یادمان نرفته آنجایی که در یک برنامه زنده علی دایی در انتقاد به بالا بودن حقوق فوتبالیستها درباره حداقل امکانات آنها از خانههای متری چند ده میلیونی نام برد و حداقل متراژ را صد متر گرفت، چقدر دل جماعت قشر کارگر و کارمند سوخت و ناراحت شدند که چرا عدهای حداقلهایشان از حداکثرهایی که آنها در نظر دارند هم بیشتر است. این صحبت کاپیتان اسبق تیم ملی گرچه خوشایند آن دوران نبود اما از خاطرهها محو شد و مردم خود را با این جمله آرام کردند که به جای فوتبالیستها مسئولان دردشان را میدانند و کنارشان هستند!
اما باورمان نمیشد در عرض کمتر از یک هفته دو مسئول با بیان اظهاراتی به نسبت شدیدتر از آنچه علی دایی عنوان کرده بود، قلب جماعت کارگر و کارمند و حتی نیم بیشتری از جمعیت ایران را نشانه بگیرند و بر روی آنتن صدا و سیما حرفی بزنند که بیش از پیش دل مردم کشور را بسوزاند.
وزیر کشور وقتی با پرسش مجری صدا و سیما درباره حقوقش روبهرو میشود در جواب میگوید: «٦ میلیون ٥٠٠ هزار تومان به عنوان عضو هیات علمی دانشگاه و ٢ میلیون و ٨٠٠ هزارتومان هم از دولت دریافت میکنم که جمعا حدود ٩ میلیون و نیم میشود.» اما تا این جا هنوز آن لحظه سختی نیست که مردم تجربهاش کردند، موضوع از جایی دردناک میشود که وقتی خبرنگار با کنایه میپرسد که آیا زندگی با این درآمد میگذرد وزیر میگوید: «خب قناعت میکنیم دیگر!»
انگار نه انگار که از دور افتادهترین روستا تا کارگران روزمزد پایتختنشین پای شبکه تلویزیونی نشستند و این اظهارنظر وزیر دلشان را میلرزاند. اگر کاری برای جوانان باشد و بیکار نباشند حداقل حقوق نهصد هزار تومان میشود، این قشر حداقل بگیر هم اکثر ماشین و خانه ندارند. آیا وزیر از خودش میپرسد که این قشر حداقلی که تعدادشان هم کم نیست قناعت میکنند یا او با حقوق ده برابری آنها!!
اما ماجرا چند روز بعد، بدتر هم میشود، وقتی اینبار رئیس سازمان انرژی اتمی درباره حقوقش میگوید، او ضمن اشاره به این نکته که رئیس سازمان از همه کارشناسانش کمتر حقوق میگیرد. گفت: «من حقوقم را از دانشگاه میگیرم و مابه التفاوتی هم دولت میدهد که حدود ۹.۵ تا ۱۰ میلیون تومان میشود.»
تا اینجای صحبتهای وزیر هم مسالهای پیش نمیآید هر چند رقم بالاست اما وقتی صالحی ادامه میدهد که «الحمدالله این حقوق من را اداره نمیکند و خانوادگی وضعیت بدی نداشتهایم و با این سه چهار میلیون کم و زیاد ما نه فقیر میشویم نه غنی.» باز یاد مردمی میافتیم که با سه چهار میلیون در ماه زندگیشان زیر رو میشود، سه چهار میلیونی که صالحی میگیرد و از آن اظهار بینیازی میکند حقوق چهار کارگر است! که باز هم اینجا نادیده گرفته میشود.
هر چند صحبتهای شفاف و صادق بودن با مردم خوب است اما چرا باید مسئولان به قدری با مردمی که قرار است خادمشان باشند غریبه میشوند که تشخیص ندهند اظهارنظرهایشان موجب دوری بیشتر مردم از آنها میشود؟! چرا نباید مسئولان در جمهوری اسلامی طوری زندگی کنند که مردم آنها را سوارهای نبینند که از دردشان بیاطلاعاند؟ آقایان این طور بیاعتمادی و دوری مردم از شما تبعات خوشی را برایتان به دنبال نخواهد داشت. پس سعی کنید خادم مردم باشید نه ولی نعمتشان!
مائده شیرپور