شهید بهشتی جملهای دارد که گفته است؛ «ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت» به همین خاطر هم باید گشت تا شیفته خدمت پیدا کرد نه تشنه قدرت، شاید یافتنش کمی دشوار باشد، اما برای رسیدن به گنج مقصود بدون زحمت و تلاش میسر نخواهد شد. «دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصودست بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی»
شهید بهشتی نمونه بارزی از شیفته خدمت به مردم بود و در این راه هم جان خود را نثار کرد و شهادت را برای خود زودتر از آنچه تصورش میشد، به ارمغان آورد. حیف برای ما که چنین خدمتگزاری را از دست دادیم که اگر مانده بود میتوانست کمک حال بزرگی باشد برای راه و رهبر انقلاب.
به راحتی میتوان با ملاک قرار دادن شخصیت بزرگی به مانند شهید مظلوم بهشتی، شیفته خدمت و تشنه قدرت را تشخیص داد. مردم هم میتوانند با تأسی از او راه شناخت شیفته خدمت را پیدا کنند.
آنهایی که سودای قدرت دارند و تشنه مقام هستند، سکنات و وجناتشان به خوبی نشان میدهد، کافی است کمی به آنها دقت شود، آنگاه آن نهان درونشان بیرون میزند و آشکار میشود.
از زمان پیروزی انقلاب تاکنون آزمونها و خطاهای زیادی شده است که باید کاری کرد، دیگر چنین نشود. آزمون و خطا برای تازه واردهاست آنهایی که تجربه و شناختی ندارند، برای همین است در آزمون، خطا میکنند تا تجربه به دست بیاورند. مانند کودکی که بیتجربه است و تصویری درست از دنیای خود ندارد شاید حتی انگشتاش را درون پریز برق کند، این چنین کودکی نیازمند راهنما و رهبر است، دائم باید به او گوشزد شود، حتی اگر بزرگتر هم شود، باز هم پند و اندرز نیاز اوست.
اما ماجرای این تشنه قدرت و شیفته خدمت، ماجراهای زیادی دارد که مردم هم با خیلی از آنها آشنا هستند، چون هم خودشان دیدهاند و چشیدهاند و هم در آن نقش داشته اند. انتخاب آنها یعنی مردم است که مسئولین را به پست و مقام میرساند تا قدرت بگیرند و خدمت کنند، یا نه! قدرت بگیرند و خدمت نکنند.
در همان روزهای نخست انقلاب در یک آزمون و خطا، فردی برای ریاست جمهوری انتخاب شد که هنوز چندی نگذشته بود «تو زرد از آب در آمد» خودتان که معنی این تمثیل را میدانید یعنی طرف، بیلیاقت و ناجور و به درد نخور از آب درآمد.
بنیصدر نمونه بارزی بود که تشنگی قدرت در آن موج میزد و برای همین هم شرایط را به گونهای پیش برد تا این که مردم خود دیگر او را نخواستند و آنگاه حضرت امام(ره) و مجلس شورای اسلامی ورود کردند و تکلیف او را روشن ساختند.
البته رفته رفته مردم شناختشان به اشخاص بیشتر شد و در نتیجه آن، فرد خدمتگزار مردم برگزیده شد. شهید رجایی رئیسجمهور شد اما کوتاه؛ سادهزیست و بیغل و غش بود، همانهایی که شهید بهشتی آن شیفته خدمت نه تشنه قدرت را از سر راه برداشتند، رجایی را به همراه باهنرش از سر راه کنار زدند تا شاید بتوانند خود را از قدرت سیراب کنند.
سالها گذشت تا دوران تشنگان قدرت هم کمرنگ تر شد، اما ریشه آنها برچیده نشده بود هنوز هم نشده است، دوران پر تلاطم انقلاب از جنگ و دفاعمقدس گذشت به مجلس ششم رسید که در آن عدهای بودند تشنه قدرت، که بازماندگان آن هنوز هستند و تکثیر میکنند.
دوران اوج تشنگی قدرت میدانید چه زمانی بود؟ انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ را میتوان اوج تشنگی قدرت دانست. که اگر سران فتنه آنگونه رفتار نمیکردند و آن عطش و شهوت قدرت را سرکوب میکردند، به چنان وضعی، کشور نمیافتاد. که البته هر دو طرف مقصر بودند یکی بیشتر یکی کمتر. اما آن طرف که تقصیرش بیشتر بود نقش بیشتری هم در آشوب و گرفتاری بیشتر داشت که هنوز هم بر دوش آنها سنگینی میکند.
قدرتطلبی و قدرتخواهی، درون آنها موج میزد، همین باعث شد که رفتارها و واکنشهایی از آنها سر بزند نابهنجار، ساختارشکنانه، قانونگریزانه و قانونشکنانه. که اگر آنها با آن سابقه دست به چنین کار کوتهفکرانه نمیزدند، همچنان سرمایهای بودند برای انقلاب و کشور، آنها السابقون انقلاب بودند، نبودند؟! اما خود را به خاطر قدرتطلبی و قدرتخواهی سوزاندند.
گمان میرفت عبرت فتنه ۷۸ و فتنه ۸۸ درسی باشد برای آنهایی که برای سودای قدرت آشوب و فتنه به پا کردند، نشد؛ چراکه پی به اشتباه خود نبردند که اگر برده بودند دست از اصرار بر اشتباه بر میداشتند و قائله هم ختم میشد.
اصلاحطلبان پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ برای بازیافت خود وارد عرصه سیاسی شدند تا بتوانند خود را دوباره در سپهر سیاسی کشور محک بزنند تا شاید بتوانند قدرتی بگیرند.
چهار سال زمان کمی نبود تا آنها بتوانند و بخواهند خود را عرضه کنند. وجهه شکسته آنها برای بند زدن کار دشواری بود حتی ماهرترین بندزن هم شاید نتواند این کار را انجام دهد، اما خود را مانند چینی بند زده وارد انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ کردند.
اما انتخابات ۹۲ نه آنها را بازیافت کرد نه توانستند عطش قدرت خود را بر طرف کنند. تصورشان از انتخاب روحانی برای ریاست جمهوری پیروزی آنها بود، اما اینگونه نبود.
اصلاحطلبان سعی کردند تا رئیسجمهور را وامدار خود سازند، چون اعتقاد داشتند ریاست جمهوری را مدیون آنهاست. در این سه سال گذشته هم با فعالیتهای خود انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری را هدف قرار داده بودند، اما پیروزی چشمگیری را نداشتند، دلیل آن هم این است که سودای قدرت دارند که اگر سودای خدمت در سر داشتند، نه چنان بلاهایی سر خودشان میآوردند نه بر سر ملک و ملت.
تحلیلهای اشتباه، اشتباه محاسباتی در برداشتها و پیشبینیهای خود، مردم را ندیدن، تهران را ایران دانستن، همه و همه باعث شد تا هواداران آنها اندک اقبالی نشان دهند و باز هم از سریر قدرت بازبمانند. نه در مجلس خبرگان توانستند قدرت بگیرند و نه در مجلس شورای اسلامی.
این که میگوییم اصلاحطلبان سودای قدرت و منفعت دارند از خودمان نمیگوییم، خودشان هم پس از سالها به این نتیجه رسیدهاند اما ما زودتر از خودشان متوجه شده بودیم و یادآوری هم میکردیم اما گوش شنوایی نبود. تصور میکردند دشمنی و عناد در کار است! انشاالله هیچکس دچار درد تشنگی قدرت نشود.
«...این استراتژی، اصلاحطلبان را وا میدارد نگاه انتقادی به خود و گذشتهشان داشته باشند؛ همان برخوردی که طیفهای سیاسی سنتی را هراسان میکند. اگر از چشمانداز این طیفها به اصلاحطلبان نگاه کنیم میتوان به آنها حق داد که اصلاحطلبان را سیاسیون مزاحمی بدانند. این نگاه، نگاهی کلیگرایانه به سیاست است. درصورتیکه اجزای سیاست است که سیاست را میسازد. این اجزا گاه منفعتطلبانه و قدرتطلبانه است، و اصلاحطلبان نیز از این قاعده مستثنی نیستند. اما آنچه اینک آنها را از این خصیصه مبری کرده، برخورد سلبی رقیب و پافشاری آنها در مقابل تغییر و اصلاح است. بعد از رد صلاحیت اصلاحطلبان شرایط حساسی برای آنها رقم خورده است. تعیین ترکیب فهرست و چگونگی «حضور»شان جدیتر از سابق شده و سنتگرایان بدشان نمیآید آنها از دور رقابتها کنار بروند و بهنوعی با صندوقهای انتخابات قهر کنند. اما در هیچ دورهای و در هر شرایطی آنها دست به این کار نزدهاند. پافشاری بر ماندن را اصلاحطلبان نهتنها نوعی کنش سیاسی میدانند؛ بلکه ماندن را حق مسلم خود فرض میکنند و خود را بیشازپیش وابسته به آرمانهای انقلاب و بنیانگذار آن میدانند. البته از سوی دیگر همین پافشاری همواره این انتقاد را متوجهشان کرده که نمیتوانند از قدرت دل بکنند. باید جای اصلاحطلبان بود تا معنای استراتژی «حضور» را برای اصلاح درک کرد. ناگفته پیداست که همه اصلاحطلبان اینگونه نمیاندیشند، برخی از آنها سودای منفعت و قدرت در سر دارند و همین دوگانگی و نگاهِ از بیرون به اصلاحطلبان، کارشان را سختتر کرده است.»
این سخن ما نیست، بلکه یک اصلاحطلب آن را سال گذشته پیش از برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در روزنامه خود نوشته است. اگر چنین توصیفی از وضعیت خود را واقعی و حقیقی بدانیم و اگر پیش از آن که اصلاحطلبان بخواهند سیاستهای اصلاحی خود را برای کشور پیاده کنند، خود را به دست اصلاحات بسپارند تا ناپاکیها که همان تشنه قدرت بودن است، از بین برود، اتفاق خوبی است.
آنها اگر خود را آسیبشناسی کنند، و به این نتیجه برسند که اگر باردیگر قدرت بگیرند و مردم هم به آنها روی خوش نشان بدهند و ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی را در دست داشته باشند، آیا بار دیگر این سودای قدرت و منفعتطلبی کار دست کشور و انقلاب نخواهد داد؟!
بدنه اجتماعی اصلاحطلبان فعلاً همین اندازه است. اگر آنها با مردم روراستتر و صادقتر باشند، تنها به یک قشر خاص توجه نمیکنند و توجه آنها به سوی کل مردم ایران خواهد رفت. چرا اینگونه است؟ برای این که تفکر لیبرال سرمایهداری در آنها موج میزند.
خود را بالا دست میبینند و دیگران را پایین دست. و هر آن که چنین تفکری داشته باشد، نمیتواند خدمت کند حال اصولگرا باشد یا اصلاحطلب.
به گوشهای از سخنان و مواضع برخی اصلاحطلبان که بوی قدرت طلبی از جنس دیکتاتوری میدهد توجه کنید؛
ابراهیم اصغرزاده - کیهان - ۶/۲/۷۷: حتی علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد.
ابراهیم اصغرزاده - آفتاب امروز - ۲/۶/۷۸: اگر مجوز راهپیمایی به هر گروه بر اساس قانون داده شود اشکال ندارد، حتی علیه خدا...
محمدکاظم محمدیاصفهانی - روزنامه ایران - ۲۴/۴/۷۹: مردم حق دارند همه مسئولین را به سوال کشیده و از آنها انتقاد کنند حتی اگر آن مسئول، پیامبر و امام معصوم باشد، بلکه به خود خدا هم میتوان اعتراض کرد و او را فتنهگر نامید.
محمد خاتمی در اولین سالگرد دوم خرداد در دانشگاه تهران : اگر دین هم در برابر آزادی قرار بگیرد این دین است که باید محدود شود نه آزادی!
عطاءالله مهاجرانی - آریا - ۱۶/۱/۷۹: نظریه غیرت دینی ویرانکننده اندیشه و فرهنگ و تمدن است.
... و از این دست سخنان و مواضع که درپی پیاده کردن چنین تفکراتی در جامعه بودند و البته هستند، بسیار است. آنها اصلاحات را در قاموس خود اینگونه میدانستند و میپنداشتند.
آنها یعنی اصلاحطلبان گرچه توانستند بخشی از خود را بازیافت کنند و تعدادی را به مجلس شورای اسلامی بفرستند، اما توجه داشته باشند حضور و ظهور با هم بسیار تفاوت دارد. بروز یافتن مثبت چیزی است که مردم میخواهند، حتی آنهایی که رأی خود را به اصلاحطلبان دادهاند، توقعی غیر از آنچه که از زبان آنها گفته شد خواهان هستند.
انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری با برگزیده شدن روسای آنها وزن سیاسی اصلاحطلبان را روشن ساخت و انتخاب دکتر لاریجانی در مجلس شورای اسلامی دوره دهم و آیتالله جنتی در مجلس خبرگان دوره پنجم نکته کوچکی نیست که بتوان با توجیه آن را از سر گذراند. اصلاحطلبان نیازمند اصلاح خود هستند سپس جامعه.