سه شنبه ۸ شهريور ۱۳۹۰ - ۰۲:۳۲
کد مطلب : 67850

مسخ معنا

مسخ معنا

«بهترین معنی آزادی در جامعه امروز بردگی واطاعت بهترین معنی برابری است» این را هربرت مارکوز در کتاب انسان تک ساحتی اش گفته است و با یک نگاه مختصر به دور و اطراف جهان می توان به جرأت اعتراف کرد که یکی از درست ترین جمله های قرن معاصر است.
انسان معاصر از زاد تا مرگش در توده ای از لغات بی معنا و معانی بی لغات غوطه می خورد،حرف هایی که معنا ندارند و معناهایی که حرف نیستند واین تنها یک بازی لغوی نیست بلکه از خورشید هم حقیقی تر و قابل لمس تر است.
انسان معاصر اگر بخواهد معنوی باشد باید لب از سخن فرو ببندد و سخن نگوید چرا که ساده ترین و روزمره ترین حرف های ما هم معنویت ستیزند و هم دروغین حتی اگر رویه ای از معنویت داشته باشند،همین انسان معاصر اگر بخواهد ناطق باشد و سخن بگوید باید از معنویت چشم بپوشد چرا که نطق و معنا امروز به بیشترین حد از فاصله رسیده اند.
انسان معاصر بسیار بیش از آنچه نشان می دهد تسلط خود را به زبان و لغات از دست داده است و در برهوت کلماتی که تنها معانی لفظی دارند و از عمق و مغز بی بهره اند سرگردان است وبدتر از همه اینکه انسان معاصر بسیار بیش از پدران خود در افسون زبان غرف شده است و اتکاء و وابستگی بیشتری به زبان دارد.
مهمترین ابزار ارتباطی انسان های معاصر زبان است،برخلاف گذشته بسیار دور که انسان ها دلبستگی بیشتری به تصویر داشتند و ارتباطاتشان بیشتر مصور بود و همین اتکاء مطلق به زبانی که معنای آن در گذرگاه ها و جاده های پر رفت و آمد ذهن و فرهنگ بشری لگدمال شده است و یا کاملا از بین رفته است و یا تنها پوسته و رویه ای از خود باقی گذاشته است،انسان ها را به دور شدن از یکدیگر و وقوع یک فاجعه می راند.
در افسانه های تورات آمده است که روزگاری همه انسان ها به یک زبان تکلم می کردند و همه زبان یکدیگر را می فهمیدند و از معانی سخن خود اگاه بودند اما روزی قصد کردند تا برجی بلند بسازند و از راه آن به آسمان و منزلگاه خداوند صعود کنند،خداوند از این مقصود اگاه شد و برای عذاب آن ها امر کرد تا متفرق شوند و به زبان های مختلف سخن بگویند،اگر این افسانه را راست بپنداریم انسان در نقطه اوج استیلای این عذاب قرار دارد،چرا که اگر در عهد باستان هر قومی با یک زبان خاص از دیگران جدا شد امروز هر فرد انسانی با یک زبان از دیگران جدا شده است.
انسان قرن بیستم نه قیبله دارد و نه قبله ای،در هیاهوی حرف هایی که می زند و نمی فهمد و حرف هایی که می زنند و نمی فهمد راه خود را گم کرده است آن هم بدون آنکه آگاه باشد در چه برهوتی گرفتار آمده است و با این یقین که هم حرف هایی را که می زند و هم حرف هایی را که می زنند با تمام وجود مي فهمد و درک می کند و اینگونه انسان معاصر قربانی یک سوء تفاهم بزرگ می شود.

مولف :
https://siasatrooz.ir/vdcfxcdv.w6detagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

محمد حمزه پور
سلام حامد جان بابت مطلبی که گذاشتی خیلی ممنونم واقعا استفاده کردم اگه لطف کنی همچین مواردی را برام ایمیل کنی خیلی ممنون میشم راستی چرا متن کپی نمیشه