يك بنده خدايي به يك مناسبتي رفته است و در يك جايي سخنراني كرده و گفته «ما به عنوان مسئولین و نیروهای انقلاب تکلیفمان این است که این نامی که رهبر معظم انقلاب با عنوان همدلی و همزبانی انتخاب کردهاند را حفظ کنیم و نگذاریم جامعه دچار تشتت شود چراکه در هر جامعهای آرای مختلف و اعتراضات مختلفی وجود دارد. باید هوشیار باشیم که وحدت کشورمان که در اصل نیاز واقعی کشورمان است حفظ کنیم و اجازه ندهیم باعث تفرقه شویم، به خصوص اینکه امسال در سال انتخابات هستیم.»
ياللعجب! كه برخيها شب ميخوابند و صبح بيدار ميشوند و يادشان ميافتد كه به عنوان نيروي انقلاب نگذارند جامعه دچار تشتت شود. به يكباره مسئوليتشان گل ميكند و از سخنان رهبري مايه ميگذارند و هوشيار ميشود و بر جلوگيري از تفرقه تاكيد ميورزند!
جالبتر آنكه شرايط امروز را به گردنه تشبيه ميكنند و بعد هم اعلام ميكنند: «شرایط امروز سختتر از گردنه جنگ نیست چراکه ما میتوانیم با آمادگی و وحدت از این گردنه عبور کنیم.»
حالا اين وسط يكي از همانهايي كه اجازه پيدا ميكنند تا بر صندليهاي قرمز سالن اجتماعات و در مقابل همين بنده خدا بنشيند، سوالاتي در ذهنش پديد ميآيد يا نه، نميدانيم. اصلا اگر سوال داشته باشد، اجازه دارد آن را بر زبان بياورد؟ آزادي يك نفر! نبود؟
يكي نيست از خودش بپرسد، حفظ وحدت جامعه، مخصوص يك زمان خاصي است كه يك فرد خاصي كه از سر اتفاق مورد حمايت ماست، لازم است يا در همه سالهاي پس از انقلاب؟ وحدت جامعه اسلامي آيا فقط در سالجاري تكليف مسئولان و نيروهاي انقلاب است؟ اگر ما واقعا اينقدر به حرف رهبرمان گوش ميدهيم، پس چرا آن وقتي كه ايشان در آن نمازجمعه تاريخي، از آقايان به ظاهر السابقون خواستند دست دشمن را ببينند، چرا همه چشمانشان را بستند؟
آن وقتها حواس برخي نبود كه نبايد مردم را رو به روي هم قرار داد؟ يادشان نبود كه اعتماد مردم به نظام را نبايد خدشهدار كرد؟ يادشان نبود كه هوشياري به خرج بدهند و جلوي تفرقه را بگيرند؟
راستي گردنه اين روزها شرايط سختي را پيش روي ما قرار داده است يا «لبه پرتگاهي» كه برخيها در سال ۸۸ نظام ما را به سمت آن كشاندند؟
هنوز هم براي برخيها دست دشمن در آن اتفاقات رو نشده كه موضعي نميگيرند و اگر خداي ناكرده حرفي بزنند، آن هم در جهت تضعيف نظام و دفاع نسبي از فتنهگران است؟
به قول قديميها خوب است كج بنشينيم و راست بگوييم. اگر رهبر انقلاب را به عنوان رهبري قبول داريم و اگر «براساس قانون اساسی بالاي سر همه ما رهبري و نظر ایشان حجت است»، اگر «وقتی ایشان رهبر شدند، حرف ایشان حجت شد.» و اگر «وقتی که نظر ایشان اعلام شود، تابع همان هستیم» چرا هميشه اينگونه نيستيم.
چرا وقتي به نفعمان و به صرفهمان باشد چنين ميكنيم و در غير اين صورت خودمان را به نشنيدن ميزنيم.
چرا آن روزي كه عدهاي شيريني حضور مردم در انتخابات را به كام دوستان تلخ و به كام دشمنان شيرين كردند، هيچكس صدايش درنيامد؟ چرا وقتي نزديكان برخيها دعوت به اردوكشي خياباني كردند و در اعتراضات غيرقانوني خياباني شركت كردند و حتي بازداشت شدند، يكي پيدا نشد تا آنها را سر جايشان بنشاند؟
اگر برخيها امروز امنيت منطقه را مطرح ميكنند و همين را دليل بر تاكيد بر همدلي ميدانند، رهبر انقلاب در خطبه تاريخي ۲۹ خرداد۸۸ فرمودند: «من میخواهم عرض کنم به این حضرات، که امروز یک لحظهی حساس تاریخی برای کشور است؛ نگاه کنید به وضع دنیا، نگاه کنید به وضع خاورمیانه، نگاه کنید به وضع اقتصادی عالم، نگاه کنید به مسائل کشورهای همسایهی ما مثل عراق، مثل افغانستان، مثل پاکستان. ما در نقطهی حساسی از تاریخ قرار گرفتهایم. همهی ما وظیفه داریم که در این مرحلهی تاریخی هوشیار باشیم، دقیق باشیم، مواظب باشیم اشتباه نکنیم.»
حالا بد نيست برخي در خلوت خودشان بنشينند و زير غلطهاي پرتعداد همه اين سالها، خط قرمز بكشند و از روي هركدام حداقل ۱۰ بار بنويسند.
اين توقع زيادي نيست كه برخيها عليرغم همه سابقه و مسئوليتهايشان در قبال اشتباهات و كوتاهيهاي خود هم مسئول باشند.
مردم ما همدلي، همزباني، اتحاد و... هم خوب ميدانند و هم خوب عمل ميكنند، اگر عدهاي از مسئولان بگذارند!