دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶ - ۰۱:۵۲
کد مطلب : 102108

قهرمانان نمی‌میرند

«ریزعلی خواجوی» یا «ازبرعلی حاجوی»؟ چه فرقی می‌کند که قهرمان روزهای کودکی تو چه نام داشته باشد؟ چه اهمیتی دارد تو «دهقان فداکار»...

«ریزعلی خواجوی» یا «ازبرعلی حاجوی»؟ چه فرقی می‌کند که قهرمان روزهای کودکی تو چه نام داشته باشد؟ چه اهمیتی دارد تو «دهقان فداکار» سال‌های کودکی‌ات را به چه نامی بشناسی؟ مهم این است که او دیگر نیست. پیرمرد دیگر نیست تا سیر تا پیاز داستان آن «غروب یکی از روزهای سرد پاییز» را برایت تعریف کند.
خبر درگذشت ریزعلی خواجوی یا همان دهقان فداکار دوران کودکی ما خبری تلخ بود. مثل همیشه توی دلم خدا خدا می‌کردم که مثل دفعات پیش این‌بار هم این خبر شایعه باشد. ولی افسوس و صد افسوس که این‌بار واقعی‌تر از همیشه بود.
دهقان فداکار کودکی ما برای همیشه چشم‌هایش را بست و دیگر به خاطر ریه‌های خسته‌اش نفس کشیدن‌هایش همراه با خس‌خس نیست. حالا آسوده‌تر از همیشه خوابیده حتی آسوده‌تر از آن شب پاییزی که داستان قهرمان چندین نسل را رقم زد و جان چند ده مسافر را نجات داد.
«یکی بود یکی نبود» دراماتیک آن شب پاییزی حالا با «قصه ما به سررسید» پیرمرد به یک تراژدی تبدیل شده است. چه عجیب که باز هم در یک شب سرد پاییزی.
آن روزها که پشت نیمکت دبستان، معلم‌مان پای تخته نوشت «دهقان فداکار» و بعد درس دادن را شروع کرد، باورمان نمی‌شد داستان آن روز سرد پاییزی افسانه نیست. باورمان نمی‌شد یک‌نفر اینقدر «فداکار» باشد و برای نجات جان مردم به آب و آتش بزند.
حالا که بزرگ‌تر شده‌ایم به این فکر می‌کنم که ما با قهرمانان چه کرده‌ایم؟ چه گُلی به سر قهرمانانی زده‌ایم که بدون منت و بدون کمترین توقع جان کنده‌اند تا جان جماعتی را نجات دهند؟
مرگ ریزعلی دردآور است، اما درد‌آورتر سکوت این همه سال آدم‌هایی است که اسم‌شان را گذاشته‌ایم مسئول! آنها که از قهرمانان هم برای گشادتر کردن جیب خود سوءاستفاده می‌کنند. آنها که ساعت‌ها از او تصویر ضبط کردند، تا بماند برای روز مبادا! آنها که تندیسش را ساختند، اما ندیدند که پیرمرد طی این سال‌ها چطور مثل همان لباسی که آن شب پاییزی، «سوخت» و در سکوت و سختی زندگی کرد.
«قهرمانان نمی‌میرند» حتی اگر هیچ‌کس حالشان نپرسد، حتی اگر زیر خاک خوابیده باشند. اما افسوس که آدم‌ها و نهادها و سازمان‌های کاسب هم نمی‌میرند و همچنان برای ضخیم‌تر شدن گردن خود کار می‌کنند و کلاه از سر برمی‌‌دارند. حتی اگر کلاه شاپوی رنگ و رو رفته ریزعلی باشد. 

نویسنده: محسن رجبی

https://siasatrooz.ir/vdcjy8evouqeyvz.fsfu.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

محمد
متاسفانه شما در این مطلب برای اصالت و ریشه وفرهنگ بک ملت بزرگ ارزشی قائل نیستید و به عنوان مثال وقتی جایی در صدها وهزاران کیلومتر دور تر کلمه جعلی خلیج عربی شنیده می شود رگ غیرتتان ظاهر می شود ولی وقتی اصالت یک هم وطن به خاطر تفاوت زبان پایمال می شود دیگر مهم نیس چون دیگر او در بین ما نیست .سوال بنده این است آیا واقعا دهقان فداکار از این تحریف معاصر راضی بود .با یک جستجوی ساده به این موضوع پی میبریم