يکشنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۰ - ۲۱:۱۳
کد مطلب : 67916

اسلام انقلابی

هر جامعه ای به فراخور مناسبات درونیش ساز و کاری دارد و حساب و کتابی،عناصر خاص خود را دارد و کاتالیزور های مخصوصش را تا کارش روی غلطک بیفتد و بتواند آنگونه که شایسته است تعالی و پیشرفت کند.مدل اندام واره‌ای اش را هم که در نظر بگیریم همین است.
یک پر کاه اگر کم یا زیاد شود قند و عروق چربی اش بالا و پایین می شود و چنان گره ای در کار می افتد که گشودنش کار حضرت فیل است.
اگر جامعه ای در جا زد و نتوانست کاری از پیش ببرد بدون شک دود از کنده همین پر کاه های جزئی بلند می‌شود و یک چیزی کم دارد،یکی از نیروهای اجتماعی نتوانسته به هردلیلی کار خود را صحیح و تمام و کمال انجام بدهد و نتیجه اش شده است یک جامعه بیمار و فرسوده.
یکي از مهمترین عناصر انرژی زا که نقش موتور مولد ، برای حرکت های اجتماع را حداقل در جوامع شرقی و خصوصا مسلمان ایفا می کند مذهب است،که با کاتالیزور های خود همیشه تاریخ و در لحظات احتضار یک جامعه به دادش رسیده و جامعه را از انهدام نجات داده است.
با وجود اینچنین سابقه تاریخی امروز اما نقش مذاهب نسبت به گذشته کمی در نقشه راه حرکت اجتماعی کم رنگ تر شده است.
امروز دیگر مثل همین هفتاد سال پیش وقتی انقلابی در یک کشور متمدن مثل مصر روی می دهد دانشگاه الازهر خط مقدم نبرد نیست تا با عبده هایش به جنگ مستبدین برود.امروز کار الازهر شده است دعوت به آرامش کردن مردم و صدور فتوای های عجیب و غریب.
این قاعده تنها در مصر صادق نیست از شرق تا غرب جهان اسلام را که زیر پا بگذاری می بینی متصدیان اسلام از سنگر های اجتماعیشان عقب نشینی کرده اند و هرچه زمان می گذرد بیش از پیش زمین های حاصل‌خیز شعور اجتماعی را که روزگاری افسارش را به طور کلی در دست داشتند به کسان دیگری و از جنس دیگری وا‌می‌گذارند.
اما این آفت چه بود که به یک باره و توسط دست های پنهان گریبانگیر جهان اسلام شد؟موضوع خیلی ساده است.نقش مذاهب در سنت الهی از بدو پیدایششان تا به امروز در انتقاد و ساختارشکنی گنجانده می شود.
مذهب حقه و راستین الهی باید همواره نقش منتقد خود را حفظ کند.در تاریخ اسلام جز همین صد ساله اخیر، جریان اصیل و غالب مذهبی همواره در کنار توده مردم و در مقابل حکام سیاسی قرار گرفته است.اصطکاک به وجود آمده بین زعمای دینی و توده مردم که به تشویق و ترغیب همین زعما به میدان آمده اند با قدرت سیاسی تنش لازم برای پیشرفت اجتماعی را فراهم می نمود.
این قاعده کلی وسنتی همواره و در هر موقعیتی در تاریخ اسلام دیده می شود.این فرایند هم موجب کمال جویی قدرت های سیاسی برای در امان ماندن از درد نیش علما می شد و هم تحرک و پویایی لازم برای حرکت به همراه پدیده های اجتماعی نهاد های دینی را فراهم می آورد.
اسلام تا از این موضع با مردان سیاست سخن می گفت ،یگانه قدرت مهارنشدنی در جامعه بود و همین اسلام قدرتمند بود که می توانست با فتوای میرزای شیرازی اش قلیان شاهنشاه ایران زمین را بر سرش خرد کند.
حتی جریان انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) که از وقایع اخیر در ایران محسوب می شود هم اینچنین نقشی را برای اسلام می جوید و خواستار نظارت بیشتر بر امور سیاسی برای کنترل قدرت زورمندان است.
احتراز امام(ره) از دخالت بیش از حد روحانیون در امور اجرایی و حفظ نقش نهاد نظارتی به عنوان ولایت فقیه که بر تمام شئون حکومت نظارت و اعمال قانوني می کند و به حق باعث جلوگیری از دیکتاتوری می شود بدون اینکه درگیر سیاست بازی ها و حکومت داری های خرد شود همگی موید همین مبحث و منظور و هدف اصیل انقلاب اسلامی هستند.همه این ویژگی هایی که برای اسلام شمرده شد حاصل حفظ نقش انتقادی ادیان که ریشه در بطنشان دارد است.
درواقع جدا نمودن دین از سیاست عین خطا است و به راهی جز همین دیکتاتوری های منطقه ختم نمی شود.حذف نقش سیاسی ادیان از جوامع شرقی با مقتضیات خاصشان باعث به هم خوردن توازن قوای جامعه و پیدایش دیکتاتوری های رنگارنگ می شود ،تجربه ای که در جوامع اسلامی بار ها آزموده شده است. ؛دین بهترین عنصر نظارتی و سیاسی ترین شأن از شئون اجتماعی است که می تواند به عنوان اهرم قدرتی کارآمد در دست اجتماع قرار بگیرد و موازنه تاثیر گذاری قوای اجتماعی بر سیاست را حفظ کند اما این ها همه تا وقتی است که دین به عنوان یک قدرت سیاسی مستقل در مقابل قدرت سیاسی حکومت قرار بگیرد و نه بر عکس.
آفت امروز جهان اسلام از زیرپا نهادن همین سنت الهی سرچشمه می گیرد،از آخوری که سر شیخ الازهر با سر مبارک یا هرزورمند دیگری در آن فرو رفته است از پایین آمدن دین به عنوان یک قدرت سیاسی و رسیدن به یک وسیله در دست جنون زدگان قدرت طلب می جوشد.
امروز شیخ الازهر فتوایش را آنگونه که شورای نظامی می پسندد صادر می کند و مفتی عربستان به ساز ملک عبدالله می رقصد.امروز دیگر جز معدود کشورهای پراکنده دنیای اسلام نقش نهاد دینی هیچ سنخیتی با آنچه باید باشد ندارد و اگر علمای ما هوشیاری خود را از دست بدهند همین کشور های کوچک هم به سرنوشتی که گریبان الازهر را گرفت مبتلا می شوند.امروز نقش علمای اسلامی بیش از سایر زمان ها از حساسیت برخوردار است،حیات سیاسی جامعه مسلمان بستگی به عملکرد امروز علمای اسلامی و میزان استفاده آنان از تحولات اخیر جهان اسلام دارد،باشد که به مدد هوشیاری و زیرکی علمای مسلمان ،اسلام مجددا به جایگاه همیشگی خود در جامعه دست یابد.

مولف :
https://siasatrooz.ir/vdciq3aq.t1ayz2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی