روزهای بدون تو دارد به ربع قرن میرسد، آقا مرتضای آوینی. منِ دههشصتی حالا در روزهایی که موهایم دارد سفید میشود به تو فکر میکنم که برای نسل مایی که جنگ را در پناهگاهها دیدیم و جای خالی پدر، «روایت فتح»ی ساختی که به ما بفهمانی «جنگ» ما چه «گنج»ی بود. بعدها که قد کشیدم هم کتابهای تو بود که مرا عاشق هنر کرد. مرا پای کلاس هنر نشاند و حالا وقتی به عقب نگاه میکنم، جایت از همیشه خالیتر است.
این روزها که «خیلیها» هنرشان در وطنفروشی است و برای «کف زدن» خارجیها حاضرند دست به هر کاری بزنند، جای تو خالی است. این روزها که مدیران فرهنگی ما بیش از آنکه فرهنگی باشند «فرنگی» هستند جای خالی تو را میشود حس کرد.
جای خالی تو در زمانهای است که انقلابیگری از هر دیروز دیگری مظلومتر است و مظلومتر از آن رهبری است که هر چه میگوید، از پنبه چپانده در گوش مسئولان عبور نمیکند و کار به جایی میرسد که ما از تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی، جنگ نرم و... به نقطهای میرسیم که اسمش میشود «ولنگاری فرهنگی» جایی که دیگر کار، کارِ دشمن نیست. کار این بلانسبت خودیهایی است که نشستهاند و مست پیپ خارج رفتهها میشوند و آروغهای منورالفکرها را میشمارند و طبع شاعریشان گل میکند.
کجایی که ببینی این روزها وطنفروشی، انقلاب فروشی و استهزای دین، اسباب کاسبی برخیها در بازارهای داخلی و خارجی شده است. کجایی تا جشنپارههای ما را ببینی که چطور با مرکبشان چهارنعل از روی ارزشها میگذرند و ککشان هم نمیگزد که این انقلاب «ذخیره»هایی مثل تو داشته و باید مراقب بود که کف کفشمان خونی نشود.
اینجا هنر مدرن آن است که به هنرمندانهترین شکل ممکن همه ارزشها را زیر پا بگذارند. هنر این است که کارنامه فلان مسئول «جمهوری اسلامی» از تعریف و تمجید دشمنان این آب و خاک پر باشد. اینجا مهم این است که یقه دیپلماتیک برخیها خرخرهشان را آزار میدهد، اما در میدان عمل همه دکمههایشان باز است!
آ سید مرتضی، جای شما خالی که ببینی «فردایی دیگر» را و تماشا کنی آدمهایی که غرق در «توسعه و مبانی تمدن غرب» شدهاند.
ما به جای شما درد میکشیم.