی شرکت میکردند و اتفاقا در همان برنامهها نه تنها به رئیسجمهور قانونی کشور، انواع و اقسام توهینها را روا داشتند که حتی برخی پا را فراتر گذاشته به بهانه نقد دولت نهم، انگشت اتهام را به سمت و سوی نظام بردند.
پس از مشخص شدن نتایج انتخابات هم همین افراد نه تنها به چارچوبهای قانونی و اجتماعی کشور توجهی نداشتند که اتفاقا به صف افرادی پیوستند که در حال تهیه آتش برای یک فتنه بزرگ بودند. آنها با شعار «حمایت از مردم» سعی کردند به هر شکل ممکن بر رای مردم غلبه کنند، اما همان مردم، در یک روز تاریخی بساط فتنه را جمع کردند.
در دوران دولت دهم، برخی از این افراد از به شکست کشیده شدن کودتای سبز دچار سرخوردگی شدند و تصمیم گرفتند در راه مبارزه با دولت قانونی، سکوت! کنند. اما عده دیگری هم بودند که اتفاقا کیاست به خرج داده و همچنان سعی کردند با بودجه دولتی فیلمهایی ضد دولتی و حتی ضد حکومتی بسازند.
با پایان آمدن عمر دولت دهم، و در بحبوحه انتخابات سال ۹۲، همان جماعت طرفدار فیلمهای اجتماعی! لباس سبز از تن به در کردند و خلعت بنفش پوشیدند و به پشتیبانی از کسی برآمدند که با وعدههای زیادی دستکم در حوزه فرهنگ و هنر توانسته بود نظر آنها را برای بازگشت و برداشت دوباره از کیسه بیتالمال جلب کند.
دولتی بر سر کار آمد که ادعای آن را داشت که «هنرمند نه زینتالمجالس است نه اپوزیسیون» و «تقسیم هنرمندان به هنرمندان ارزشی و غیرارزشی بیمعناست» با همین شعارهای دهان پرکن از «آزادی» هنرمندان گفت: «هنر و آزادی رابطه مستقیم دارند. در غیر فضای آزاد، هنر واقعی خلق نخواهد شد. در بخش هنر نمیتوانیم با دستور هنر را بیافرینیم و خلق کنیم. هرگونه فضای امنیتی میتواند جوانه هنر را بخشکاند، به تعبیر اقبال، گفت هرگاه خشک مغزی کوتهنظر زمام امور را در دست گرفت، هنر مجال بروز نیافت» و یا اینکه «هنرمند نه قرار است نوک پیکان تحولات سیاسی باشد و نه قرار است گوشهنشین خرابات و خانه. هنرمند قرار نیست هر چه دولت یا جامعه یا حتی روشنفکران میگویند، به تصویر بکشد، که برداشت خود را دارد و قرار هم نیست که با دولت یا جامعه در ستیز باشد و بجنگد.»
طی قریب به سه سال گذشته تنها دستاورد دولت برای سینماگرانِ حتی موافق تنها انداختن «کلید» به قفل خانه سینما بوده است و احتمالا تشییع آبرومند برای درگذشتگان!
اما با این حال هنرمندان و سینماگرانی که پشت دولت تدبیر ایستادند، علیرغم همه سرخوردگیها از عدم عملی شدن وعدهها همچنان با دولت همراهی کردند و سعی کردند، مشکلات بزرگی که به مردم فشار میآورد را نادیده بگیرند. آنها حتی در انتخابات سال گذشته هم با انگیزههای مختلف از یک فهرست انتخاباتی دفاع تمام قد کردند و حتی برای برخی «آقازادهها» (که الان در ماجرای فیشهای حقوقی پای خودشان و ابوی گرامیشان در میان است) سنگ تمام گذاشتند.
اما حالا همین سینماگران که مدعی «فیلم اجتماعی» و «نقد جامعهشناسانه» با فیلمهایشان بودند، به شکلی عجیب سکوت کردهاند. طرفداری از دولت را کمکم و به صورت چراغ خاموش کنار گذاشتند، اما اینکه چرا صدایشان در مقابل این همه بیعدالتی در دولت در نمیآید، جای تعجب دارد. چطور میشود که مدعیان حمایت از مردم، در مقابل این همه تبعیض در زندگی مردم و دولت حرفی برای گفتن ندارند و نمیتوانند مثل «اعتراض»، «خانه پدری»، «لانتوری»، «گس»، «عصبانی نیستم»، «قصهها»، «تلفن همراه آقای رئیسجمهور» و... فیلم بسازند؟
آیا یک جریان دولتی بر دهان آنها «چسب» زده یا خودشان نمیتوانند در قبال اشتباهی که کردند به یک باور درست برسند؟
آنهایی که طی سالهای قبل برای خوشآمد خارجیها سعی در تخریب چهره بینالمللی جمهوری اسلامی داشتند، چرا در مقابل موضوع مهمی مثل «فیشهای حقوقی نجومی» به شکلی عجیب سکوت کردهاند؟ در چنین موضوعی اتفاقا نظام جمهوری اسلامی خواهان شفافیت، برکناری و حتی مجازات متخلفان است، اما کسی در گستره وسیع سینما و هنرهای نمایشی، تمایلی به نقد اجتماعی! ندارد؟ چطور میشود برخی هنرمندانی که تا پیش از این نقش اپوزیسیون را ایفا میکردند، و برای تخریب چهره دولتها کار میکردند، حالا روزه سکوت گرفتهاند؟ آیا در این گرمای تابستانی و در روزهایی که بحث حقوقهای نامتعارف همچنان داغ است، میشود باور کرد، آدمهایی که خود را منورالفکر و حامی حقوق مردم میدانستند به خواب زمستانی رفتهاند؟
بحث فیشهای نجومی موضوعی بود که دولت در ابتدا سعی داشت، بر روی آن خاک بپاشد و از یک آبروریزی بزرگ جلوگیری کند، بعد که تعداد آنها افزایش یافت و پیگیری آن مطالبه مردم و رهبری شد، مجبور به برخی برکناریها و بیانیهها شد.
اینکه جبر فضای جامعه و خواسته مردم دولت را مجبور به برخی برخوردها کرد به کنار، اما چرا اهالی فرهنگ و هنر اینبار نمیخواهند در کنار مردم بایستند؟
چرا در مراسم افطاری اخیر هنرمندان با رئیسجمهور از بازگشت «آرامش، عقلانیت و همزیستی به سینما»، پخش آگهی فیلمها در رسانهها و ماهوارهها، تقدیر و ستایش از برجام سخن به میان آمد یا در یک مراسم دیگر، یک بازیگر سینما و تلویزیون از رئیسجمهور عاجزانه خواست تا حکم «نجس» بودن برخی حیوانات را لغو کند، اما هیچکس به فکر مردم نبود و از رئیسجمهور نپرسید چرا پرداخت حقوقهای نجومی برای دولت «شب عزا» نبود؟ چرا کسی نپرسید این هم حیف و میل بودجه بیتالمال کسی را نیازُرد؟ چرا هنرمندان که قرار است چراغ راه جامعه باشند، فعلا و براساس ترازوی سود و زیان، پشت سرِ یک دولت ایستادهاند و حتی جرات نمیکنند از دایره «زینتالمجالسی» دربیایند و اعتراض نیمبندی بکنند؟ این گوشهنشینی در «خرابات و خانه» به خاطر تابلوی «ورود ممنوع» دولتی است یا برخی فیلمسازان اجتماعی از کرده گذشته خود پشیمان شده و توبه کردهاند؟!
حامد فربد