اتحاديه اروپايي در حالي همچنان خود را از کانون اصلي تحولات جهاني معرفي ميکند که بررسي ريشهاي تحولات اين قاره حقايقي ديگر را آشکار ميسازد. اتحاديه اروپا اکنون با دو چالش مهم مواجه است كه تمام انرژي اتحاديه اروپا را به خود مشغول داشته و در راس برنامههاي آن قرار گرفته است.دو چالشي که در صورت ناتواني اروپا در خروج موفقيتآميز از آنها ميتواند حتي به فروپاشي و چنددستگي اين اتحاديه منجر گردد.
اولا در حوزه اقتصادي اروپا اکنون با يک چالش مهم مواجه گرديده و آن چگونگي سرنوشت يونان است. انتخابات پارلماني يونان در حالي برگزار شد که چپگرايان توانستند به اکثريت کرسيها را کسب و تشکيل دولت دهند. الکسيس سيپراس نخستوزير جديد يونان با شعار پايان دادن به طرحهاي رياضتي و نسخههاي اقتصادي اتحاديه اروپا وارد ميدان شد و راي مردم را کسب کرد.
به قدرت رسيدن چپگرايان صرفا پيروزي يک جريان سياسي در انتخابات نبود بلکه بيانگر ديدگاه مردم يونان به اتحاديه اروپا و طرحهاي اقتصادي آن ميباشد. هر چند که چالشهاي يونان با اتحاديه در قالب اقتصادي مطرح ميشود اما پيامد آن در حوزه سياسي گريبانگير اتحاديه ميشود. الگو شدن يونان به عنوان مولفه شکست طرحهاي اتحاديه در حوزه اقتصادي و نيز جدايي اين کشور از يورو و ساير ارکان اتحاديه زنگ خطري براي حيات جمعي اتحاديه اروپايي و نيز جايگاه جهاني آن خواهد بود.
ثانيا در حوزه امنيتي نيز اتحاديه اروپا با چالشي بزرگ به نام اوکراين مواجه است هر چند که آمريکا از محورهاي تحولات اين کشور و رويارويي غرب با روسيه است اما به اذعان بسياري از ناظران سياسي و نظامي اين اتحاديه اروپايي است که کانون توجهات جهاني ميباشد.
ماهيت اروپايي اوکراين و نيز جايگاه آن در اتحاديه اروپايي به ويژه ايفاي نقش آن به عنوان انتقال دهنده انرژي روسيه به اروپا سببساز آن شده تا مناقشه اوکراين عملا چالشي اروپايي عنوان گردد. اين امر زماني بيشتر نمود پيدا ميکند که در مذاکرات مربوط به اوکراين، آمريکا نقش حاشيهاي را ايفا کرده و اين کشورهاي اروپايي بودهاند که با روسيه به مذاکره پرداختهاند. مرکل صدراعظم آلمان و اولاند رئيسجمهور فرانسه نقشي اساسي در اين عرصه ايفا کردهاند چنانکه توافق چهارجانبه مينسک (بلاروس) با محوريت سران آلمان، فرانسه، روسيه و اوکراين براي برقراري آتشبس ميان دولت مرکزي اوکراين و مناطق شرق نمودي از اين بازيگري ميباشد.
تحولات اوکراين از آن جهت براي اروپا اهميت دارد که مناقشه بزرگ نظامي و امنيتي براي اتحاديه ميباشد هر چند که تقابل با روسيه در بعد سياسي و اقتصادي داراي اهميت است اما تاثيرات امنيتي بسياري بر اتحاديه اروپا خواهد داشت. عدم برقراري امنيت در اوکراين ميتواند دامنه بحران را به ساير مناطق قاره سبز گسترش دهد و حتي زمينهساز تحرکات مسلحانه در مناطق جداييطلب در ساير کشورهاي اين قاره گردد.
به عنوان مثال اين سناريو مطرح است که تحولات شرق اوکراين الگويي براي مردم ايرند شمالي، اسکاتلند، ولز عليه انگليس و با جداييطلبان اسپانيا گردد. در همين حال استمرار بحران در اوکراين ميتواند زمينهساز تقابل نظامي ميان روسيه و اروپا باشد که يادآور جنگهاي بالکان در قرن ۱۸ و ۱۹ و حتي در ابعاد گستردهتر ايجاد دودستگي در اروپا با محوريت حاميان موافقان و مخالفان روسيه و تکرار جنگهاي جهاني اول و دوم گردد.
نکته بسيار مهم در حوزه اوکراين رويکرد اتحاديه اروپايي به استفاده از سياست تحريم عليه روسيه است چنانکه در ماههاي اخير اروپا نشستهاي متعددي با محوريت اعمال فشار اقتصادي بر روسيه برگزار کرده و تلاش نموده تا چنان وانمود سازد که با اقتصاد خود ميتواند تغيير رفتار روسيه را رقم زند.
فروپاشي اوکراين و يا برتري روسيه در معادلات اين کشور به منزله افشاي تزلزل اقتصادي اروپا و عدم کارايي تحريمها و تنبيههاي اقتصادي آن است که چالشي جهاني براي اين اتحاديه ايجاد خواهد کرد. با توجه به اين شرايط ميتوان گفت که بحران يونان و مناقشه اوکراين همچون لبههاي قيچي ميمانند که اتحاديه اروپايي را دربرگرفتهاند و ناتواني اتحاديه براي فرار از اين وضعيت تکهتکه شدن آن را رقم خواهد زد.
تسليمسازي يونان براي ماندن در اتحاديه و البته اجراي طرحهاي رياضت اقتصادي در کنار پيروزي در بحران اوکراين رمز بقاي اتحاديه در مقطع کنوني خواهد بود چنانکه سران اروپا در کنار رقابت شديد براي فرماندهي بر اتحاديه و تحميل اراده خود بر ديگران در حل اين دو چالش داراي اتحاد نظر بوده و تلاش ميکنند تا رويهاي يکسان را اجرايي سازند. سران اروپا در کنار پردازش گسترده به تحولات يونان و اوکراين به دنبال سياستهاي حاشيهاي براي يافتن فضاي تنفس و پنهانسازي شرايط بحراني خويش نيز روي آوردهاند. برجستهسازي مسئله تروريسم و تهديدات امنيتي نظير آنچه در فرانسه و دانمارک روي داد و بالا بردن فضاي امنيتي در سراسر اروپا به گونهاي که حتي طرح اعزام رزم ناوها و جنگندههاي آمريکايي به اين قاره مطرح گرديده در کنار آزادي عمل براي اسلامستيزان از جمله اين رفتارها است.
ارزيابيها نشان ميدهد که سران غرب با برجستهسازي خطر تروريسم و نسبت دادن آن به اسلام به دنبال ايجاد مليگرايي هدايت شده در اروپا هستند که اساس آن را نيز رفتارهاي ضداسلامي تشکيل ميدهد. گسترش حرکتها و تشکيلهاي ضد اسلامي و آزادي عمل آنها براي برپايي تظاهرات و حتي برخورد فيزيکي با مسلمانان در کنار آزادي عمل نشريات غربي نظير شارلي ابدو در انتشار و گسترش مطالب و کاريکاتورهاي ضداسلامي بخشي از اين رفتارها است. هر چند مقابله با اسلام از سياستهاي ديرينه سران غرب است اما اکنون در حال تکرار ايجاد مليگرايي ضداسلامي در ميان ملتهاي خود يا همان تکرار شرايط پس از حوادث ۱۱ سپتامبر هستند با هدف پنهانسازي چالشهاي اصلي خود يعني مباحثي همچون يونان و اوکراين صورت ميگيرد.