دوشنبه ۱۸ تير ۱۴۰۳ - ۲۰:۴۶
کد مطلب : 130032
یک گفت‌وگوی خواندنی در باره جلال آل احمد

«جلال» خرمگس معرکه بود

علت اصلی در ماجرای بریدن بخش وسیعی از جوانان سال­‌های بعد از انقلاب از جلال و حتی متنفر شدن از او این است که او واقعاً خرمگس معرکه بود و هنوز هم هست، تقریباً مثل سقراط، نمی‌گذاشت و نمی‌گذارد که مردم با خیالات و باورهای خودشان خوش باشند. کتاب «جلال ناخوانده» گفت‌وگویی است با محمدحسین دانایی بر پایه یادداشت‌های منتشر نشده زنده‌یاد جلال آل احمد درباره دو کتاب مهم و اثرگذار او، «غرب‌زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران». «جلال ناخوانده» که آن را برگی از دفتر تاریخ معاصر ایران توصیف کرده‌اند، به کوشش غلامرضا خاکی نوشته و از سوی انتشارات همرخ منتشر شده است. کتاب‌های «غرب‌زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» جلال موافقان و مخالفان پر و پا قرصی دارد؛ به طوری که پس از گذشت بیش از 60 سال از نگارش و انتشار آنها، همچنان در محافل ادبی مورد تحلیل و بررسی قرار می‌گیرد. اینکه جلال در چه بستر تاریخی اجتماعی این دو اثر را خلق کرد و مسائل مطرح شده در آن تا چه اندازه مبتلی به امروز ایرانی‌هاست، از جمله پرسش‌هایی است که می‌توان به بهانه انتشار «جلال ناخوانده» مطرح کرد. تسنیم به همین مناسبت با دانایی به گفت‌وگو پرداخته است.
«جلال» خرمگس معرکه بود
* آقای دانایی انتشار کتاب «جلال ناخوانده» مجدداً توجه اهالی فکر و فرهنگ را به دو اثر مهم و اثرگذار جلال، یعنی «غرب‌زدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران» جلب کرد. این اثر با چه دغدغه و هدفی نوشته و منتشر شد؟
کتاب «جلال ناخوانده» محصول همکاری من با یکی از دوستان به نام دکتر غلامرضا خاکی است. شرکت انتشاراتی همرخ هم چاپ اول آن را در سال 1402 منتشر کرده، یعنی در سالی که مصادف با یکصدمین سالگرد تولد مرحوم جلال آل احمد است. موضوع این کتاب هم حول دو محور دور می‌زند: محور اول بحث و بررسی نظریاتی است که مرحوم آل­احمد در قالب دو کتاب مهم خودش، یعنی کتاب «غربزدگی» و کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» مطرح کرده است. محور دوم هم بررسی انگیزه­‌ها و نحوه انعقاد نطفه و چگونگی شکل­‌گیری و تدوین و انتشار این دو اثر و بعد هم مروری بر بازتاب­‌ها و واکنش‌­های عمومی نسبت به این دو کتاب است؛ البته یک فصل پایانی هم داریم که مشتمل است بر سه پیوست، اول: کاوشی در ابعاد وجودی جلال، دوم: چند و چون یادداشت­‌های روزانه جلال آل­احمد، سوم: تأملی در دیدگاه­‌های آل‌­احمد در باره تکنولوژی.
 این کتاب یک ویژگی مهم هم دارد که لازم است به آن هم اشاره کنم، منظورم این است که کتاب بسیار مستند تنظیم شده و در واقع، نوعی سندنگاری است؛ یعنی در جابجای آن سعی کرده‌­ایم که از یادداشت‌­ها و نوشته­‌های خود آل­‌احمد استفاده کنیم و هر کجا هم که خودمان تحلیلی داشته‌­ایم، بلافاصله عین منابع و مأخذ اصلی برای آن تحلیل را ذکر کرده‌ایم.

* انتشار کتاب «غربزدگی» را می‌توان یک نقطه عطف در تاریخ ادبیات و جامعه‌شناسی ایران در دهه 40 و 50 به شمار آورد. اثری که از همان ابتدای انتشار موافقان و مخالفان پر و پا قرصی داشته و دارد و همین ادامه‌دار بودن بحث‌ها تا امروز، بر اهمیت کتاب صحه می‌گذارد. ما در این کتاب با آل احمدی مواجه هستیم که همچون طبیبی نشانه‌هایی از یک بیماری را بر پیکره هویت فرهنگی ایرانیان تشخیص می‌دهد، اما در کمال ناباوری برخی با آن مخالفت و گاه مقابله می‌کنند و سعی دارند آن را پنهان کنند. این اندیشه چه سابقه‌ای در آثار جلال دارد و موافقان و مخالفان آن بیشتر از چه گروه‌هایی بودند؟
مرحوم آل احمد قبل از تدوین دو کتاب «غربزدگی» و «در خدمت و خیانت روشنفکران»، جزوه دیگری را هم منتشر کرده بود که در واقع، باید آن را پیش ­درآمد، یا به قول خودش تمرین این دو کتاب ­حساب کرد. این تمرین یا پیش ­درآمد، جزوه کوچکی است به اسم «سه مقاله دیگر».
در این جزوه کوچک سه مقاله وجود دارد: «ورشکستگی مطبوعات» که در سال 1337 نوشته شده- «چند نکته درباره خط و زبان فارسی» و «بلبشوی کتاب‌­های درسی» که هر دو در سال 1339 نوشته شده‌­اند. خود آل ­احمد این سه مقاله را معرف روزگار صاحبان قلم دانسته، روزگاری به قول خودش: «بی­رنگ و بو و خالی از حماسه و شور و پر از بطالت و رفع تکلیف، دست‌ها کوتاه و صفی پراکنده، جزایری تک‌­تک و بی‌­رابطه، در میان دریایی از بی‌خبری و یک‌دستی...».
غربزدگی به صورت کتاب برای اولین‌بار در سال 1341 به طور پنهانی منتشر شد، ولی قبل از آن قسمت‌­هایی از آن در مجلات منتشر شده بود و جامعه فرهنگی کشور از وجود چنین ایده­‌هایی باخبر بود. خود آل­ احمد درباره محتوای این کتاب می­‌گوید: «حرف اصلی این دفتر در این است که ما نتوانسته‌­ایم شخصیت فرهنگی- تاریخی خودمان را در قبال ماشین و هجوم جبری­اش حفظ کنیم، بلکه مضمحل شده‌­ایم. حرف در این است که ما تا وقتی ماهیت و اساس و فلسفه تمدن غرب را درنیافته‌­ایم، و تنها به صورت و به ظاهر، ادای غرب را درمی‌­آوریم، درست همچون آن خریم که در پوست شیر رفت و دیدیم که چه به روزگارش آمد. اگر آنکه ماشین را می­‌سازد، اکنون خود فریادش بلند است و خفقان را احساس می­‌کند، ما حتی از اینکه در زیّ خادم ماشین درآمده­ایم، ناله که نمی­‌کنیم، هیچ، پُز هم می­‌دهیم... همچون کلاغی ادای کبک را درمی­‌آوریم... بدیهی است که ما تا وقتی تنها مصرف­‌کننده­‌ایم، تا وقتی ماشین نساخته­‌ایم، غربزده‌­ایم. و خوشمزه اینجاست که تازه وقتی ماشین را ساختیم، ماشین­‌زده خواهیم شد! درست همچون غرب که فریادش از خودسری تکنولوژی و ماشین به هواست. بعد ادامه می­‌دهد: ما حتی عُرضه این را نداشتیم که همچون ژاپن باشیم که از صد سال پیش به شناخت ماشین همت گماشت و با غرب دعوی رقابت کرد و بازارشان را از دستشان گرفت، عاقبت با بمب اتم کوبیدندش تا بداند که از پس خربزه­ خوردن چه لرزی هست!»
