يکشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۰ - ۱۱:۰۳
کد مطلب : 67087

میراث کافکا به بهانه زادروز فرانتس کافکا

میراث کافکا
به بهانه زادروز فرانتس کافکا
حامد سعيدي‌راد: نام کافکا گره خورده است با جریان روشنفکری و روشنفکران مدرن،کمتر کتابخانه ای پیدا می شود که صاحبی روشنفکر مآب داشته باشد و از حداقل یکی از آثار کافکا تهی باشد،نزدیک به نیم قرن است که نام کافکا تداعی کننده فضاهای روشنفکری است و بدون اغراق سایه شبح گون کافکا در تاریخ معاصر ادبیات روشنفکری همواره بر سر نویسندگان سنگینی کرده است. اما جریانی که در نیمه اول قرن بیستم شکل گرفت که یکی از چهره های شاخصش کافکا بود تا چه حد عمیق و ماندگار بود؟ ذات جریانی که در هنر قرن بیستم و بیش از همه ادبیات اروپا شکل گرفت بی شک یکی از کم عمر ترین جریان های هنری بود و با رخ نمودن پست مدرنیسم کاملا به حاشیه رانده شد اما تاثیر این جریان در ادبیات پس از خود همچنان برجا ماند.کافکا و رفقایش بیش از همه مولود و محصول شرایط زمانی خود بودند،شرایطی که اروپا از سویی برای دو جنگ جهانی آماده می شد و از سوی دیگر در آتش بحران های اقتصادی پی در پی و نیز دگرگونی های شدید و پر دامنه اجتماعی می سوخت،در این میانه بود که جریان منتقد و معترض اروپایی شکل گرفت. به طور کلی جریانی که حول محور بحران های اجتماعی و اقتصادی نیمه اول قرن بیستم شکل گرفت به دو دسته تقسیم می شود یک دسته جریان های انفعالی و گوشه گیر را تشکیل می دهند مثل آثار کافکا و دسته دیگر فلسفه عصیان را طرح می کنند که شاخص ترین فرد این جریان آلبر کامو است. در واقع ادیبان این دوره همگی دچار نهیلیست اند و از اوضاع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی موطن خود به ستوه آمده اند و دست به دامان سیاه نمایی و نیست انگاری زده اند اما عده ای از این افراد چاره را در عصیان و مقاومت زیر چرخ دنده‌های دنیای نیمه جدید می دانند و عده ای چاره را در تسلیم و رضا و سر نهادن به تقدیر می‌جویند که محاکمه کافکا نمونه شاخص و بارز این جریان است. مردی که خود نمی داند چه جرمی دارد و چه خطایی مرتکب شده است اما از سوی دیگر با انفعال و رضایت خاصی محاکمه را می‌پذیرد.کافکا معتقد بود که انسان باید در جریان دگرگونی ها و تحولات اقتصادی و سیاسی همه چیز را بپذیرد و منتظر تقدیر شوم خود بماند شاید ریشه این اعتقاد را بتوان در مطالعات کافکا حول فلسفه اسپینوزایی یافت او حتی در رمان مسخ خود که معروفترین و مشهور ترین اثرش نیز هست انسان مسخ شده را کاملا انفعالی ترسیم می کند که تنها از خجلت تنفری که در خانواده اش می انگیزد زیر پتو مخفی می‌شود و از کثافت تغذیه می کند و شاهد خونسرد و دست و پا بسته فراموش شدن و انزوای کامل خود است تا هنگامی که بمیرد. فلسفه کافکا که در غالب داستانها و رمان‌های کوتاهش بیان می شود به نوعی انزوا و گوشه گیری مبرم ختم می شود،شخصیت‌های مخلوق کافکا همگی یا شاهد ویرانی خود اند و یا دنیای خود و از سوی دیگر همگی این فاجعه را به راختی می پذیرند،سیاه نمایی کافکا بیشتر از آنکه به کابوس های اروپایی شبیه باشد تلاشی است در جهت مرهم نهادن بر زخم های فرهنگ در حال گذر اروپایی و به همین خاطر است که تاثیر کافکا پس از نزدیک به یک قرن همچنان در ادبیات امروز ملموس است و او را به یکی از تاثیر گذارترین نویسندگان تاریخ معاصر بدل کرده است.
https://siasatrooz.ir/vdchqvn-.23nq6dftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی