یک ربع قبل از ساعت ١٣ وارد سالن اصلی شدم، سالن خلوت بود و احساس میکردم که مثل روز اول قرار است برای دیدن آثار کلی معطل شوم ولی ظاهرا دیگر از آن بینظمیهای روز اول خبری نبود. بلندگوی سالن اعلام کرد که میهمانان برای دیدن فیلم «تمساح خونی» به سالن اصلی مراجعه نمایند. جای خوبی را برای نشستن انتخاب کرده بودم و از این بابت مسرور بودم. کمی در جای خود وول خوردم و در کمال ناباوری راس ساعت ١٣، چراغهای سالن خاموش شد. با اینکه هنوز عدهی بسیار زیادی از اصحاب رسانه و منتقدان وارد سالن نشده بودند، اولین اثر جواد عزتی بهعنوان کارگردان شروع به اکران کرد.
همیشه برایم مساله بوده که چرا درب سالنهای تئاتر و سینما در ایران بهمحض شروع اثر چفت نمیشود!؟ همیشه کسی هست که چراغ قوه بهدست از کنارت رد شود و حتی در کمال پررویی پایی بر روی پاهایت بگذارد و بدون عذرخواهی آرامشت را موقع دیدن فیلم برهم بزند. راستش را بخواهید در هیچ زمینهای وسواس ندارم الی فیلم دیدن! حتی تصور اینکه فیلم را در شلوغی و در جمع خانواده و در جایی که بسیار شلوغ باشد و همه مشغول همهمه و زدن حرفهای خاله زنک بازی باشند ببینم، برایم عذابآور است تنم مورمور میشود.ابتدای تمساح خونی هم به همین منوال بود، اگر اغراق نکرده باشم تا ده دقیقه ابتدایی نور چراغ قوه بود که به چشمانم میخورد و منم توی دلم... هیچی نگم بهتره بگذریم!
جواد عزتی برایم از آن دست کاراکترهایی است که در هر ژانری دیدن آن برایم لذتبخش است. از خیلی سال پیش که هنوز به شهرت الان نرسیده بود پیگیر کارهایش بودم و همیشه امیدوار بودم که بهجایگاه امروز برسد که خداروشکر رسید. اگر خودستایی نباشد سالهای پیش و موقع پخش سریال زمانه که از قضا پریناز ایزدیار آنجا نقشی را بر عهده داشت، در محفلی به دوستان سینمایی با صدای بلند گفتم که این بازیگر آینده خوبی دارد و قطعا باید در سالهای آینده از او بیشتر ببینیم که خداروشکر این گزینه هم تیک خورد و سوژهای شد برای خودشیفتگی اینجانب در بحث شناسایی استعدادهای آینده!
بگذریم، فیلم شروع شد و به دلیل علاقه شخصی به عزتی دعا میکردم که در کار اولش به مانند بازیگری مقابل دوربین در کارگردانی هم موفق باشد. مثل این مادرهای پا به سن گذاشته دعا میکردم که فیلم اش سوژه یا بهاصطلاح خودمانی سوتیای نداشته باشد که مجبور باشم بعدا در راستای انصاف به آن بتازم. فیلم از نیمهگذشت و علاوه بر اینکه صورت و چشمهای خود را خیس از اشکِ خنده و لذت میدیدم، دیگر صدای خنده و شلوغی حضار برایم آزاردهنده نبود. دوست داشتم آنها هم لذت خود را از فیلم جدید جواد عزتی با خندههایشان آشکار کنند.
اگر راستش را بخواهید نمیدانم چرا، قبل از ورود به سالن اصلی احساس میکردم قرار نیست فیلم خوبی را ببینم ولی اینگونه نشد. تمساح خونی آنقدر شیرین بود که دوست نداشتم فیلم به انتها برسد. از خود عزتی بگیر تا فیلم نامه و عباس جمشیدی فر دوستداشتنی و بهزاد خلج همهفنحریف و سعید آقاخانیِ کار درست، همه دست بهدست هم دادن که خاطره کُمدیهای سخیف و لوس و این چند وقت اخیر را بشورند و با خود ببرند.
عزتی از آن دست آدمهاست که بیهیچ دلیل خاصی هم برای عوامل سینما دوستداشتنی است و در این مسیر کاراکترهایی که در این سالهای زیادِ تجربه اش در سینما و تلویزیون انتخاب کرده مزید بر علت شده که همگی از آن در هر مدیوم و کاراکتری توقع داشته باشند. همین امر باعث شده که جواد عزتی چه در قامت بازیگر و چه در قامت کارگردان به زعم من صدِ خود را در میان بگذارد.
تمساح خونی همه المانهای یک کُمدی شریف را باهم داشت. ریتم و ضرباهنگ آنقدر شسته رفته و جذاب بود که حتی تیتراژ پایانی هم تماشاچی داشت و کسی از سالن خارج نشد.
اغراق نمیکنم، شاید عدهای با خواندن این یادداشت قصد را تملق و یا بازارگرمی بدانند ولی اثبات این نوشتهها کار سختی نیست؛ فقط کافی است الان و در روزهای جشنواره که سینماهای مردمی اکران دارند بلیط تهیه کنید یا اگر موفق به تهیه بلیط نشدید موقع اکران عمومی به دیدن تمساح خونی بروید، آن گاه برایتان ثابت خواهد شد که درباره این فیلم تا چه حد صادق بوده یا نبودهام.
در پایان باید عرض کنم ، کمتر پیش میآید که فیلمی را دوبار ببینم ولی قطعا و قطعا و قطعا به وقت اکران عمومی هم تمساح خونی را در یکی از سینماهای شهر به تماشا مینشینم.
دست مریزاد آقای عزتی!
همیشه برایم مساله بوده که چرا درب سالنهای تئاتر و سینما در ایران بهمحض شروع اثر چفت نمیشود!؟ همیشه کسی هست که چراغ قوه بهدست از کنارت رد شود و حتی در کمال پررویی پایی بر روی پاهایت بگذارد و بدون عذرخواهی آرامشت را موقع دیدن فیلم برهم بزند. راستش را بخواهید در هیچ زمینهای وسواس ندارم الی فیلم دیدن! حتی تصور اینکه فیلم را در شلوغی و در جمع خانواده و در جایی که بسیار شلوغ باشد و همه مشغول همهمه و زدن حرفهای خاله زنک بازی باشند ببینم، برایم عذابآور است تنم مورمور میشود.ابتدای تمساح خونی هم به همین منوال بود، اگر اغراق نکرده باشم تا ده دقیقه ابتدایی نور چراغ قوه بود که به چشمانم میخورد و منم توی دلم... هیچی نگم بهتره بگذریم!
جواد عزتی برایم از آن دست کاراکترهایی است که در هر ژانری دیدن آن برایم لذتبخش است. از خیلی سال پیش که هنوز به شهرت الان نرسیده بود پیگیر کارهایش بودم و همیشه امیدوار بودم که بهجایگاه امروز برسد که خداروشکر رسید. اگر خودستایی نباشد سالهای پیش و موقع پخش سریال زمانه که از قضا پریناز ایزدیار آنجا نقشی را بر عهده داشت، در محفلی به دوستان سینمایی با صدای بلند گفتم که این بازیگر آینده خوبی دارد و قطعا باید در سالهای آینده از او بیشتر ببینیم که خداروشکر این گزینه هم تیک خورد و سوژهای شد برای خودشیفتگی اینجانب در بحث شناسایی استعدادهای آینده!
بگذریم، فیلم شروع شد و به دلیل علاقه شخصی به عزتی دعا میکردم که در کار اولش به مانند بازیگری مقابل دوربین در کارگردانی هم موفق باشد. مثل این مادرهای پا به سن گذاشته دعا میکردم که فیلم اش سوژه یا بهاصطلاح خودمانی سوتیای نداشته باشد که مجبور باشم بعدا در راستای انصاف به آن بتازم. فیلم از نیمهگذشت و علاوه بر اینکه صورت و چشمهای خود را خیس از اشکِ خنده و لذت میدیدم، دیگر صدای خنده و شلوغی حضار برایم آزاردهنده نبود. دوست داشتم آنها هم لذت خود را از فیلم جدید جواد عزتی با خندههایشان آشکار کنند.
اگر راستش را بخواهید نمیدانم چرا، قبل از ورود به سالن اصلی احساس میکردم قرار نیست فیلم خوبی را ببینم ولی اینگونه نشد. تمساح خونی آنقدر شیرین بود که دوست نداشتم فیلم به انتها برسد. از خود عزتی بگیر تا فیلم نامه و عباس جمشیدی فر دوستداشتنی و بهزاد خلج همهفنحریف و سعید آقاخانیِ کار درست، همه دست بهدست هم دادن که خاطره کُمدیهای سخیف و لوس و این چند وقت اخیر را بشورند و با خود ببرند.
عزتی از آن دست آدمهاست که بیهیچ دلیل خاصی هم برای عوامل سینما دوستداشتنی است و در این مسیر کاراکترهایی که در این سالهای زیادِ تجربه اش در سینما و تلویزیون انتخاب کرده مزید بر علت شده که همگی از آن در هر مدیوم و کاراکتری توقع داشته باشند. همین امر باعث شده که جواد عزتی چه در قامت بازیگر و چه در قامت کارگردان به زعم من صدِ خود را در میان بگذارد.
تمساح خونی همه المانهای یک کُمدی شریف را باهم داشت. ریتم و ضرباهنگ آنقدر شسته رفته و جذاب بود که حتی تیتراژ پایانی هم تماشاچی داشت و کسی از سالن خارج نشد.
اغراق نمیکنم، شاید عدهای با خواندن این یادداشت قصد را تملق و یا بازارگرمی بدانند ولی اثبات این نوشتهها کار سختی نیست؛ فقط کافی است الان و در روزهای جشنواره که سینماهای مردمی اکران دارند بلیط تهیه کنید یا اگر موفق به تهیه بلیط نشدید موقع اکران عمومی به دیدن تمساح خونی بروید، آن گاه برایتان ثابت خواهد شد که درباره این فیلم تا چه حد صادق بوده یا نبودهام.
در پایان باید عرض کنم ، کمتر پیش میآید که فیلمی را دوبار ببینم ولی قطعا و قطعا و قطعا به وقت اکران عمومی هم تمساح خونی را در یکی از سینماهای شهر به تماشا مینشینم.
دست مریزاد آقای عزتی!
باربد-الف