از طرف دیگر هم خود غرب‌‌زده‌‌ها وارد میدان فریبکاری و خیانت شدند، همان غرب‌زده­‌هایی که از راه غرب‌زدگی نان می­‌خوردند و با انتشار کتاب «غرب‌زدگی»، موقعیت و منافع خودشان را در خطر می‌­دیدند و در نتیجه، تبلیغ می­‌کردند که: بله، آل­ احمد مخالف غرب و تکنولوژی است و در نتیجه، مخالف علم و پیشرفت و تمدن است! پس مرتجع است و عقب­‌مانده و سنت­‌گراست و می­‌خواهد ایرانی­‌ها کماکان به عهد قاجار برگردند، سوار درشکه و گاری بشوند، با آفتابه به توالت بروند و کرسی‌­ها و اجاق­‌هایشان را با سوزاندن فضولات گاو و الاغ گرم کنند و خلاصه از نعمات تجدد و تمدن محروم بمانند! بعد هم موج دروغ‌­پراکنی و هوچی­‌گری.
ولی با وجود اینهمه جفاکاری و ناجوانمردی، باز هم این حرف حق جلال بر دلهای پاک و صادق اثر کرد و هنوز هم که هنوز است، کف جامعه و اکثریت جامعه نسبت به غرب بدبین است و نگران است که مبادا دولت­های غربی و نیروهای بیگانه، به بهانه ورود علم و تکنولوژی و حتی ایدئولوژی، وارد حیاط خلوت ما شوند و زمام امور مملکت ما را به دست بگیرند. به عبارت دیگر، وجدان آگاه جامعه می­داند که افرادی مثل آل­احمد واقعاً با درد و رنجِ مردم زمانه‌ آشنا بوده­اند و نسبت به این درد و رنج­ها بی‌تفاوت نبوده­اند و از خیانت به خاک و ملت و فرهنگ و تمدن و تاریخ ایران رنج می‌بردند. به عبارت دیگر، وجدان عمومی جامعه هشیار است و می­فهمد که چنین افرادی هم «دردشناس» بوده­اند و هم «درمان‌یاب» و به همین علت است که افراد آزاده­ای مثل مرحوم آل­احمد، بجای قبول نوکری دولت و سرگرم­شدن به آخور نعمات مادی و دنیوی، همه‌جور تحقیر و توهین را به جان می‌خرند و از افشای حقایق دست برنمی­دارند.

* اشاره فرمودید که کتا ب«جلال ناخوانده» بر مبنای یادداشت‌های منتشر نشده دو کتاب از جمله «در خدمت و خیانت روشنفکران» تدوین و نوشته شده است. کمی درباره این اثر از جلال و نقش آن در جامعه‌شناسی جریان روشنفکری ایران توضیح دهید. این اثر از این منظر از چه جایگاهی برخوردار است؟
 کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» همانطور که قبلاً اشاره شد، در واقع، ادامه بحث غربزدگی است، البته تأکیدش به طور خاص بر نوع برخورد روشنفکران و مدعیان فرهنگ­‌مداری با مسئله غرب و غربزدگی است و انتقاد از طرز رفتار آنان و وادادگی در برابر خطری که تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران را تهدید می­‌کند. آل­ احمد در این کتاب روشن می­‌کند که روشنفکرجماعت ایرانی تا کجا و در کجا خدمت کرده­ و تا کجا و در کجا خیانت، تا کجا و در کجا از کیان ملی دفاع کرده­ و در کجاها دست به خیانت زده­ و وطن را فروخته­، آنهم چه ارزان و گاهی مفت!
گرچه بخش­‌هایی ازین کتاب در زمان حیات خود آل­ احمد در مطبوعات چاپ شد، ولی چاپ کامل آن به صورت کتاب بعد از فوت او، یعنی در سال 1356 اتفاق افتاد. خیلی از صاحبنظران معتقدند که این کتاب یک نمونه کامل و دقیق از یک تحقیق در زمینه مسائل بزرگ اجتماعی است، تحقیقی زنده، معتبر، گویا، جاندار و در عین حال، منطبق با اصول و معیارهای پژوهشی قابل قبول.
اولین مورد خیانت روشنفکران که در این کتاب ذکر شده و اتفاقاً انگیزه اصلی تدوین این کتاب هم شده، برخورد روشنفکران با ماجراهای 15 خرداد 1342 است. خود آل احمد در این مورد می‌گوید: «طرح اول این دفتر در دی‌ماه 1342 ریخته شد، به انگیزه خونی که در 15 خرداد 1342 از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران در مقابلش دست­‌های خود را به بی‌­اعتنایی شستند.»

*چرا بی‌اعتنایی روشنفکران در برابر حادثه 15 خرداد 1342 موجب برانگیختگی آل­ احمد شد و باعث شد که او در حالیکه خودش پرچمدار جریان روشنفکری کشور در دهه 1340 بود، تصمیم به نگارش چنین کتابی بگیرد؛ کتابی که بیشتر کارنامه شکست و رسوایی جریان روشنفکری است تا گزارش خدماتش؟
برای یافتن پاسخ این سؤال باید به ساختار فکری و نظریات اجتماعی آل­ احمد رجوع کرد. مطابق تعریفی که آل ­احمد از روشنفکری داده، روشنفکر کسی است که نسبت به جامعه خودش حساس باشد، یعنی احساس تعهد و مسئولیت اجتماعی داشته باشد؛ بنابراین، کسی یا کسانی که در برابر حادثه مهمی مثل قیام 15 خرداد 1342، بی­تفاوت مانده­ و سکوت کرده‌­اند، آن هم به این دلیل که رهبری‌اش به دست خود روشنفکران نیست، بلکه روحانیت سنتی پرچمدار آن است، نه تنها شایسته عنوان روشنفکری نیستند، بلکه به علت سکوتشان، باید در ردیف مزدوران حکومتی قرار گیرند، حکومتی که در برابر خواسته گیرم غیرعقلایی و متحجرانه ملت خودش می‌­ایستد و دست به چنان کشتارهایی می‌­زند.
این کتاب به وضوح نشان می‌دهد که آل احمد همانطور که در برابر نفوذ استعمار در قالب تکنولوژی و تمدن ماشینی موضع­‌گیری می‌کند و نظریات خودش را بدون بیم و هراس در کتاب غرب‌زدگی بیان می­کند، در مقابل استبداد هم خاموش و منفعل نیست. بدون تردید آل­‌احمد هم خیلی ‌راحت می‌توانست مثل بقیه روشنفکران و اهل قلم، خودش را به نفهمی بزند، یا به بهانه اینکه جنبش 15 خرداد متحجرانه و غیرروشنفکرانه است، سر خودش را پایین بیندازد و به جای اینکه با قشر کوچک، ولی دردسرساز جامعه درگیر شود و شهرت و محبوبیت خودش را به خطر بیندازد، به سمت منافع خودش برود، یعنی یا پست و مقام دولتی بگیرد، چون دولت هم از خدا می‌خواست که او را هم جذب کند و با دادن حق‌السکوت جلوی مخالف‌خوانیهایش را بگیرد، یا میتوانست به سمت فعالیت‌های اقتصادی نان و آب دار برود و زندگی مجللی را برای خودش دست‌وپا کند، ولی او به وجدان خودش خیانت نکرد و تعهد و مسئولیت اجتماعی خودش را زیر پا نگذاشت و حاضر نشد که به خاطر مصالح و منافع شخصی، حرمت و حیثیت جامعه را نادیده بگیرد و در نتیجه، بدون ترس از برخورد حکومت و بدون نگرانی بخاطر واکنش قلم‌­به‌­دست‌­های روزگار که در واقع، قلم به‌مزدهای روزگار بودند، وارد میدان شد و تلاش کرد تا با تدوین کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران حرفش را بزند و به هیولای استبداد حمله کند.

* مهمترین ادله مخالفان کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» چه‌بود؟
در این میان نباید از حال و روز مدعیان بداندیش و بدخواه و حسودانی که تاب تحمل نور و روشنایی را ندارند، غافل بود، یعنی همان کسانی که لباس روشنفکری به تن کرده بودند و در حالیکه هیچ احساس مسئولیتی نسبت به جامعه نداشتند، فخرفروشی می­‌کردند و نان شهرت بی‌­موردشان را می­‌خورند، در واقع، نان را که برکت خداست، حرام می‌­کردند! بدیهی است که آنها هم بیکار ننشستند و دوباره کارخانه­‌های دروغ‌­پردازی­ و شایعه‌سازی­ خودشان را به کار انداختند و بهترین بهانه­­‌شان هم یک جمله از خود این کتاب راجع به مرحوم حاج شیخ فضل­الله نوری بود: «من نعش آن بزرگوار را بر سرِ دار همچون پرچمی می‌دانم که به علامت استیلای غرب‌زدگی پس از 200 سال کشمکش، بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»
او حتی پس از فتح تهران توسط مشروطه‌طلبان و تهدید جدی به مرگ، باز هم از عقاید ضدبیگانه خودش دست برنداشت و در حالیکه به طور قطع و یقین می­‌دانست که جانش در خطر است، باز هم حاضر نشد که به سفارت روسیه پناهنده شود و در مقابل اصرار مسئولان روسی برای نصب پرچم روسیه بر سر درِ خانه‌­اش، جواب داد: «اسلام هرگز زیر بیرق کفر نمی‌رود! آیا رواست که من پس از 70 سال که محاسنم را برای اسلام سفید کرده‌ام، حالا بیایم بروم زیر بیرق کفر؟»

*شما اشاره داشتید به اینکه در روزگار جلال، آنطور که باید و شایسته بود صحبت‌های او فهم نشد. این موضوع از جانب جامعه روشنفکر که انتظار می‌رفت درک بهتری از وقایع داشته باشد، دیده می‌شد. حال پرسش این است که وضعیت فعلی چگونه است؟ در دهه‌های گذشته تلاش های متعددی برای بازخوانی آرای آل‌احمد از گروه‌های مختلف فکری صورت گرفته است. با توجه به این فعالیت‌ها، آیا جلال آن چنانکه باید و شاید خوانده و فهمیده شده، یا همچنان زمام افکار یا به قول شما «احساسات عمومی»در دست معاندان و شایعه‌سازان و دروغ­‌پردازان است؟
در جواب باید گفت؛ متأسفانه در جامعه ما درد ساده‌اندیشی و سطحی‌نگری همچنان باقی است و بخش عمده‌ای از بدنه اجتماعی را رنج می‌دهد. بنابراین، هنوز هم دور در دست معاندان و دروغ­پردازان است. به عنوان نمونه، به جای اینکه درباره کم و کیف رابطه با غرب و نحوه مواجهه با مظاهر تمدن غربی، تحقیق دقیق و علمی بکنیم و بدون اینکه برای فهمیدن مسائل نامطلوب بعد از انقلاب و مشکلات کنونی جامعه از لحاظ اقتصادی و اجتماعی، مثل گرانی و بیکاری و مسائل محیط زیست و مهاجرت و غیره، بررسی کنیم، فوراً به دنبال یک مقصر می‌گردیم تا همه گناه‌ها را به گردنش بیندازیم و شانه خودمان را از زیر بار مسئولیت بیرون بکشیم و بهترین کسانی هم که در این رابطه استعداد قربانی شدن دارند، افرادی مثل مرحوم آل احمد و مرحوم دکتر شریعتی هستند و حتی بیش از جفایی که به کسروی شده، به آنها جفا و بیوفایی می­کنیم.

*آقای دانایی، جلال از جمله اندیشمندان و نویسندگان محبوب در دوره معاصر است. تأثیری که او بر ادبیات معاصر ایران داشته، غیر قابل انکار است؛ به طوری که برخی از نویسندگان نام‌آشنا و صاحب سبک مانند رضا امیرخانی خود را فرزندان «زن زیادی» جلال می‌دانند. با این حال، ما شاهد رویگردانی بخشی از جوانان از جلال و آثار او هم هستیم. علت این مخالفت را در چه می‌بینید؟
فراموش نکنیم که آل احمد هنوز هم یکی از محبوب‌ترین یا دست‌کم، یکی از جذابترین چهره‌های ادبی معاصر است. این واقعیت را هم از شمارگان آثارش می‌توان دریافت و هم از حجم و گستره نقد و نظرهایی که در باره افکار و آثار او نوشته و منتشر شده است. این محبوبیت یا جذابیت که از زمان حیات او تا کنون ادامه داشته، از ویژگی‌های ذاتی خود او و آثارش سرچشمه می‌گیرد و نه از اَعراض و حواشی. به همین علت، نه گذشت 55 سال از وفاتش بر این قضیه اثر گذاشته و نه توطئه سکوت یا شبهه‌­افکنی‌های دشمنان و مخالفان. حالا به چند علت از علل جذابیت و ماندگاری زنده‌یاد آل­‌احمد اشاره می­‌کنم، بدان امید که الگویی باشد برای نویسندگان جوان:
 اولین علت محبوبیت و جذابیت آل‌احمد، به دیدگاه فلسفی او مربوط می‌شود، یعنی تعیین تکلیف صریح و قاطع با دو آرمان بزرگ بشری که «عدالت» و «آزادی» باشند. عامل دوم مربوط می‌شود به سبک زندگی و طرز کار جلال آل‌ احمد. منظورم این است که هم سبک زندگی آل‌احمد، رئالیسم انتقادی بود و هم سبک نوشتاری‌اش.
عامل سوم، رابطه شفاف اوست با واقعیت از یک طرف و با مخاطب آثارش از طرف دیگر. او برای نوشتن، چیزی را جعل نمی­‌کرد، یا نمی‌­ساخت، بلکه زندگی واقعی خودش و اطرافیانش را می­‌نوشت. معتقد بود که حقیقت خودش وجود دارد و آنچه ساخته می‌­شود، اگر دروغ نباشد، دست کم غیرواقعی است. در نتیجه، نوشته­‌هایش تابلوهای واقعی از زندگی خودش و زمانه‌­اش هستند. این تکنیک نوشتاری، همراه با شجاعت در بیان حقایق، موجب شده است که در آثار جلال آل­احمد رگه­‌های قوی از صداقت و صمیمیت موج بزند. او همه چیز را صاف و صادق و بدون رودربایستی و پنهانکاری و مصلحت‌­اندیشی نوشته است. همین صداقت و صمیمیت و از آن مهم‌تر، شجاعت رو راست ­بودن با مخاطب، طبیعتاً دلنشین است و باعث جلب توجه همگان می‌­شود.
علت اصلی در ماجرای بریدن بخش وسیعی از جوانان سال­‌های بعد از انقلاب از جلال و بی‌­اعتماد و حتی متنفر شدن از او این است که او واقعاً خرمگس معرکه بود و هنوز هم هست، تقریباً مثل سقراط، نمی­‌گذاشت و نمی­‌گذارد که مردم با خیالات و باورهای خودشان خوش باشند و «حال» کنند، هِی در افکار و عقایدشان شک و تردید می­‌اندازد، هِی فضولی می­‌کند، هِی همه چیزهای محترم و مقدس و قطعیات و بدیهیات را زیر علامت سؤال می‌­بَرَد و راجع به مسلم‌­ترین مسلمات شک و تردید می­‌کند و باعث حواس­‌پرتی و آشفتگی خیال آدم­‌ها می‌­شود! بنابراین، مردم معمولی که فقط به فکر گذران زندگی هستند، حق داشتند و الآن هم حق دارند که از چنین خرمگس مزاحمی متنفر باشند و تلاش کنند تا هر چه زودتر به قول پرویز ثابتی تبعیدش کنند، به هر قیمتی و به هر کجایی، یا اگر نشد، جام شوکران را به دستش بدهند و خلاص! تبعید و جام شوکرانی که امروز نصیب جلال شده، همین تبعید از دل­‌ها و اخراج از ذهن­‌هاست. بله، «جرمش این بود که اسرار هویدا می­‌کرد»، آن هم با خلوص نیت و صراحت در بیان افکار و افشای اسرار!
همچنین مخالفان جلال حق دارند که از او متنفر باشند، چون از جلال انتظار دارند که پیشگویی هم می‌­کرد! به نظر آنها این چه نوع روشنفکری است که نمی‌‌دانسته 10 سال بعد از مرگش چه انقلابی روی خواهد داد و چه کسانی و با چه نیاتی، چه سوءاستفاده‌­هایی از افکار و آثارش خواهند کرد؟ پس چشمش کور، حالا باید کیفر پیامبر نبودن خودش را پس بدهد! ولی جای نگرانی نیست. تاریخ قضاوت خودش را خواهد کرد و حق را به حق­‌دار خواهد داد.
https://siasatrooz.ir/vdcgwz9qxak9wz4.rpra.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی